سناریوی عجیب پلیسهای قلابی در باغ مخوف رباط کریم
4 مرد ایرانی با همدستی یک جوان افغان و یک زن جوان؛ باند آدمربایی و اخاذی راه انداختند.
هفت صبح| مدتی قبل رسیدگی به شکایت مرد جوان افغان با موضوع آدمربایی و اخاذی در دستور کار موسی رضازاده بازپرس شعبه یازدهم دادسرای جنایی تهران قرار گرفت. مرد جوان در اولین اظهارات خود گفت: «من کارگر فصلی هستم و هر کاری به من پیشنهاد شود انجام میدهم. برای همین هر وقت بیکار میشوم در محلهای مشخصی که صاحب کارها تردد میکنند منتظر میمانم تا کاری پیدا کنم.مدتی قبل در مرکز شهر تهران در حال پرسه زنی بودم که یک مرد جوان جلو آمد و با من گرم گرفت.از لهجهاش فهمیدم که او نیز افغان است و میگفت از روی خیرخواهی دلش میخواهد به هموطنان خود کمک کند. بعد به من پیشنهاد داد در خوابگاهی که او معرفی کرده بود ساکن شوم.من هم قبول کردم.»مرد جوان در ادامه گفت:«به همراه آن جوان سوار خودروی او شده و راهی محلی شدیم که او گفته بود.وقتی از تهران خارج شدیم از او پرسیدم خوابگاه کجاست و او جواب سر بالا میداد و میگفت به زودی میرسیم.»
ربودن مرد افغان
مرد افغان در ادامه گفت:«در حال عبور از جاده بودیم که ناگهان خودروی پرایدی با 5 سرنشین جلوی ماشین ما را گرفت.یک خانم جوان راننده بود و 4 جوان ایرانی با لباس پلیس از خودرو پیاده شده و سمت ما آمدند.آنها میگفتند چون ما غیرقانونی وارد کشور ایران شدهایم بازداشت هستیم.من میگفتم شما چه کسی هستید و میخواهید ما را کجا ببرید؟ اما آنها جواب نمیدادند و کارت شناسایی یا حکم جلب هم به من نشان ندادند.من مطمئن بودم کاسهای زیر نیم کاسه است چون خودروی آنها ماشین پلیس نبود و راننده هم زن بود!برای همین از همان ابتدا در فکر فرار از دست آنها بودم.»
بالاخره زمانی که آدم ربایان مرد افغان را به باغی واقع در رباط کریم منتقل کردند او نقشه فرار خود را عملی کرد:«آن پلیسهای قلابی من را به باغی متروکه منتقل کردند که بعدا فهمیدم حوالی شهریار بوده است.وقتی به آنجا رسیدیم دیگر دستشان برایم رو شد و فهمیدم آنها با جوانی که من را با وعده تامین سرپناه ربوده بود همدست بودند.در باغ به من گفتند باید هر چه پول دارم به آنها بدهم و از من خواستند به یکی از نزدیکانم بگویم پس اندازم را هم؛ هر قدر که هست از منزلمان برای آنها بیاورد.گوشی من را هم گرفتند و من به بهانه تماس با یکی از اقوام نزدیک کمی وقت کشی کردم.بعد در فرصتی مناسب از دست آنها گریختم و از دیوار باغ بیرون پریدم که آدم ربایان موفق نشدند من را مهار کنند و از چنگال آنها فرار کردم.»
شکایت مشابه
در حالی که رسیدگی به شکایت مرد جوان در دستور کار قضایی قرار گرفته بود، شکایت مشابهی توسط جوان افغان دیگری به ثبت رسید.این جوان نیز ادعا کرد در حال پرسه زنی در میدان هفتتیر تهران بوده که یک جوان افغان به او نزدیک شده و با وعده تامین خوابگاه او را به باغ متروکه مخوفی در رباط کریم کشانده بودند. این جوان در طرح شکایت خود گفت:«مرد جوان میگفت دلش برای هموطنانش میسوزد و قصد کمک دارد.برای همین من به او اعتماد کردم اما زمانی که وسط راه رسیدیم چند مرد در لباس پلیس سد راه ما شدند و گفتند شما اتباع غیرقانونی هستید و باید همراه ما بیایید.با همین بهانه من را به یک باغ کشاندند و در آنجا با ایجاد رعب و وحشت و با تهدید چاقو مقداری پول که همراه داشتم به همراه گوشیام را از من گرفتند.چند ساعت با دست و پای بسته آنجا بودم و بعد من را سوار خودرو کرده و کنار جاده رهایم کردند.» با اطلاعاتی که این دو فرد در اختیار پلیس قرار دادند،باند آدم ربایان ردیابی شده و در نهایت شناسایی و دستگیر شدند.
اعترافات متهمان
سردسته این باند جوانی به نام میلاد است که همراه با دختر مورد علاقه خود به نام نرگس نقشه آدم ربایی و سرقت را طراحی و اجرا کردند.میلاد بعد از دستگیری در مورد این نقشه گفت:«مدتی قبل به همراه دختر مورد علاقهام تصمیم گرفتیم از راه سرقت در مدت کوتاهی پولی به جیب بزنیم.برای همین به فکر طراحی نقشهای افتادیم که کمترین ریسک را برای ما داشته باشد.ابتدا میخواستیم با همین روش دست به ربودن بچه پولدارهای پایتخت بزنیم اما بعد با خودمان فکر کردیم اگر جوانان افغان را بدزدیم آنها از ترس اینکه اقامت غیرقانونیشان برایشان دردسر میشود سراغ پلیس نرفته و از ما شکایت نمیکنند.همین باعث شد به فکر ربودن و سرقت از افغانها بیفتیم.»متهم در ادامه گفت:«نرگس میگفت ما نمیتوانیم اعتماد جوانان افغان را جلب کنیم و باید برای این کار یک همدست افغان برای خودمان پیدا کنیم.همین شد که نرگس یک نظافتچی افغان را به من معرفی کرد و ما موضوع را با او در میان گذاشتیم.او هم قبول کرد در ازای دریافت سهم از سرقتها با ما همدستی کند.»اما ماجرا به همین جا ختم نشد چون این سارقان برای اجرای نقشه خود چند همدست دیگر نیز برای خودشان ترتیب دادند:«در ادامه فکر کردیم اگر من و نرگس سراغ طعمه رفته و خودمان را مامور جا بزنیم ممکن است برای دفاع از خودش بلایی سر ما بیاورد.به این نتیجه رسیده بودیم که ما برای عملی کردن این نقشه به همدستهای بیشتری نیاز داریم.برای همین با 3 نفر از دوستانم حرف زدم و آنها هم قبول کردند که همراه من لباس پلیس بپوشند و در این سناریو با ما همراه باشند.» ادامه تحقیقات در این پرونده برای روشن شدن سهم تقصیر هر متهم ادامه دارد.