سفرنامه جیبی بوشهر: بر ساحل نقرهای شهر سخاوتمند
هفت صبح| با هواپیمای آسمان به سمت بوشهر رفتیم. با اولین پرواز که ساعت پنج و چهل دقیقه صبح بود. میدانستیم که پرواز اول وقت یعنی احتمال تاخیر بسیار کم. خوشبختانه همین طور هم شد.
ساعت پنج و چهل و پنج دقیقه چرخهای هواپیما از باند فرودگاه جدا شد. خلبان در میانه سفر گفت که کریدور دیگری را با هماهنگی تهران برای پرواز انتخاب کرده که ده دقیقه زودتر به فرودگاه بوشهر میرسید.
بادهای شدید در آسمان بوشهر موجب شد تا فوکر 100 سبک وزن آسمان چند باری را تاب بخورد و میزانی از ترشح آدرنالین را برایمان تامین کند.
در یک صبح بارانی و بادخیز به شهر رسیدیم و چمدانهایمان را در محل اقامت گذاشتیم و رفتیم به سمت ساحل. کافههای پرشمار و معروف دم ساحل با مقداری استتار به مسافران سرویس میدادند. برای دومین بار بود که به بوشهر میرفتم و میدانستم که مردمی خوش خلق و شاد و صبور هستند و بهترین رفتار را با توریست جماعت دارند.
کافی بود در مورد یک تکدرخت سوالی مطرح کنیم تا شهروندان شهر با لذت درباره خصوصیات بافت گیاهی شهرشان توضیح دهند. البته که نمیخواهم خودم را سادهدل نشان دهم.
یک خانم جوان که دوچرخه کرایه میداد و یک روز در میانه طوفان و باران لذتبخش دم ساحل و در حالیکه من میخواستم پول نقد به او بدهم بر گرفتن پول از کارت اصرار داشت و به جای صد هزار تومان یک میلیون تومان کشید و من به شکلی اتفاقی متوجه این مسئله شدم و یا تور نخلستان که خب فوقالعاده جذاب بود اما در محاسبه نهایی قیمت را بر مبنای هر نفر حساب کرد در حالیکه هیچ سرویس انفرادی در تور وجود نداشت و چنین رقم سنگینی برای یک تور چهار ساعته واقعا عجیب بود.
اما در نهایت بوشهر یکی از زندهترین و زیباترین مقاصد گردشگری نوروزی است و مهربانی و گشادهرویی مردمش همه این تکههای تیره و تار را در حافظه گردشگر از بین میبرد. روز چهارم سفر کنار ساحل بودیم و در جست وجوی راه حلی که مرغان ماهیخوار را به نزدیکی ساحل بکشانیم. به یک مغازه دم ساحل رجوع کردیم که چه خوراکی باید به این پرندهها داد و آنجا یک کارگر پاکبان نشسته بود و خستگی در میکرد. او گفت این مرغها فقط برای صید گوشت حاضر میشوند که دم ساحل بیایند و وقتی ناامیدی را در چشم کودک من دید بلند شد و از رستورانی که صدمتر آن طرفتر بود مقداری ضایعات گوشت آورد و خودش سر صبر و حوصله آنها را برای ما خرد کرد و در پلاستیک پیچید و از گرفتن هرگونه حقالزحمه و قدردانی خودداری کرد.
همت او موجب شد تا یک ساعت شگفتانگیز را در معاشرت با مرغان دریایی آن هم در ملاقاتی بسیار نزدیک از سر بگذرانیم. یا وقتی که در ساحل خلوت و رویایی «بندرگاه» بودیم (در سی کیلومتری بوشهر و نزدیک نیروگاه اتمی) و در حالیکه داشتیم تکاپوی دو جاشو را برای آماده کردن یک لنج بزرگ در کنار ساحل نظاره میکردیم، یکی از جاشوها به ما گفت اگر دلتان میخواهد بیایید بالا و نردبان را برایمان انداخت و ما را بالا کشید و اجازه داد نیم ساعت در آن لنج بزرگ چرخ بزنیم. از اتاق سکاندار تا موتورخانه و بقیه جاها و او هم حاضر نشد هیچ مبلغی را از ما بابت تشکر قبول کند.
به اینها میتوانم توصیفات شیرینی از خانه مهرپویا، خانه روشنی، رستوران قوام و ...اضافه کنم. و صدای بیتوقف موسیقی که در کوچه پسکوچههای بافت قدیمی شهر تا پاسی از نیمه شب ادامه داشت .
بوشهر نوروز بسیار شلوغی را از سرگذراند و با مهربانی مسافران پرشمارش را پذیرایی کرد. روزهایی پر از ترافیک و هیاهو. غیرممکن است بوشهر بروید و دلتان دوباره هوای این شهر را نکند.