کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۵۴۲۹۶
تاریخ خبر:

۱۰۰ قصه دیگر از لابه لای تاریخ| آرشه‌ در‌ دست نابغه

 100 قصه دیگر از لابه لای تاریخ| آرشه‌ در‌ دست نابغه

جایگاه پرویز یاحقی در موسیقی پیش از انقلاب

روزنامه هفت صبح| چگونه می‌توانم جایگاه پرویز یاحقی در موسیقی پیش از انقلاب را برایتان توصیف کنم؟ آن تحسین عمومی و اعتمادی که نسبت به نبوغ او وجود داشت. شاید مثلا در میانه دهه نود اصغر فرهادی در عرصه سینما چنین جایگاهی داشت. یعنی گذشتن از پرده نخبه پسندی و ورود به ساحت افکار عمومی عامه مردم. یاحقی در دهه پنجاه نامش همچون یک برند بود و همگان آماده بودند که نبوغش را ستایش کنند.

 

زندگی پیچیده و پر از افت و خیز او این امر را برای مردم راحت‌تر ساخته بود. پرویز صدیقی پارسی در خانواده‌ای متمول متولد شد. پدر دیپلمات وزارت امورخارجه و مادر متعلق به خاندانی که از ریشه  در موسیقی ایرانی غرق بودند. بزرگ‌ترین تعارض دوران کودکی پرویز همین جا رخ داد. پدری که در پیشانی پسرش یک پزشک و یا یک سیاستمدار مجرب می‌دید و کودکی که در اشتیاق پیوستن به نهضت موسیقی خانواده مادری‌اش و به‌خصوص دایی نامدارش یعنی حسین یاحقی می‌سوخت.

 

بهترین دوران کودکی پرویز وقتی بود که با شگفتی و اعجاب دوستان بلند آوازه دایی‌اش را ملاقات می‌کرد. ابوالحسن صبا، حبیب سماعی، ‌روح‌الله خالقی و... پدر او را به زور به بیروت برد و حتی نی‌لبکش را نیز از او گرفت اما روایتی افسانه‌ای هست که پرویز یازده ساله از بیروت فرار می‌کند و به تهران باز می‌گردد و در نهایت پدر تصمیم می‌گیرد که پرویز را راحت بگذارد اما به شرطی که از اسم او یعنی صدیقی پارسی استفاده نکند.

 

پس پرویز نام مادری خود را انتخاب کرد: پرویز یاحقی. دومین یاحقی معروف  که بعدها شهرتش بسیار بلندآوازه‌تر از دایی‌اش می‌شود. این کودک نابغه را در خلال این روایت بهتر می‌شناسید. منوچهر همایون‌پور خواننده نام آشنای موسیقی ایرانی از خاطره و دیداری که برای نخستین بار با پرویز یاحقی داشت، اینچنین می‌گوید: برای فراگیری آواز به منزل استاد حسین یاحقی (دایی پرویز) می‌رفتم. یک روز او میهمان داشت و فرصت تعلیم مرا نداشت. 

 

‌گفتم استاد، قرار بود امروز ابوعطا کار کنیم ولی اگر وقت ندارید من می‌توانم وقت دیگری خدمت برسم.استاد گفت نه، یک لحظه صبر کن الان درست می‌کنم. بعد از جوانی که در حیاط ایستاده بود پرسید: پرویز کجاست؟ جوان پاسخ داد در کوچه مشغول بازی است. حسین یاحقی گفت صدایش کنید، من کارش دارم. جوان نیز چنین کرد و پس از چند لحظه پسرکی ده یازده ساله در حالی که به خاطر بازی، عرق کرده بود به خدمت استاد آمد و در همان حالت که به تندی نفس می‌کشید گفت بله دایی جان، با من کار داشتید؟

 

حسین خان یاحقی گفت بله پرویز جان، این آقا از هنرجویان آواز من است و امروز باید درآمد ابوعطا را یاد بگیرد ولی من میهمان دارم و نمی‌توانم به ایشان درس بدهم، از تو خواهش می‌کنم جور مرا بکشی.من که در بیست و شش یا بیست و هفت سالگی به سر می‌بردم از حرف حسین خان به سختی رنجیدم و پنداشتم او مرا به سخره گرفته است. در دل گفتم آخه بچه‌ای که نصف سن مرا ندارد، چه در چنته دارد که به من بیاموزد؟

 

می‌خواستم ضمن گله از حسین خان، خانه‌اش را برای همیشه ترک کنم ولی ... از سوی دیگر پرویز کوچک به محض این که دایی‌اش چنین مسئولیتی را به او محول کرد، تغییر شخصیت داده و در حین بچگی ژست استادان بزرگ را گرفته و پس از آن که نگاهی عمیق به من کرد، به طرف یکی از اتاق‌ها رفته و به من گفت دنبالش بروم.

 

روی یکی از طاقچه‌های اتاق ویولنی بود، آن را برداشت و کوک کرد و در آمد ابوعطا را با زیبایی وصف ناپذیری نواخت. من که تا آن روز پرویز را نمی‌شناختم، از تعجب زبانم بند آمده بود ولی او با خونسردی تعلیم را آغاز کرد و پس از نواختن و آموختن چند گوشه از آواز ابوعطا، به اتفاق نزد دایی‌اش رفتیم. پرویز گفت دایی جان درس دادم، دیگه امری با من نداری؟ می‌خوام برم بازی. و به طرف کوچه دوید. 

 

یاحقی در دورانی رشد کرد که نهضت کلنل وزیری در وارد ساختن دستگاه‌های موسیقی غربی به موسیقی سنتی نتایج دلپذیری را به همراه آورده بود و مجموعه‌ای از نوازندگان سازهای سنتی و غربی (ویولن و فلوت و پیانو) در کنار هم می‌درخشیدند و خشم سنت‌گرایان بزرگ موسیقی ایرانی به‌خصوص نورعلی برومند را به اوج خود رسانده بودند. در چنین اتمسفری پرویز درخشید.

 

و از همان نوجوانی حمایت بزرگی مثل ابوالحسن صبا و البته داوود پیرنیا را با تمام وجود احساس می‌کرد. تا آنجا که وقتی یکی از اولین ساخته‌هایش برای استاد بنان با شعری از معینی کرمانشاهی وارد مرحله اجرا شد، ‌صبا بیست نفر از مشهورترین نوازندگان را به کار گرفت (مرتضی محجوبی (پیانو)، ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، علی تجویدی، حبیب‌الله بدیعی (ویولن)، نصرالله زرین پنجه (تار)، حسینعلی وزیری تبار (قره‌نی)، حسین تهرانی(تنبک) و...) در لحظه‌ای خاص، ‌یاحقی را دعوت کرد تا در 21 سالگی رهبری این ارکستر بزرگ را در ضبط رادیویی به دست بگیرد. دیگر یک نوازنده جوان و جاه طلب چه از خدا می‌خواهد؟ 

 

یکی ازعجایب زندگی یاحقی که مشخص نیست چگونه در ذهن او پا گرفته بود علاقه‌اش به سیاست و روزنامه‌نگاری بود. پس شروع به نوشتن کرد و در برنامه‌ رادیویی «در گوشه وکنار شهر» نیز با انوشیروان کیهانی‌زاده، نویسنده‌ این برنامه، به‌عنوان خبرنگار رادیویی همکاری داشته است. به گفته‌ کیهانی‌زاده «یاحقی در زبان گفتاری نیز صدایی پر و پیمان داشت و پیروزی این برنامه عمدتا نتیجه‌ علاقه‌ مردم به شخص یاحقی و شهرت اجتماعی او بود. صدای یاحقی بسیار جذاب و لحن او چنان گیرا و اندرزهایش صمیمانه بود که بر دل می‌نشست.» 

 

این شهرت توامان یاحقی در موسیقی و روزنامه نگاری و مجری‌گری بود که موجب شد او یکی از کلیدهای پرونده قاتل زنجیره‌ای مخوف دهه سی یعنی هوشنگ ورامینی باشد. مشهور است که ورامینی فقط با شناختن یاحقی قبول کرد اعترافات تکان دهنده‌اش را ثبت کند.بقیه داستان یاحقی را روز شنبه روایت می‌کنم. داستان ازدواجش و دعواهایش و ...مرگش. 

 

کدخبر: ۵۵۴۲۹۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر