خونینترین بازی ایران و ژاپن
وقتی یک استادیوم تماشاگر به جان بچههای ایران افتادند
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار| یک: خونینترین بازی ایران- ژاپن در روز 20 آذر 1345 رخ داد و یک گردان پلیس و یک استادیوم تماشاگر به جان بچههای ایران افتادند. یکی از زیباترین عکسهای آن جام، تصویر حسنآقاست که به عنوان خسته و هلاکترین مرد جهان در حال خروج از میدان است. انگار که رَب و رُباش را کشیدهاند بیرون.
مردی که تا پای جان جنگیده است. تا آخرین قطره خون و آخرین نفس و آخرین قطره اشک و دیگر حتی نا ندارد جسد خودش را کشانکشان تا رختکن ببرد. اکنون بچهها در محاصره پلیس تایلندند. پلیس مسلح در حال آمادهباش کامل که به جان بازیکنان ایران افتادهاند. شاید اگر دوربین کمی به طرف مشرق میچرخید، پیشانی خونین و مالین آقامبشر جذابترین رئیس فدراسیون فوتبال ایران در طول تاریخ را هم میدیدیم که شتک خون همچون گلبرگ گلسرخ از پیشانیاش فواره زده بیرون.
کمی آن سوتر به جوش آمدن غیرت عزیز اصلی است که به طرفداری از آقامبشر رفته توی شکم پلیس تایلند و خود را برای آبکش شدن آماده کرده است. همان گلر بزنبهادر و غیرتی ایران که با یک حرکت ژانگولری و عملیات کشتی کچ، به آسمان پریده است که بزند به تخت سینه پلیس تایلند اما پایش روی فنسهای کنار میدان «مین» بانکوک گیر کرده و طفلک همانطور پادرهوا مانده و زمان در همان حال توقف کرده است.
کمی این سوتر علی عبده وقتی پیشانی خونین آقامبشر را دیده، به غیض آمده و با آپرکات، کوبانده به تختسینه پلیس بانکوک و یارو همانجا به کما رفته و دارند میرسانند بیمارستان ملی بانکوک که عملیات احیا صورت بگیرد. کمی عقبتر قیافه بهتزده اکبر افتخاری تابلوست که وقتی دیده پلیس تایلند، طپانچهاش را جدیجدی چسبانده روی شقیقه گلر تیم ملی ایران، ناخودآگاه فریاد زده «یاابوالفضل کمکش کن کشتنش، الانه که مغز عزیز، پخش و پلا میشه روی چمن»،
اما عزیز شانس آورده و عین فیلمی صامت که پایش گیر کرده به فنس و همچون شیری که در قفسی گرفتار شود لاجرم در همان واژگون در هوا مانده است. صحنهای مثل شام آخر حواریون حضرت مسیح که خونینترین صحنه تاریخ فوتبال ایران است.
چه پیشانی غرق در خون رئیس فدراسیون فوتبال ایران که در اعتراض به سوتیهای کمکداور و با ضربه چوب پرچم او و مشت داور اصلی خونین و مالین شده، چه بزنبهادریهای علی عبده مالک پرسپولیس که در طرفداری از هموطنهایش خونش به جوش آمده و یاد ایام بوکسوری و خروسخونیاش در آمریکا افتاده، چه حرکات نمایشی عزیز اصلی که آخر غیرت و غیرتبازی بود همه و همه این صحنهها نشانگر یک همبستگی تیمی غریبی بود که فقط از آن نسل جنگجو انتظارش میرفت.
نسلی که در آن همه پای هم میایستادند و آخ نمیگفتند. نسلی که سوار اتوبوس دوطبقه میشد و تا آخر خط میرفت اما صندلیها را پاره نمیکرد. نسلی پشت در پشت که گلرش در هواداری از رئیس فدراسیون و فورواردش در حمایت از گلر و مدیرعامل باشگاهیاش در طرفداری از بازیکنان تیم به سیم آخر میزدند و من باید در آنارشیستیترین وضع ممکن قربانصدقهشان میرفتم. یک رئیس فدراسیون بسیاربسیار باشخصیت و نجیب و جنتلمن که خونش را هم اگر با روسای فدراسیونهای امروز و دیروز روی یک دیگ میجوشاندی باز هم با آنها قاطی نمیشد.
دو:خونینترین بازی تاریخ ایران- ژاپن اما در بازیهای آسیایی 1966 به یک غائله ختم شد و همان شب آقامبشر به کمیته برگزاری مسابقات اعلام کرد که تیم ایران در اعتراض به سرکوب پلیس میزبان، مسابقات را ترک و به تهران برمیگردد. اما کمیته برگزاری بازیها که متشکل از ژنرالهای متبختر بانکوک بود، به فراست تمام دریافت که با پوزشخواهی از تیم ایران مسابقات آسیایی را به خوبی و خوشی به فرجام برساند.
آن نسل نترس با آن گرمکنهای سبز ساقه نرگسی، حروف برجسته «IRAN» را چنان بزرگ و تودلبرو و چشمنواز بر سینه خود چسبانده بود که آدم دوست داشت بر سر راه آن چهارتا حرف لاتین، جان بدهد. همان نسلی که شکست 3-1 از ژاپن در دور مقدماتی را هفت روز بعد، با پیروزی 1- صفر در نیمهنهایی جبران کرد و انتقام شیرین و درخوری گرفت.
سه: عزیز اصلی به عنوان نترسترین و بیکّلهترین گلر تاریخ فوتبال که همیشه با رشادت و ژانگولربازیهایش در دفاع از دروازه ایران تماشاگران را کیفور میکرد در عمرش فقط یکبار سوتی داد و سر همان ادا و اطوارش قهرمانی را برایمان کوفت کرد. وقتی با تک گل فریبرز اسماعیلی از سد ژاپن گذشتیم در فینال بازیهای آسیایی 1966 بانکوک در حالی که گمان میداشتیم طلا در مشتمان است آن را سر هیچ و پوچ به نقره بدل کردیم و باخت به برمه، چنان تلخ و جانگداز بود که دل همه را چزاند.
شکست شوم از برمه در آن فینال مهآلود چهارشنبه سی آذر 1345 آن هم در ضدفوتبال محض حریف، روح همه را جریحهدار کرد. تیم مستر سوچ که مدافع ممتازش مهراب شاهرخی را به خاطر درد شدید پا به عنوان همراه برده بود در دور مقدماتی، بعد از پیروزی 2- صفر بر مالزی و شکست 3-1 از ژاپن و پیروزی 4-1 بر هند، به نیمهنهایی صعود کرد و بعد از پیروزی 1- صفر بر اندونزی، در دیدار دوم انتقام شکست از ژاپن را گرفت
و در فینال به مصاف برمهایهای لجوج و سختکوشی رفت که وقتی دروازه ما را باز کردند چنان در لاک دفاعی لاکپشتی خود فرو رفته و چهارچنگولی از دروازهشان دفاع کردند که بودا هم نمیتوانست آنها را به التماس، از ششقدم خود خارج کند. آنجا که دیگر چشمهای گریان حسنآقا، عزیز، فرامرز، جاسمیان، همایون، جباری، امینیخواه، کاپیتان رنجبر، عرب، گودرز، قلیچ، فریبرز و اکبر، اعتنایی به نقره نداشتند.
چهار: ملیپوشان نقرهای ایران اما نسلی اهلقناعت بودند که مهمترین اردوی آمادهسازی خود پیش از اعزام به توکیو را در یک مدرسه خارج از شهر اهواز برگزار کردند. مدرسهای فاقد کوچکترین امکانات رفاهی که حوصله بچهها را از فرط بیکاری و بیحوصلگی سر برد و به همین خاطر یک شب فقط یک شب به پیشنهاد عزیز مادرمرده، تصمیم گرفتند سری به شهر بزنند و هوایی به کلهشان بخورد.
جاسمیان، برمکی، ظلی و عزیز وقتی دیدند که در شهر پرنده پر نمیزند به اردو بازگشتند اما با درهای قفل مواجه شدند. آنها از روی دیوارها و نردهها پریدند تو و وارد خوابگاه شدند که کپه مرگشان را جوری بگذارند که احدی باخبر نشود. اما تازه پا در خوابگاه گذاشته بودند که صدای نگران حسین افندی و مسترسوچ را شنیدند که سراسیمه دنبال چهار ستاره تیمشان میگشتند.
عزیز از همه تیز و بُزتر بود و با همان لباس بیرون، سریع چپید زیر ملافه و خود را به خواب زد و مسترسوچ از برمکی پرسید«شما کجا بودی؟ اصلی کجا هست؟» برمکی گفت «ما اینجا بود، اصلی هم خواب بود!» مسترسوچ وقتی ملافه را کنار زد گلرش را دید که با کفش و لباس رسمی به خوابی سنگین فرو رفته و خُر و پُفش تا آسمان هفتم میرود. فردایش تصمیم گرفت چهار ستاره شبگرد را از اردو اخراج کنند اما صدقیانی وساطت کرد که قال بخوابد.
پنج: حالا همان تیم فقیر و غیرتی، در بزنبزنترین بازی تاریخ تیم ملی که منجر به دخالت مسلحانه پلیس شد در دومین بازی دور مقدماتی به مصاف ژاپن رفته بود اما داور تایلندی بازی چنان به طرف حریف غش کرد که در نظر بازیکنان ایران به عنوان مقصر اصلی قلمداد شد.
آقامبشر که سرپرست تیم ملی هم بود خون خونش را خورد و بعد از سوت پایان بازی برای اعتراض به سمت داور رفت و ناگهان با مشت محکم داور تایلندی مواجه شد که بر گونهاش نشست و چوب پرچم کمکداور که به کمک داور اصلی بازی رفته بود ابرویش را پاره کرد و صورتش را خون برداشت. بچهها با دیدن خون رئیس فوتبالشان خونشان به جوش آمد و همایون و عزیز به سمت داور حمله بردند.
عزیز در حین اجرای حرکات آکروباتیک روی بدن داور با گارد پلیس تایلند مواجه شد که تفنگ در حال شلیکش را به سمت او گرفت و اکبر افتخاری از ترس چنان زرد کرد که فقط فریاد زد «نزن نامرد نزن». انگار پلیس بیمروت بانکوک، فارسی را فول بود. در همان حال ناگهان چشم همه به گلر خشمگین ایران افتاد که پایش در حین حرکات آکروباتیک، روی نردههای سیمی استادیوم گیر کرده و پادرهوا مانده بود.
حالا مشتهای علی عبده مدیر پرسپولیس و رئیس فدرس بوکس بود که یکتنه و به عنوان میداندار به سمت داور و پلیس حواله میشد و اندکی دل بچهها را خنک میکرد. ایران در آن بازیها به عنوان تیم دوم از گروه بالا رفت و در مصاف با اندونزی اگرچه با یک گل برنده شد اما استخوان لگن عزیز اصلی صدمه دید.
او بعد از بازی به بیمارستان منتقل شد اما وقتی فهمید تیم باید در مرحله بعدی (نیمهنهایی) به مصاف حریف لاکردارش ژاپن برود از بستری شدن انصراف داد و به هتل بازگشت. حالا این درد کم نبود، مصیبت از آنجا آغاز شد که شب در اتاق عزیز و جاسمیان هم یک فقره مار پیدا شد و آن دو، تا دمدمهای صبح توی کار مارگیری بودند و خواب به چشمشان نرفت که نرفت.
عزیز که از درد به خود میپیچید به گروه پزشکی ایران سر زد اما آنها فقط یک چمدان آسپرین آورده بودند که به همه رقم درد و مرضی تجویز میکردند. پس عزیزآقا وقتی دید از آنها آبی گرم نمیشود به کلینیک کاروان ژاپن مراجعه کرد که مجهزترین بودند و آنها جوانمردانه بانداژ و پماد ضددرد در اختیارش گذاشتند که شبها جاسمیان ابتدا پمادشان را به پشت عزیز میمالید و سپس بانداژ بزرگی را دورکمرش میبست.
درد اما چنان بود که گاهی باعث سرگیجه و تنگینفس گلرِ یک ایران میشد. همین گلر فداکار و ضددرد در فینال هم به میدان رفت و ناگهان در وسط بازی، بانداژ چندین متریاش باز شد و صحنه طنزآلودی را رقم زد. نشریه کیهانورزشی در ویژهنامه دوریالی مخصوص بازیهای آسیایی در 28 آذر ماه 1345 درباره اشتباه نابخشودنی عزیز در فینال نوشت:«در دقیقه 23 و بر اثر یک اشتباه بزرگ و غیرقابلتصور که از ناحیه عزیز اصلی صورت گرفت اولین گل وارد دروازه ایران شد.
این اشتباه به هیچ وجه بخشودنی نیست. به این معنی که در یک لحظه، توپ به طور عادی به طرف دروازه میآمد و دو نفر از بازیکنان ما آماده دفاع از این توپ شده بودند. عزیز اصلی بیجهت از دروازه بیرون دوید و برای گرفتن توپ شیرجه رفت. اما توپ از زیر پایش خارج شد. در این موقع حسن حبیبی برای دفاع در داخل دروازه قرار گرفت ولی دیگر سودی نداشت.
زیرا افراد تیم برمه دروازه ما را به توپ بستند و به گل پیروزی دست یافتند. اتلافوقت حریف حتی سر و صدای تماشاچیان را درآورده بود.» عزیز بعدها برایم تعریف کرد که «شب قبل از فینال با دروازهبان ذخیرهمان صحبت کردم تا جای من در دروازه بایستد و من بروم در بیمارستان بستری شوم. ابتدا پذیرفت اما فردا صبح مچ دست راستش را بست که درد میکند و نمیتوانم توی گل بایستم.»
در نیمه اول فینال، بچهها چند موقعیت ممتاز و عالی را هدر دادند و عزیز بین دو نیمه به سوتیدهندگان توپید که «این موقعیتها که فرتفرت به شکم گلر میکوبید از آسمان نرسیده بلکه حاصل تلاش ده بازیکن دیگر است. پس بقیه یارهایتان را هم ببینید.» علی جباری از زهر کلام عزیز به گریه افتاد اما برمهایها در نیمهدوم نیز با ضدفوتبال وحشتناک و وقتکُشی بیسابقه خود چنان تیم ایران را هراسان و بیچاره کردند که با همان تکگل سوتی عزیز که هرگز تا پایان عمر اشتباهش را قبول نکرد باخت و طلای قاره پیر مفتمفت از کف رفت.
شش: حالا دوتا عکس خوشگل دیگر از آن بازیها به یادگار دارم. در یکیاش بازیکنان ایران بعد از اتمام بازی خونین با ژاپن به سوی داور میروند تا از او به خاطر قضاوت زشتش تشکر کنند و دیگری حال خراب همایون بهزادی یکی از مصدومان و کتکخوردگان بازی جنجالی با ژاپن است که روی چمن از هوش رفته و پنج تماشاگر ایرانی دارند با حولهای، تَر و خشکش میکنند.
بازی اول با ژاپن در دور مقدماتی، به فاصله 24 ساعت بعد از اولین دیدار ایران با مالزی در یک هوای وحشتناک بارانی برگزار شد. ابتدا حمید شیرزادگان در دقیقه 37 دروازه ژاپن را باز کرد اما بعد از این گل، بازی به خشونت کشید. داور تایلندی که قادر به کنترل بازی نبود به حمایت از ژاپنیها پرداخت و بعد از دو گل ژاپن در دقایق 57 و 75 دیگر خشونت به حد نهایت رسید.
در همان دقایقی که ایران داشت یکطرفه حمله میکرد عزیز هنگام دفع یک ضدحمله، مهاجم ژاپنی را به زمین زد و داور نقطه پنالتی را نشان داد. محمد رنجبر به عنوان کاپیتان تیم به سمت داور رفت تا به تصمیمات یکطرفه او اعتراض کند اما با کارت قرمز فوری و فوتی او مواجه شد و ژاپنیها سومین گل خود را از نقطه پنالتی به ثمر رساندند.
اوج جنجالها و بزنبزنها وقتی بود که داور با ضربه اپرکات خود ابروی آقامبشر را شکافت و بچهها به طرفداری او سینه سپر کردند. در یک پلک به هم زدن، تماشاگران تایلندی به هواداری از داور خود به زمین ریخته و به بازیکنان ایران رحم نکردند. آنگاه پلیس ضدشورش مجبور به دخالت شد و در این میان تعدادی از بازیکنان ایران به دست تماشاگران و پلیس میزبان زخمی شدند.
حمید شیرزادگان ستاره خطحمله ایران که در دو بازی اول با مالزی و ژاپن، سه گل زده بود در این درگیریها چنان زخم و زیلی شد که دیگر تا پایان جام نتوانست تیم ملی را همراهی کند. اوضاع تیم ایران چنان درام بود که در بازی نیمه نهایی با ژاپن، پنج یار اصلی خود (رنجبر، آقاجلال، قلیچ، سیرزادگان و فرزامی) را به خاطر مصدومیت و مجروحیت و محرومیت به همراه نداشت و کارشناسان آسیایی پیروزی ژاپن را حتمی میدانستند اما جوانان ایران کاری کردند کارستان.
آن تیم به شدت متحد و زخمخورده، بلایی سر ژاپن آورد که حریف چارهای جز شکست نداشت و گل فریبرز، تیم ملی را به فینال رساند. ما اگرچه فینال را به ضدفوتبال برمه باختیم اما در پایان بازیها دو بازیکن ایرانی (همایون و قلیچ) از سوی کنفدراسیون فوتبال قاره به تیم منتخب بهترینهای آسیا انتخاب شدند.