شیطان در سطل ماست، یک پند مزخرف و چند توصیه کارآمد
آخ جان! الان میتوانم بلایی سرش بیاورم
هفت صبح| وقتی وارد سوپرمارکت، فروشگاه زنجیرهای یا بقالی میشوید، قند توی دل شیطان آب میشود. دستهایش را محکم به هم میکوبد و میگوید آخ جان! الان میتوانم بلایی سرش بیاورم. نقشه شیطان توسط گوشت، مرغ، انواع لبنیات، نوشابه و حتی شیشههای سس اجرا میشود. لابد دارید از خودتان میپرسید چطوری؟ بگذارید برایتان تعریف کنم.
گوشت گران است و به همین دلیل موقع خریدنش آدم ناخودآگاه خساست به خرج میدهد. با این حال پادشاه پرناز و افاده فریزر، استاد بلامنازع کنگر خوردن و لنگر انداختن است. همین الان توی فریزرتان را نگاه کنید و ببینید گوشتهای داخلش دقیقا از چه تاریخی آنجا جا خوش کردهاند. مدتزمان ماندن مرغ در فریزر بیشتر است. نمیدانم تا الان کسی از نظر علمی تحقیق کرده مصرف گوشت انبارشده در فریزر واقعا برای سلامتی انسان مضر است یا نه.
شخصا اطمینان دارم بیشترمان چون برای خرید گوش پول زیادی دادهایم، حتی اگر رنگش رو به سیاهی رفته باشد، حاضر نیستیم آن را دور بیندازیم. قسمت تراژیک ماجرا اینجاست که معمولا برابر خرید گوشت و مرغ یخزده به روش صنعتی مقاومت میکنیم و اصرار داریم حتما گوشت گرم و مرغ گرم بخریم. درنهایت خودمان بستهبندیشده رهایش کنیم در زمهریر فریزر.
خودم از پارسال تصمیم گرفتم خرید و انبارکردن گوشت و مرغ را محدود کنم. برای همین اول هر ماه یکی، دو کیلو مرغ بستهبندیشده و یک کیلو چرخکرده میخرم و با برنامهریزی ازشان استفاده میکنم. خرید گوشتخورشتی یا مرغ خارج از این جیرهبندی را فقط در صورتی انجام میدهیم که به آنها نیاز داشته باشیم.
نان از دیگر خوراکیهایی است که ما ایرانیها در خرید و استفادهاش دچار اسراف میشویم. تا الان ندیدهام خانواری بتواند در خرید نان انصاف را رعایت کند و محض رضای خدا آن را به اندازه بخرد. حتی الان که قیمت نان گران شده، باز نمیتوانیم طوری خرید و نگهداری آن را مدیریت کنیم که بخشی از نان به زباله تبدیل نشود. تازگیها همین مشکل را با تخممرغ پیدا کردهام. آخر هفتهها وقت داریم برای صبحانه املت یا نیمرو بزنیم اما همین که تخممرغ را از قفسه مخصوص برمیدارم، متوجه میشوم مهلت انقضایش گذشته.
بهنظرم رسید تخممرغ را از سبد خرید اول ماه حذف کنیم و خودمان را عادت بدهیم، موقع نیاز به تعداد کافی از سوپری سر کوچه تخممرغ بگیریم. روشم تا الان جواب داده ولی هنوز نتوانستهام برای جلوگیری از خرابی و فساد ترشی شرکتی کاری کنم. آنها را به شکل استریلیزه میفروشند. درحالیکه عاری از باکتری و میکروب هستند ولی وقتی اولینبار با قاشق مقداری از محتویات شیشه برمیدارید، بدون اراده نظم سیستم را بههم میریزید. در فصلهای گرم این کار شما احتمال کپکزدن شیشه ترشی را بالا میبرد.
حالا تصور کنید این اتفاق برای ترشی محبوبتان افتاده و شما مجبورید یک شیشهترشی تقریبا دستنخورده موهامارا از برند بدر را دور بریزید. من تجربههایی مشابه با رب گوجهفرنگی داشتهام و توصیه میکنم حرفم را بپذیرید.
آدمهای شکمو میدانند چرا چیپس و پفک را در این فهرست گذاشتهام. وزن بستهبندی این محصولات بهطور مداوم در حال آبرفتن است اما هنوز وقتی یک بسته پفک کامل را باز میکنید و وسط کار تصمیم میگیرید کنار بکشید، باقیمانده پفک را در معرض خطر قرار میدهید. ذات پفک طوری است که به خودش نم میکشد. پس وقتی دوباره سراغش میروید دیگر طعم و مزه اول را ندارد.
ماست و لبنیات برای خودشان نوبر هستند. قیمت ماست به طور مداوم در حال افزایش است و تا حالا نشده ماست محبوبم را دوبار با قیمت مشابه بخرم. همین ماست تا وارد یخچال میشود، خودش را گموگور میکند که مثلا نتوانید پیدایش کنید. نتیجه میشود اینکه بالاخره دستتان بهش میرسد اما با خواندن نوشتههای روی ظرف پی میبرید تاریخ انقضایش گذشته است. شاید ضدحال بزرگی باشد ولی بگذارید درگوشی برایتان اعتراف کنم که ماست تاریخ مصرفگذشته ترش میشود و هنوز میتوان بدون عذابوجدان به آن ناخنک زد.
نوشابه از دیگر شیاطین حاضر در سوپرمارکت است که قادر است خودش را به یخچال آشپزخانه شما برساند. منظور دقیقم انواع نوشابه در سایز خانواده است. آنها را بهخاطر صرفه داشتن قیمت، برای مهمانی یا مصرف خانواده خودتان میخرید و در اغلب مواقع نمیتوانید در همان مرحله اول تمامش کنید. نوشابه خانواده عزیز به یخچال تبعید میشود و سری بعد که سراغش میروید رسما شربت قند تحویل میگیرید.
تا الان دیگر باید متوجه شده باشید درباره چی حرف میزنم اما بگذارید محض احتیاط ماجرا را با مثالی ساده به پایان برسانم. هفته پیش رفتم پای یخچال و از سر بیکاری تاریخمصرف بطریهای سس را چک کردم. عمر بیشترشان به پایان رسیده بود و باید روانه سطلآشغال میشدند. تعدادی دیگر در شرف انقضا قرار داشتند و تنها راه پیشرویم این بود که وسط آشپزخانه بنشینم و با نان بخورمشان. دلم میخواست واقعا این کار را انجام دهم اما امکانپذیر نبود و در نهایت مجبور شدم با تنی رنجور و قلبی آزرده، کلی سس به ارزش یک میلیون تومان را بریزم توی سطلآشغال.