همدردی صمیمانه با مدیران اقتصادی
درباره این که چرا باید با زندگی در کنار تورم خو بگیریم
هفت صبح| شکست تیم اقتصادی دولت در مسئله کنترل دلار و طلا نشان میدهد که رجزخوانهای جوان سابق و مدیران دولتی فعلی در عرصه اقتصاد، جز تلاش و اعتماد به نفس، سرمایهای ندارند.
خیلی دلمان میخواست ثمره سختکوشی و البته اعتماد به نفسشان مدرکی میشد علیه مدیران یقه سفید قبلی که برخی از آنها به کم کاری و کم تحرکی شهره بودند. اما نشد. با این حال همین رویارویی با این مسئله و رسیدن پای این مدیران جدید به زمین سفت، خودش اتفاق مهمیاست. به هرحال هرکاری هزینههای خودش را دارد.
وقتی مجموعه یادداشتها و سخنرانیها و وعدههای این عزیزان در دهه نود را به یاد میآورم و توئیتها و رجزخوانیهایشان و آن اعتماد به نفس خیره کنندهشان، چارهای ندارم که لحظاتی در وادی خشم و خنده سرگردان بشوم.
اما میدانم که مسئله دلار و طلا و تورم، از تصمیمات هر مدیر دیگری فراتر است. فاکتورهای تعیین کننده خارج از عرصه اقتصاد، آن چنان قوی هستند که یک مدیر اقتصادی، چه مدیر بانک مرکزی و چه وزیر اقتصاد و با هر گرایشی، شانس چندانی برای رام کردن اسب دلار و تورم ندارد.
مسئله دلار در کشور تا وقتی که آرامش بر فضای آن مستولی نشود قابل حل نیست. این آرامش دو وجه خارجی و داخلی دارد و حاکمیت در هردو وجه چالشهایی دارد که کار را بر هر مدیر اقتصادی سخت میکند.
برخی از این چالشها ،غیرقابل اجتناب و حتی الزامیهستند (برای ایجاد یک ایران قویتر) اما برخی دیگر ناشی از کشمکشهای طبقات درون سیستم هستند که میخواهند هرطور که شده شرایط را به سمت خواستههای خود بکشانند. و خب تا وقتی که آرامش بر کشور حکمفرما نشود، این اضطراب و عدم اطمینان به اتفاقات آینده موجب میشود تا مسئله دلار لاینحل باقی بماند.
اینجا یک انتخاب سخت برای یک حکومت دینی آن هم در کشوری آکنده از شکافهای اجتماعی و اعتقادی شکل میگیرد: شما یک دورنمای آرام و رضایتبخش برای امور دنیوی مردم فراهم کن، دلار، این نماد پلید دنیوی، خود به خود رام خواهد شد.
این چالش محتوم به شکست از آن سو دردناکتر میشود که شما ردپای برخی ازتصمیمات درست استراتژیک را کاملا مشاهده میکنید. گردش به سمت شرق، بهبود روابط با چین، عضویت در شانگهای و بریکس، تلاش برای بهبود مبادلات تجاری با همسایگان و رفع تنش با آنها، درک مسئله بندرها و دریاها، تلاش برای حل مسئله کمبود آب در مناطق مرکزی و...اما این راهبردهای درست با یک ناسازگاری صرافان دوبی و سلیمانیه و هرات و چهارراه استانبول، نامرئی میشوند.
بافت اجتماعی ایران و کثرت و قدرت طبقه متوسط از یکسو و اعتماد به نفس و کنشمندی طبقه مذهبی و سنتی از سوی دیگر، نوعی تعادل ناپایدار در کشور ایجاد کرده که امر حکمرانی را به فرایندی طاقت فرسا بدل میکند(کاملا در تضاد با بافت تقریبا یکپارچه و سازشکار مردم افغانستان) نارضایتی و اختلاف میان دو گروه مدام در حال تشدید است.
هرکدام هم اهرمهای خاص خود را دارند. تمایل حاکمیت به سمت یکی از این دو قطب کشمکش، اظهر منالشمس است و خب همین، کار را سختتر میکند. ایدههای آرمانی در مقابل خواستههای دنیوی.
میدانم که برخی از همین مطامع دنیوی فقط در گذر از مهلکه همان ایدههای آرمانی محقق میشوند اما نه همه آنها و نه در کوتاه مدت و میان مدت. مطمئنا قرائتهای دیگری از مذهب وجود دارد که این شکافهارا کاهش میدهد اما کسی در دولت و حاکمیت، آن قرائتها را جدی نمیگیرد. از سویی این را هم به یاد داشته باشید که از دیرباز ایرانیها را به بازرگانی و تجارت پیشگی میشناسند. ازروایتهای هرودوت تا امروز. طبع تاجر هم خصلتهای خاص خود را دارد.
در چنین دورنمایی است که مدیران اقتصادی چارهای ندارند جز وعده دادن. سه سال دیگر، پنج سال دیگر، هشت سال دیگر. این روزها از این وعدهها زیاد میشنوید . دقیقا متناسب بااستیصالی که با شلنگ تخته اندازیهای دلار فراگیر شده است. البته که دستشان پر است. نه به لحاظ نقشه و ترفند. نه. به این لحاظ که هر شکستی را میتوانند ناشی از توطئههای دشمن و یا کم کاری قبلیها قلمداد کنند. دوستان قلم به دستی هم دارند که حاضرند این تئوریهای سست را بپرورانند و حمایت کنند.
سرتان را درد نمیآورم. توصیه ام این است که توقعمان را از مدیران اقتصادی حال با هر گرایشی کم کنیم. کار خاصی نمیشود در عرصه تورم کرد.در بهترین حالت و به شکل موقت شاید بشود سرعتش را کم کرد. راهبردها درست است و در آنها شکی نیست اما در بافت همیشه بحران زده و همیشه متلاطم جامعه ایرانی و میل بی مهار مسئولین برای مهندسی هر اتفاق اجتماعی و هدایت آنها به سمت و سوی دلخواه خود، شلنگ اندازی دلار و نرخ بالای تورم همراهان ماندگار زندگی ما خواهند بود.عادت کنیم دیگر.