محلهها زیر فشار کلاسها
دانشگاههای پراکنده تهران با استقرار در ساختمانهای مسکونی، ازدحام و مزاحمتهایی ایجاد کردهاند که زندگی روزمره ساکنان محلهها را مختل کرده است
هفت صبح، فرامرز سیدآقایی| اینمدل ادعاها خاص عیاران قدیمی تهران است که مثلا فلانی نیستم اگر این آتش را خاموش نکنم یا معلم نیستم اگر تو را شاگرد اول کلاس نکنم. بعدها این مدل ادعاکردن به جماعت موسوم به لات رسید. پشت چنین ادعاهایی یا خالی است و پوچ یا حرکت و اقدامی شگفت و خبرساز(چه مثبت چه منفی).
امروز این سخن را از هرگوشه شهر بزرگ و بیقاعده تهران میتوان شنید که تهران نیستم اگر اندکباقیمانده آسایش را از ساکنانم نگیرم. چگونه؟ بد نیست کمی در تهران چرخ بزنیم و با نگاه دقیقتری نوع جایگیری مراکز خدماتی، کسبوکار، آموزشی، دانشگاهی و درمانی را ببینیم. روی مدل جایگری فعلی نه مطالعه شده است و نه تعریف فنی و انسانی دارد، بلکه بیشتر درهم آمیختگی و اختلاط بدون رعایت حقوق یکدیگر در آن دیده میشود.
نخست دانشگاهها
دانشگاه آزاد که در ایران نماد تحول در فراگیر شدن تحصیلات عالی است با به کار گرفتن هرنوع ساختمانی بدون استانداردهای مربوط به اماکن آموزشی عالی در هر کوچهپسکوچه تنگوباریک ازجمله بزرگترین نقضکنندگان حقوق شهری ساکنان محلهها است. پس از دانشگاه آزاد دانشگاههای متعدد دولتی، غیردولتی و خصوصی نیز در کوچهپسکوچههای شهرها تاسیس شد و دانشجوها گروه گروه جذب شدند و به تحصیل مشغول. نگاهی بیندازیم به چند دانشگاه خصوصی و آزاد و حتی دولتی. دانشگاهی واقع در یکی از فرعیهای کم عرض خیابان کارگر تاسیس شده و حتی جمعهها و تابستانها هم فعالیت دارد و بین کلاسها در تمام ساعات صبح زود تا شب دانشجویانش در خیابان رها و سرگردانند.
در خیابانی در محله وصال شیرازی دانشگاهی دخترانه چنین مزاحمتهایی دارد و نوع پسرانه همین دانشگاه در شهر دماوند تاسیس شده است. معنای این تقسیمبندی مکانی چیست؟ این دانشجویان فرزندان همین کشورند و طبعا نباید در دوران تحصیل در معرض اعتراض و اهانت اهالی محلهها باشند و غذای خود را روی زمین پیادهروهای محله بخورند. این دانشگاهها باید حتما فضای مختص برای استراحت و وقت خالی بین کلاسها داشته باشند اما نه تصویبکنندگان قانون دانشگاههای پولی نه موسسان این دانشگاهها هیچ استانداردی درزمینه آسایش همسایگان و انتخاب ملک و ساختمان درخور شخصیت دانشجویان درنظر نگرفتهاند.
بهمحض پیداکردن ساختمانی که چند کلاس داشته باشد، یک سالن مدیریت و یک اتاق حراست با مدیر حراست و چند مامور، دانشگاههای خود را تاسیس کرده و بدون حتی کنکور با دریافت هزینههای بالا دانشجو پذیرفتهاند. دانشگاه دندانپزشکی در یکی از خیابانهای پاسداران نیز نمونهای دیگر است. یکی از آفتهای چنین دانشگاههایی این است که به محض راه افتادن و دریافت اولین پولها از دانشجویان شروع میکنند در نزدیکی همان ساختمان مزاحم املاک دیگری را صاحب شوند و مزاحمتهای خود را برای اهالی دوچندان کنند. نمونهها زیاد است و بهتر است اگر دلسوزانی در مدیران شهری موجود است بگردند و برای این مشکل چارهای کنند.
دوم مدارس غیر انتفاعی
از همان ابتدا هیچ استاندارد شهری و حتی مکانی برای این نوع مدارس تعریف نشد و خانههای حیاطدار آجری قدیمی ساخت دهههای سی و چهل(که نیازمند بازسازی ایمنیمحور بودند) وسط محلهها بطور سطحی و کمخرج بازسازی و به مدرسه بچههای مردم تبدیل شد.بارها برای وزرای آموزشوپرورش و آموزش عالی و بعدها آموزش پزشکی ما خبرنگاران توضیح میدادیم و آینده این مراکز را پیش میکردیم .
اما در هیچ دولتی و در هیچ وزیری این دغدغه وجود نداشت که گرچه این موسسهها دانشگاه است و مدرسه و درخدمت کودکان و جوانان خودمان، اما برای اهالی محلههایی(که ساکنانشان از هیچ استاندارد پایتختنشینی بهرهمند نیستند) وجود این مراکز و دانشجویان و دانش آموزان رها در خیابانها آسیب، عذاب و مزاحمتی افزون بر کمبودهای شهری است. راهاندازی انواع مراکز دانشگاهی و دانشجوگیری در ساختمانهای آپارتمانی معمولی و مسکونی در محلههای مسکونی که باید از مجاورت غیرمنطقی با خانههای مردم دور باشد هیچ توجیه منطقی در پایتخت ندارد مگر چنین منطقی: تهران نیستم اگر از راههای متنوع، آسایش را از ساکنان این شهر نگیرم.
مجوز تاسیس این نوع مراکز چرا بدون درنظر گرفتن حقوق ساکنان محلهها صادر میشود؟ آیا ما تعریفی در نظام شهری خود برای جدا نگه داشتن حریم مسکونی، اداری و تجاری نداریم؟ آیا بهتر نیست مدیریت شهری در مناطق بکر شهر تهران مثل منطقه ۲۲ پردیسهای دانشگاهی جامع را با هزینه همین دانشگاههای نشسته بر سفره اعقاب مردم ایجاد و تمام دانشکدههای پراکنده انواع واقسام دانشگاههای آزاد و خصوصی پولی را بدانجا منتقل و ساکنان کوچهپسکوچههای پایتخت را از مزاحمت مراکز ریزپراکنده آموزش عالی خلاص کند؟