چغازنبیل، از عیلامیان تا رنج امروز

بنای خشتی چند هزارساله در سایه غبار بیتدبیری مدیران کارنابلد تاب مقاومت ندارد
هفت صبح، محمد عبدالعلیپور| میراث فرهنگی ایران، چونان آیینهای کهن، بازتابدهنده هزاران سال شکوه و آفرینش مردمانی است که بر این سرزمین زیستهاند اما این آیینه سالهاست زیر گرد و غبار بیتوجهی کدر شده و ترک برداشته است. کاخها و کاروانسراهایی که میتوانستند روایتگر تاریخ باشند، امروز به ساختمانهایی نیمهویران بدل شدهاند. موزهها که باید قلب تپنده فرهنگ باشند، در خاموشی و بیرمقی فرو رفتهاند.
آنچه بیش از همه جلب توجه میکند، نه کمبود آثار یا عظمت کمتر از دیگر تمدنها، بلکه ناتوانی دستگاه متولی در حفاظت و نمایش این گنجینه است. وزارت میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری بهعنوان نهادی که وظیفهاش پاسداری از این سرمایه است، عملاً به صحنهای برای مراسم تشریفاتی و سخنرانیهای پرزرقوبرق تبدیل شده است. همایشهای بیحاصل جایگزین مرمتهای اصولی شدهاند و وعدههای کوتاهمدت نمایشی بربرنامههای بلندمدت سایه انداختهاند.
ترکیب مدیران این وزارتخانه نیز خود به مسئلهای دردناک بدل شده است؛ کسانی که اغلب نه ریشهای در پژوهشهای تاریخی دارند و نه شناختی از معماری و باستانشناسی با سوابقی نامرتبت، امنیتی و رسانهای بر مصدر امور مهم و تاریخی و سرنوشتساز نشستهاند تا دیده شوند. آنها جای آنکه به موزهها و آثار باستانی برسند تا دیگران به دیدن این آثار بروند، خود را در معرض دید قرار میدهند تا از رهگذر نمد این نمایش کلاهی برای خود بدوزند.
انتخاب آنها بیش از آنکه بر شایستگی استوار باشد، بر مبنای مناسبات اداری و رسانهای شکل گرفته است. در چنین شرایطی، صنایع دستی ایران نیز که میتوانست یکی از پایههای هویت فرهنگی و موتور اقتصادی گردشگری باشد، با بحرانهایی همچون نبود بازار، ضعف بستهبندی و ناتوانی در رقابت جهانی روبهروست. هرچند دستسازههای هنرمندان ایرانی توانستهاند در گوشه و کنار جهان تحسینبرانگیز باشند اما نبود برنامهریزی اصولی، این هنر دیرینه را به حاشیه رانده است.
از سوی دیگر، توسعه شهری بیضابطه نیز عرصه را بر میراث فرهنگی تنگ کرده است. خانههای تاریخی زیر چرخ لودرها ناپدید میشوند، بافتهای ارزشمند تغییر کاربری میدهند و در این میان، متولیان میراث فرهنگی بیش از آنکه نگران باشند، تماشاچیاند.
نتیجه چنین روندی، شکاف هرچه بیشتر میان رسالت این وزارتخانه و واقعیتی است که در میدان مشاهده میشود. نمونه روشن این تناقض، سرنوشت چغازنبیل است؛ معبدی که در جهان بینظیر است و باید افتخار ملی باشد اما اکنون در حاشیه فراموشی و بیتوجهی دستوپا میزند. در صورت تداوم این وضعیت حتما در معرض خطر قرار میگیرد.
چغازنبیل؛ زیگوراتی از دل تاریخ
چغازنبیل، یادگار شکوهمند عیلامیان در قلب خوزستان، بیش از سه هزار سال پیش و به فرمان اونتاش ناپیریشا، پادشاه ایلام ساخته شد. هدف او خلق مکانی مقدس برای پرستش خدایان و برگزاری آیینهای مذهبی بود؛ بنایی که نهتنها کارکرد دینی داشت، بلکه نشانگر قدرت و هویت سیاسی عیلامیان نیز به شمار میرفت. نام ایلامی این سازه «دوراونتاش» به معنای «شهر مقدس اونتاش» است و انتخاب این عنوان، خود تأکیدی بر اهمیت مذهبی و سیاسی بنا دارد.
واژه «چغازنبیل» اما از فرهنگ بومی منطقه گرفته شده است؛ «چغا» در زبان لری به معنای تپه و «زنبیل» به معنای سبد است. شکل هندسی این معبد، شبیه سبدی وارونه در میان دشتهای خوزستان جلوه میکند و همین تصویر مردمی، تا امروز با آن همراه مانده است. چغازنبیل از نوع زیگوراتهاست؛ بناهایی عظیم و پلکانی که در تمدنهای باستانی بینالنهرین و ایران جایگاه ویژهای داشتند.
این سازهها الهامگرفته از کوهها ساخته میشدند و کارکردی آیینی و نجومی داشتند. زیگورات چغازنبیل در اصل پنج طبقه داشت و ارتفاع آن به بیش از ۵۰ متر میرسید، هرچند امروز تنها دو طبقهاش پابرجاست. چغازنبیل نهتنها از نظر معماری ارزشمند است، بلکه تصویری زنده از فرهنگ و باورهای مردم عیلام ارائه میدهد.
به همین دلیل، در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، نخستین اثر ایرانی بود که در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد. این زیگورات از همان زمان تاکنون، مورد توجه محققان و گردشگران بوده و بهعنوان یکی از مهمترین نمادهای تاریخ ایران باستان شناخته میشود. اما این اثر ارزشمند تاریخی با تهدید برای بقا روبهروست.
میراثی جهانی در محاصره تهدیدها
معبد باستانی چغازنبیل، شاهکار ۳۲۰۰ ساله عیلامیها و نخستین اثر ایران در فهرست میراث جهانی یونسکو، سالهاست در سکوت و بیتوجهی در معرض خطر قرار دارد. زیگوراتی که روزگاری پنج طبقه بود و امروز تنها سه طبقهاش باقی مانده، باید مایه غرور ملی باشد؛ اما در سایه تصمیمهای غلط و پروژههای بیضابطه، بهتدریج آسیبپذیرتر میشود.
تهدیدهای پیرامونی؛ میراث در محاصره صنعت
چغازنبیل تنها قربانی فرسایش طبیعی نیست. دخالتهای انسانی آن را از هر سو در تنگنا قرار دادهاند. کارخانه قندی که آلایندههایش بر محوطه تاریخی سایه انداخته، حفاریها و عملیاتهای وزارت نفت در حریم زیگورات که با لرزش و فعالیتهای صنعتی خود ترکهای بنا را تهدید میکنند و جنگلکاریها و توسعه بیبرنامه زمینهای اطراف که سیمای باستانشناختی محوطه را مخدوش کردهاند. هرکدام از این عوامل، لایهای تازه بر حجم خطرات میافزاید و نخستین اثر ثبتشده جهانی ایران را به مرز بحران میرساند.
مسئولان در برابر تاریخ چه پاسخی دارند؟
وزارت میراث فرهنگی که باید مدافع اصلی چغازنبیل باشد، بیش از دو دهه است که به وعدههای بیثمر و طرحهای نیمهتمام بسنده کرده است. مقایسهای ساده نشان میدهد: در حالی که کشورهای دیگر میلیاردها دلار صرف حفاظت از آثار باستانی میکنند، چغازنبیل با بودجهای ناچیز و نیروی انسانی محدود رها شده است. چنین بیتوجهی در برابر یک گنجینه جهانی، چیزی جز کوتاهی آشکار به نظر نمیرسد.
آخرین فرصت برای اقدام
چغازنبیل تنها یک بنای تاریخی نیست؛ سندی زنده از هویت ایران و امانتی جهانی است که نسل امروز باید پاسدار آن باشد. هر کارخانه، هر حفاری و هر تصمیم غیرکارشناسی، ضربهای مستقیم برپیکره این زیگورات است. اگر امروز اقدامی فوری و قاطع صورت نگیرد، فردا چیزی جز حسرت برای نسلهای آینده باقی نخواهد ماند. چغازنبیل در معرض خطر است و تاریخ، سکوت امروز را هرگز نخواهد بخشید.