مهمانی موشها و گربهها در شهر

ولنگاری در تغذیه حیوانات شهری به آلودگی محیطی، تجمع پسماند و افزایش جمعیت موشها در شهر منجر شده است
هفت صبح، سمیرا اکبریان | صحنهای آشنا در تهران این روزها تکرار میشود؛ شهروندانی که با کیسههای پر از باقیمانده غذا یا بستههای غذای آماده برای گربه، گوشه پارکها و پیادهروها را پر میکنند. این تصویر هم نشانهای از مهرورزی است و هم منبعی از تنش؛ چرا که مرز میان «حمایت از حیوانات» و «حفظ حقوق شهروندی» را مبهم کرده است.
برخی معتقدند که غذا دادن به گربهها بخشی از مسئولیت اخلاقی ما در قبال حیوانات بیپناه است؛ به ویژه در سرمای زمستان یا گرمای تابستان اما مخالفان میگویند این رفتار به آلودگی محیطی، تجمع پسماند و حتی افزایش جمعیت موشها در شهر منجر شده است. این دو نگاه متضاد بیش از همه در تهران دیده میشود؛ جاییکه تفکر حمایت بیمرز از حیوانات با محدودیتهای زندگی شهری در تقابل قرار گرفته است.
روایت میدانی؛ از گیشا تا انقلاب
در بوستان گفتوگو؛ محله گیشا، غذا دادن به گربهها سالهاست که به یک عادت عمومی بدل شده. یکی از ساکنان قدیمی محله میگوید: «قبلا هر کسی هر غذایی در خانه مانده بود، با خودش به پارک میآورد. از برنج و خورش مانده تا استخوان مرغ. پارک پر از پسماند میشد، طوریکه بوی تعفن فضا را گرفته بود.»
به دنبال شکایتها، شهرداری تابلوی بزرگی در ورودی پارک نصب کرد: «غذا دادن به حیوانات در محوطه پارک ممنوع است» اما به گفته نگهبان پارک، این تابلو فقط ظاهر ماجرا را تغییر داد: «مردم حالا در محوطه بیرونی پارک غذا میریزند. روزهای تعطیل مخصوصا، خانوادههایی با کیسههای پر از ضایعات مرغ و گوشت میآیند و محوطه بیرونی پارک را تبدیل به مهمانی شام و ناهار برای گربهها میکنند.
رفتگرها باید روزی چند بار محل را تمیز کنند.» با این حال، همه ساکنان معترض نیستند. زنی میانسال که دوستدار حیوانات است و چند ظرف غذای خشک گربه به همراه دارد، دلسوزانه میگوید: «این گربهها موجودات بیپناهند. مگر گناهشان چیست؟ وقتی ما انسانها شهر را ساختیم و محیط طبیعیشان را گرفتیم، حداقل باید کمکشان کنیم. اگر من هر روز بیایم و برایشان غذا بگذارم، چه آسیبی به دیگران میزند؟
بهجای منع، باید جایی مشخص برای غذا دادن تعیین کنند.» قسمت آخر حرفش را میپسندم، چراکه با یک جستوجوی ساده به همین نتیجه رسیدم که در کشورهای دیگر چنین مکانهایی برای حمایت از گربهها و حیوانات رها شده در خیابانها در نظر گرفتهاند.
در اغلب پایتختها و شهرهای بزرگ غذا دادن به گربهها با محدودیتهایی همراه است که با هماهنگی دوستداران حیوانات و شهرداریها به تفاهم بر سر یک مکان خاص رسیده است. حتی در ترکیه که حمایت از گربههای خیابانی تبدیل به یک فرهنگ عمومی شده، ایستگاههای غذاخوری خودکار به ساماندهی این حمایتها کمک کرده است اما این حجم از ازدحام برای غذارسانی به گربهها در تهران نشان میدهد که در این زمینه برنامه مشخصی وجود ندارد یا حداقل شهرداری، تهران را به حال خود رها کرده است.
روایت مشابهی در خیابان دانشگاه، حوالی انقلاب وجود دارد. یک زن جوان هر روز با چرخدستی پارچهای پر از فیله مرغ و ضایعات پروتئینی به این خیابان میآید. یکی از مغازهداران محل میگوید: «سالهاست این خانم همین کار را میکند. در این مدت موشها زیادتر شدهاند، تا جاییکه دیگر از کنار مغازه نمیتوانی راحت رد شوی.
چند بار هم این خانم با همسایهها دعوا کرده چون همه معترضاند.» اما همان زن جوان، وقتی از او میپرسم چرا با وجود اعتراضها این کار را ادامه میدهد، میگوید: «این گربهها اگر غذا نخورند، مریض و ضعیف میشوند. بعضی گربهها بیمار یا زخمی هستند. مگر وجدان آدم راحت میگذارد که از کنارش رد شود و کاری نکند؟
اگر شهرداری به فکر نیست، ما باید دستکم کاری بکنیم.» در همین حوالی، مردی مسن که به نظر کاسب قدیمی است، نظر دیگری دارد: «من خودم هم گاهی استخوان یا غذا برای گربهها میبرم اما فرق دارد که یک نفر با ظرف کوچک این کار را بکند یا کسی هر روز کیسهکیسه گوشت و مرغ را در محل تردد آدمها بریزد. این زیادهروی است. کمک به حیوانات باید حساب و کتاب داشته باشد وگرنه برای مردم هم مشکلساز میشود.»
همدلی تا نمایش فرهنگی
مسئله غذا دادن به گربهها دیگر فقط یک دغدغه محیط زیستی نیست؛ بلکه در لایههای اجتماعی به یک دوگانه فرهنگی بدل شده است. آنچه در ظاهر «همدلی با حیوانات بیپناه» به نظر میرسد، در عمل گاهی به نماد تمایز اجتماعی یا حتی یک ژست شهری تبدیل شده است.
در سالهای اخیر، مجموعههای مدیریت شهری و نیروهای انتظامی بارها درباره پدیدههایی مثل سگگردانی در پارکها هشدار دادهاند و حتی محدودیت اعمال کردهاند، اما درباره موضوع غذارسانی به حیوانات رها شده، تقریبا هیچ ابتکارعمل مشخصی وجود نداشته است. نه آموزش گستردهای برای آگاهیبخشی به شهروندان ارائه شده و نه محلهای مشخص و تحت نظارت برای تغذیه این حیوانات طراحی شده است.
نبود سیاستگذاری باعث شده تا کنش فردی جایگزین کنش سازمانیافته شود. شهروندان به طور خودجوش و بدون چارچوب به گربهها غذا میدهند و گاه این رفتار را در شبکههای اجتماعی به نمایش میگذارند. جامعهشناسان معتقدند این اتفاق، مشابه روندی است که در موضوع نگهداری سگ در آپارتمانها رخ داده است؛ یک انتخاب شخصی به سرعت به نماد «سبک زندگی مدرن» بدل میشود، حتی اگر حقوق دیگران در این میان نادیده گرفته شود.
یکی از پژوهشگران اجتماعی در اینباره میگوید: «وقتی فضیلت اخلاقی در قالب تصویر به نمایش گذاشته میشود، ممکن است از عمق تهی شود. غذا دادن به گربهها به جای آنکه یک عمل اخلاقی درونی باشد، در فضای مجازی به ژستی برای کسب سرمایه اجتماعی بدل میشود. ما به جای سازماندهی درست حمایت از حیوانات، آن را به کنشی فردی و نمایشی سوق دادهایم.»
غذا دادن به گربهها برای بخشی از شهروندان، بیش از آنکه صرفا رفتاری از سر ترحم باشد، به نشانگر نیت فردی تبدیل شده است؛ مشابه با بسیاری از کنشهای شهری جدید که بیش از آنکه ریشه در نیاز واقعی داشته باشند، بهنوعی رقابت نمادین میان طبقات مختلف شهری بدل میشوند.
«مریم صادقی» روانشناس اجتماعی در گفتوگو با «هفتصبح» میگوید: «ما اینجا با تعارض هنجاری طرفیم. از یکسو هنجار اخلاقی همدلی با حیوانات و از سوی دیگر هنجار بهداشت و نظم عمومی. وقتی مدیریت شهری چارچوب روشنی ارائه نمیدهد، این تعارض به جای حل شدن، به دوگانهای پرتنش میان شهروندان تبدیل میشود.»
از منظر روانشناسی اجتماعی، بخشی از این کنشها برای مدیریت تأثیر است؛ یعنی افراد میکوشند تصویری مثبت از خود به نمایش بگذارند. این کارشناس توضیح میدهد: «وقتی پاداش دیده شدن در شبکههای اجتماعی از هزینههای اجتماعی بیشتر میشود، رفتار به سمت فضیلتنمایی حرکت میکند. تصویر «انسان مهربان با گربههای خیابانی» هزاران لایک میگیرد اما آیا واقعا مشکلی حل میشود؟»
در واقع، غذا دادن به حیوانات شهری وارد منطق شبکههای اجتماعی هم شده؛ جایی که الگوریتمها تمایل به قطبیسازی گروهی دارند. موافقان و مخالفان غذارسانی هرکدام در جمعهای دیجیتال خود تقویت میشوند و زبان کیفرخواهانه علیه طرف مقابل شکل میگیرد. نتیجه، افزایش شکاف و کاهش گفتوگو برای ساماندهی نهایی این وضعیت است.
از سوی دیگر، این مسئله از زاویه اقتصاد اجتماعی هم قابل توضیح است. پاکیزگی و نظم شهری یک کالای عمومی است؛ چیزی که همه از آن بهره میبرند اما وقتی افراد برای کسب منافع عاطفی غذای حیوانات را در معابر رها میکنند، هزینههای آن به کل جامعه تحمیل میشود.
در غیاب سیاستگذاری مشخص، معضل اقدام جمعی پدید میآید. هر فرد بهطور شخصی نیت خیر دارد اما در سطح جمعی پیامد منفی تولید میشود. فردی که به گربهها غذا میدهد، احساس میکند چون «کار خوب» انجام داده، پس میتواند نسبت به تبعات منفی آن بیاعتنا باشد. همین حس استحقاق اخلاقی، گفتوگو و توافق جمعی را دشوار میکند.
کارشناس ما تأکید میکند: «وقتی مدیریت شهری نهادهای میانجی ایجاد نمیکند، مثل ایستگاههای رسمی تغذیه، برنامههای عقیمسازی یا آموزش عمومی، غذارسانی به گربهها اگرچه از نیت خیر آغاز میشود اما بدون سازوکار جمعی میتواند به بازتولید تعارض، آلودگی و مشکلات اجتماعی بینجامد. آنچه فقدانش بهشدت احساس میشود، مدیریت هوشمند و سیاستگذاری شفاف است.»
چرخهای برهمخورده در محیطزیست
کارشناسان محیطزیست هشدار میدهند که تغذیه بیضابطه گربههای شهری اگرچه دلسوزانه است، اما چرخه طبیعی شهر را مختل میکند. در بسیاری از کشورها، مدیریت حیوانات شهری براساس برنامههای مشخص تنظیم شده؛ عقیمسازی، واکسیناسیون و نگهداری در پناهگاههای شهری. در چنین شرایطی، جمعیت حیوانات کنترل میشود و رابطه شهروندان با آنها نیز تحت چارچوبی بهداشتی و قانونی قرار میگیرد.
برخی فعالان زیستمحیطی معتقدند، وقتی گربهها به غذای آماده عادت کنند، توان طبیعی خود برای شکار را از دست میدهند. این یعنی هم جمعیت خودشان زیاد میشود و هم موشها فرصت رشد پیدا میکنند. ما با دست خودمان یک تعادل اکولوژیک را به هم زدهایم. البته این نکته را باید بدانیم که افزایش جمعیت موشها فقط به واسطه نبود روحیه شکار گربهها نیست و عوامل مهمی برای این مسئله وجود دارد اما رها شدن غذا در سطح خیابانها که از سوی شهروندان به دفعات روی زمین میماند، محل تغذیه موشهای شهری هم خواهد بود.
غذا دادن بیبرنامه معمولا با ریختن پسماندهای گوشتی و غذایی همراه است. این کار بوی نامطبوع، تجمع حشرات و جلب سایر حیوانات شهری مثل کلاغها و سگهای رهاشده را در پی دارد. چنین محیطی نه تنها سلامت حیوانات، بلکه بهداشت عمومی شهروندان را هم به خطر میاندازد.
در بسیاری از کشورها، حتی اگر شهروندی بخواهد به حیوانات خیابانی غذا بدهد، این کار در نقاط خاص و تحت نظارت انجام میشود. گاهی ایستگاههای مشخصی برای غذارسانی تعبیه میکنند که هم کنترل بهداشتی دارد و هم مانع از تجمع زباله در سطح شهر میشود. در ایران اما این مسئولیت تقریبا بهطور کامل به عهده شهروندان افتاده و نتیجه، چرخهای است که هیچ نهادی متولی اصلاح آن نیست.