آنقدر بگوییم محیطبان کم داریم تا بشنوند

معاون محیط زیست طبیعی و تنوع زیستی سازمان حفاظت محیطزیست
هفت صبح، حمید ظهرابی| «هدایتالله دیدهبان» محیطبان شجاع، دلاور، دوست داشتنی و با درایت منطقه حفاظت شده خائیز، جانش را فدای آرمانش کرد و به دوستان شهیدش پیوست.عروج خونینش در تنهایی با آن چهره آرام در لحظه شهادت برای جامعه محیط زیست حرمانی بیپایان به جای گذاشت، تنهایی هدایتالله بیشک در شهادتش اثرگذار بود، هر چند او بارها ثابت کرده بود به تنهایی هم از عهده قانونشکنان پلید بر میآید اما بی شک اگر تعداد کافی محیطبان در اختیارش بود، شاید هرگز چنین فاجعهای رخ نمیداد.
سالهاست هدایتالله را میشناسیم، از آن تصویر مقابله شجاعانهاش با شکارچی مسلح با هیبتی ترسناک، وقتی که رودررویش سلاح جنگی میکشد، تهدید میکند اما هدایت شجاعانه به سویش گام بر میدارد چنان که آن غول مسلح عقب مینشیند و نقش بر زمین میشود.خاطرات تلاشها، جدیت و توانمندی این مرد با غیرت هر لحظه تمام وجودمان را به آتش میکشد اما آنچه دردناکتر و سوزندهتر است، ناتوانیهایمان در حل این معضل و داغ از دست دادن همکاران محیطبانمان در مسیر حفاظت است. داغی که بیش از همیشه بر شانههایمان سنگینی میکند. هنوز چهل روز از شهادت یاسر مصدق نگذشته، هنوز چشمهای نگران نارگل از خاطرمان نرفته که این مصیبت بر سرمان باریدن گرفته است.
درمان این درد را سالهاست میدانیم، مسیر روشن است، باید تعداد محیطبانانمان بیشتر باشد، باید تجهیزاتمان به روز شود، باید قوانین حمایت از محیطبانان را تقویت کنیم، باید هزینه شکار غیرقانونی با سلاح در مناطق را هم اندازه سرقت مسلحانه کنیم، باید آموزش عمومی محیط زیست را جدی تر دنبال کنیم و در نهایت، باید راهی پیدا کنیم تا مردم حیات وحش را مال خودشان بدانند، باید منافع حفاظت با منافع مردم محلی همسو شود اما چرا نمیشود؛ بی شک اولینش این است که به قدرکافی در این راه نکوشیدهایم، از حرف و نقل این و آن ترسیدهایم.
عافیتطلبی کردهایم، بهانهای هم نداریم هر چه بگوییم عذر بدتر از گناه است. اما به یقین شرایط اقتصادی و فقر حاکم بر جامعه، اولویت نداشتن حفظ تنوع زیستی برای تصمیمگیران کلیدی و فقر فرهنگی در این زمینه، فانتزی دیدن و اندیشیدن به حفاظت، در برخی از حفاظت گرایان و اصحاب رسانهِ و بی توجهی به واقعیتهای جامعه از دیگر دلایل اصلی این شکست است.
باید بیشتر بکوشیم، آگاهانه قدم برداریم، باید مطالبه عمومی ایجاد شود، باید بدانیم با شرایط کشور جهان سومی نمی شود توقعات فراتر از جهان اول را برآورده کرد، سالهاست دنیا از حفاظت با زور اسلحه عبور کرده و مکاتب دیگری بر حفاظت حاکم شده، سالهاست بهره برداری پایدار در کنار حفاظت میآید، سالهاست مناطق حفاظت شده خصوصی به کمک دولتها آمدهاند، سالهاست دیگر کشورها برای رسیدن به اهداف جهانی حفاظت تکیه و تمرکز را از توسعه مناطق حفاظت شده دولتی برداشته اند، دیگر عاقلانه نیست که منطقه حفاظت شده جدید دولتی درست کنیم تا همان محیط بان نداشته مان را بین مناطق جدید و قدیم تقسیم کنیم.
چنان که تا به امروز کردهایم و قریب ۲۰۰ محیطبانی در کشور تعطیل شدهاند. باید هر روز بگوییم محیط بان کم داریم، آنقدر بگوییم تا بشنوند، باید تجهیزات نوین حفاظتی را به کار بگیریم، توانمندیهای داخلی کشور کم نیست، اگر تحریمیم از داخل و از خارج! باید شرکتهای دانش بنیان را پای کار آورد. باید تجهیزات مدرن را مناسب شرایط کشور ساخت.
باید هزینه کرد، باید آنقدر خواست تا مجبور به تامین شوند! باید محیط زیست را رسما در فهرست مسئولیتهای اجتماعی شرکتها گذاشت تا این گونه نباشد که گاهی از سر اجبار یا دلسوزی کمکی هم به محیط زیست کنند. سالهاست تسهیم عادلانه منافع تنوع زیستی را بر در و دیوار میکوبیم، در کتاب و مقاله مینویسیم و عمل نمیکنیم.
نباید از انتقادات بی پایه و احساس زده ترسید، باید شجاعانه در مسیر تحول گام برداشت. باید از مردم خواست و کمک گرفت، باید مردم را مشارکت داد نه از آن مشارکتهایی که مرسوم است و میشناسیم باید به واقع مردم را شریک کرد. شریک به معنای واقعی، شریکی که در تصمیم گیری، برنامهریزی، اجرا، نظارت و بردن منفعت شریک باشد. نه شریکی که وقتی آتشسوزی میشود، یادمان میآید.