شبی که تهران در آغوش توفان لرزید

برجهای بلند، مغرور و سرکش، در مه و غبار گم شدند؛ چراغهایشان در تاریکی میلرزیدند...
هفت صبح| از حوالی غروب یکشنبه، همهچیز تغییر کرد. آسمان که تمام روز گرفته بود، ناگهان چنان به تلاطم افتاد که انگار بغضی کهنه ترکیده باشد. باد از دوردستها آمد، پنجرهها را به صدا درآورد و پشت سرش، بارانی سهمگین، کوچهها و خیابانهای پایتخت را در خود بلعید. تهران، شهری که هر شب به هزار رنگ میدرخشید، دیشب زیر چادر ضخیم توفان خاکستری شد.
برجهای بلند، مغرور و سرکش، در مه و غبار گم شدند؛ چراغهایشان در تاریکی میلرزیدند، انگار قلبهایی که بیقرار در سینه میکوبیدند. خیابانها خیلی زود خالی شدند. قطرههای باران، سنگین و پیدرپی، آسفالتهای داغ روز را درهم کوبیدند و صدای کوبیدنشان، بر طبل خاموشی کوچهها مینواخت.
درختان کهنسال از ریشه خم شدند، صدای شکستن شاخهها با زوزه باد درهم آمیخت و تیرهای برق مثل مشعلهایی خاموش و روشن در دل این آشوب تاب میخوردند. اداره هواشناسی تهران هشدار داده بود: تندبادهایی با سرعتی نزدیک به ۸۰ کیلومتر برساعت و بارشهای متمرکز و شدید.
سازمان مدیریت بحران شهر اعلام آمادهباش کرد و از مردم خواست در خانههایشان بمانند. خیابانها لغزنده شد، آبگرفتگی در معابر مرکزی و حاشیهای گزارش شد و حرکت خودروها در بزرگراههای اصلی به کندی افتاد.
در بعضی مناطق، خاموشیهای کوتاهمدت رخ داد؛ درختانی در این هیاهو سر خم کردند. اما دیشب، چیزی فراتر از آمار و ارقام در جریان بود؛ تهران در سکوتی رازآلود و ترسی پنهان، توفان را نفس میکشید. پنجرههایی که لرزیدند، بچههایی که پشت پردهها با تعجب به رقص آب و باد نگاه میکردند، دستهایی که بیصدا پردهها را کنار میزدند، همه نشانههای شهریاند که در دل ناآرامی، هنوز زنده است. ت
هران دیشب داستانی دیگر روایت کرد. داستان شهری که در برابر باد و باران، قامت راست کرده، اما نگاهش را از آسمان برنمیدارد. شاید در دل این توفان، چیزی فراتر از خشم طبیعت در کار باشد؛ شاید، این شهری که عادت کرده زیر بار سنگین روزمرگی خم شود، حالا فرصتی یافته تا با رعد و برقهای بیامان، خودش را دوباره فریاد بزند. ا
مروز، نشانههای این توفان بزرگ، روی بدنه خیس خیابانها و شاخههای شکسته درختان باقی مانده اما خاطره دیشب توفانی، تا مدتها در حافظه این شهر حک خواهد شد؛ شبی که تهران، زیر باران، با باد دستوپنجه نرم کرد و باز هم ایستاد.