چهرههای ارمنی روزگار ما | از کارو و آندرانیک و مادام و ماهایا تا ویگن و لوریس
چهرههای معروف بزرگترین اقلیت دینی در ایران
هفت صبح| ۱۸ دیماه، یعنی سهشنبه آینده به روایت ارامنه که گفته شده حدود ۱۲۰ هزار نفر از آنان در ایران زندگی میکنند؛ روز میلاد مسیح و کریسمس واقعی این گروه دینی است. به این بهانه این هفته نگاهی کردیم به فهرست بلندبالایی از چهرههای ارمنی که در تاریخ حضور از حدود 100سال پیش تا همین سالهای و ماههایی که داریم زندگی میکردند و میکنند و هر یک نقشی پررنگ در این تاریخ کشیدهاند. البته که در مورد خوب یا بد بودن تاثیر این نقشها میتوان به مباحثه نشست چه اینکه میرزا ملکمخان در ادبیات رسمی ایران چهره وجیهی نیست ولی باز هم نمیتوان تاثیرگذاری او را انکار کرد.
فهرست ما که البته حتما نقایص زیادی دارد؛ در سه بخش اصلی ورزش، سینما، موسیقی و یک بخش که چهرههای شاخصی از علم و فرهنگ ارمنی را در آنجا جای دادیم دستهبندی شده است. مشاور ما در نگارش این مطلب گفت که در همین ابتدای مطلب یاد احمد نوریزاده را هم زنده کنیم. ادیب، مترجم و پژوهشگر ایرانی که بنیانگذار ارمنیشناسی فارسی در ایران بود و باوجود اینکه غیرارمنی بود ولی آن قدر به این زبان مسلط بود که به ارمنی شعر هم میگفت. یاد او که در سال ۱۴۰۰ در ۶۹ سالگی درگذشت هم گرامی باشد.
فوتبالیستها؛ از کارو تا آندرانیک
باشگاه ارامنه ایران یکی از قدیمیترین باشگاههای ایران است و تیم اسپرت ارامنه در سال ۱۳۰۲ تاسیس شده و در اولین دوره رسمی جام باشگاههای تهران در آن سال حضور داشته است. از سال ۱۳۲۳ هم باشگاه ورزشی آرارات تاسیس شده که ۴ بار سابقه حضور در بالاترین سطح لیگ فوتبال ایران را داشته است. از سوی دیگر آرتوش آساطوریان هم در نخستین تیم ملی ایران که در سال ۱۳۲۰ که با تیم ملی افغانستان در کابل بازی کرد حضور داشت. با این حال در این مدت، بازیکنانی ارمنی در فوتبال ایران توپ زدند که جزو شاخصترین بازیکنان باشگاهی و حتی ملی زمانه خود بودند.
دیماه ۱۳۹۰ روزنامه شرق یک منتخب از این بازیکنان را جدا کرد و ادموند بزیک را در پست مهاجم گذاشت و پشت سر او کارو حقوردیان، مائیس میناسیان و لوون استپانیان را قرار داد و در مرکز زمین ژرژ مارکاریان و آندارنیک تیموریان را گذاشت و در دفاع هم از مارکار آقاجانیان، هنریک سرکسیان، باغدیک آبدیان و آندرانیک اسکندریان استفاده کرد و در دروازه هم آرمناک پطروسیان را قرار داد با این توضیح که استپانیان و پطروسیان ایرانی نبودند ولی سابقه بازی در تیمهای ایرانی را داشتند. (به این فهرست البته میتوان اسمهای دیگری مثل ادموند اختر و فرد ملیکان) را هم اضافه کرد. ما از این تیم سه نفر را انتخاب کردیم: کارو حق وردیان، آندرانیک اسکندریان و آندرانیک تیموریان.
کارو یا عزیز حقوردیان متولد سال 1324 در منطقه مجیدیه تهران بود. ۱۳ ساله بود که به عضویت تیمی تحت عنوان «گوهر» درمیآید و در ۱۸ سالگی در مسابقات محلهای در مجیدیه مورد توجه گارنیک محرابیان مربی آن موقع تیم آرارات قرار میگیرد. پست اولیه او دفاع چپ بود ولی کمکم به مرکز زمین (هافبک) منتقل میشود و پس از سه فصل بازی در آرارات به عنوان یکی از بازیکنان تیم ملی جوانان انتخاب میشود. او در ۲۲ سالگی برای نخستین بار به تیم ملی فوتبال بزرگسالان دعوت میشود.
او از سال ۱۳۴۷ به تیم تاج آن زمان که در واقع استقلال کنونی است، میپیوندد و ۹ سال برای این تیم بازی میکند. در این ۹ سال او میتواند با استقلال به 11 جام منجمله پنج بار قهرمانی باشگاههای تهران، جام منطقهای ایران و تختجمشید و یک قهرمانی در آسیا دست پیدا کند.
او همچنین با ۱۷ حضور در دربی تهران (۱۶ حضور رسمی و یک حضور دوستانه) یکی از رکوردداران این مسابقه است. او در ۱۶ مسابقه از این جمع، ۹۰ دقیقه را در زمین بوده است و دو گل هم برای استقلال به ثمر رسانده است. او در حال حاضر در ایالاتمتحده زندگی میکند.
آندرانیک اسکندریان متولد سال 1330 است. او هم مثل کارو، بازی خود را از یک تیم محلی به نام «آرمین» آغاز کرده است. گارنیک محرابیان او را نیز مثل کارو کشف کرد و به تیم پولاد برد و مبانی فوتبال را به او یاد داد و سپس اسکندریان به تیم آرارات پیوست. او از ۲۲ سالگی، از آرارات به تیم تاج رفت و ۶ سال بعدی را در این تیم توپ زد. پست او دفاع چپ بود. در این مدت تاج یک بار قهرمان جام تختجمشید شد. این همان آخرین قهرمانی کارو با تیم تاج هم هست. او نخستین ارمنیای بود که در تیم ملی ایران در جامجهانی بازی کرد و در بازی برابر اسکاتلند نیز یک گل به دروازه خودی زد که البته ایرج داناییفرد در نیمه دوم آن را جبران کرد. (نخستین ارمنیای که کاپیتان تیم ملی شد، مارکار آقاجانیان بود).
موفقیت بعدی آندرانیک این بود که برای بازی خداحافظی پله توانست به تیم ملی منتخب جهان دعوت شود و پس از آن به تیم کاسموس نیویورک که آن روزها پله در آن بازی میکرد، پیوست و در نهایت در اوایل دهه70 و در حوالی 40 سالگی به کار خود در فوتبال پایان داد. او نیز در حال حاضر در ایالاتمتحده زندگی میکند.
آندرانیک تیموریان که معروف به آندو است و در حالحاضر یکی از دستیاران تیم ملی فوتبال در کادر امیر قلعهنویی است دیگر ارمنی شاخصی است که باید به او بپردازیم. او برادر سرژیک تیموریان بود. یک فوتبالیست شاخص ارمنی دیگر که بر اثر تصادف با یک موتورسیکلت در سال 1399 در 46 سالگی به رحمت ایزدی پیوست.
سرژیک متولد سال 1353 و آندرانیک متولد سال 1361 بود. او هم بازی خود را از نوجوانی از تیم آرارات آغاز کرده بود ولی برای اولین بار در سطح اول فوتبال ایران در ابومسلم خراسان دیده شد و از همانجا به تیم بولتون در انگلستان رفت و مدتی هم برای فولام و بارنزلی بازی کرد تا اینکه دوباره به ایران بازگشت و بعد از یک فصل بازی در تراکتور، در حدود چهار سال 76 بازی برای استقلال انجام داد و مثل کارو و اسکندریان به یک چهره استقلالی تبدیل شد.
او همچنین برعکس کارو و آندرانیک اسکندریان، بازیکنی بود که در فوتبال ملی کشور هم درخشید و توانست حدود ۱۰۱ بازی برای تیم ملی انجام بدهد و حتی بعد از مارکار آقاجانیان، دومین بازیکن ایرانی باشد که به کاپیتانی این تیم میرسد. در پایان این متن البته باید به ورزشکاران سایر ورزشها نیز اشاره کنیم. مثلا یادی کنیم از هنریک تمرز که یکی از قهرمانان رشته وزنهبرداری بود و برای ایران مدال برنز قهرمانی جهان را هم آورد یا اوشین ساهاکیان و آرین داودی که هر دو جزو ملیپوشان تیم بسکتبال ایران بودند.
علم و فرهنگ و سیاست؛ از آلنوش تا آرسن
در دل تاریخ اگر برویم میرزا ملکمخان یکی از ارمنیهایی است که تاثیرگذاری زیادی در تاریخ ایران به ویژه در حوزه مشروطه داشته ولی در مورد سفید یا سیاه بودن شخصیت او اختلاف زیادی وجود دارد. او در اواخر قرن دوازدهم شمسی (حوالی سال ۱۱۹۸ خورشیدی) در اصفهان به دنیا آمد. همین جا یک اختلاف مهم بین مورخان به وجود میآید و آن هم این است که پدر او ارمنی بود یا مسلمان شده بود. اختلافی که البته بعدها ادامه پیدا میکند و در مورد خود ملکم خان هم به یک دو راهی تاریخی ختم میشود.
با این حال اصل ماجرایی که باعث شده در مورد او در تاریخ حرف زیاد باشد؛ سه مطلب است. نخست نقش او در قراردادهایی یک طرفه به نفع بیگانگان مثل امتیازنامه رویترز و امتیازنامه لاتاری، دیگری نقشی که در تاسیس فراموشخانه در ایران داشت که محلی برای ایدههای فراماسونری در نظر گرفته میشود و سومی نقش او در ترویج ایدههای غربی در خصوص دنیای نو، مدرنیته و حکومت قانون که قشر مذهبی با دیدی منفی و به مثابه دینستیزی به آن مینگریسته است.
همین وجه خاکستری در مورد یک ارمنی دیگر در دوران مشروطه هم وجود داشت. بیرم خان ارمنی. بیرم خان حدودا پنجاه سال پس از میرزا ملکم خان به دنیا آمد و تقریبا تا ۴۱ سالگی خود یعنی زمانی که یکی از نیروهای فاتح تهران و نجات دهنده از استبداد صغیر محمدعلی شاه بود؛ چهرهای سفید در تاریخ دارد ولی پس از آن تا حدود سه سال بعد، فعالیتهایی از او سر میزند که باعث میشود سیاهی انبوهی وارد قضاوت تاریخی از او شود. این فعالیتها از مشارکت در خلع سلاح نیروهای ستارخان در پارک اتابک (محل سفارت فعلی روسیه در تهران) هست تا مشارکت در صدور حکم اعدام برای شیخ فضلالله نوری.
اما به جز این دو باید یادی کنیم از آلنوش طریان؛ یک زن ایرانی و ارمنی که یکی از شاخصترین دانشمندان معاصر ایران بود. او در سال 1299 متولد شد و در اسفند سال ۱۳۸۹ از جهان رفت. به او لقب «بانوی اختر فیزیک ایران» و «مادر ستاره شناسی ایران» دادهاند.
طریان دکترای فیزیک از دانشگاه سوربن فرانسه دارد و از سال ۱۳۴۳ استاد اخترفیزیک در دانشگاه تهران بودند. او در سال ۱۳۴۵ شمسی اولین رصدخانه فیزیک خورشیدی و اولین تلسکوپ خورشیدی را در ایران بنیان کرد و بین سالیان ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۴ شمسی در رصدخانه مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران نقشی پررنگ داشت. مهمترین تخصص او در خورشید شناسی بود. طریان در سالهای پایانی عمر خود به خانه سالمندان رفت و خانهاش را هم به گروهی نیازمند اهدا کرد.
و دست آخر یادی کنیم از آرسن میناسیان. مردی که به «مسیح رشت» معروف است. او در سال 1295 متولد شد زندگی حرفهاش، ساخت داروهای سنتی بود. فنی که از یک داروساز در قزوین یاد کرده بود. او پس از آن به زادگاه خود در گیلان بازگشت و داروخانه خود را در این شهر را تاسیس کرد. خدمات او به مردم گیلان به ویژه در بحبوحه جنگ جهانی دوم که بیماری تیفوس و تیفوئید در گیلان بیداد میکرد؛ باعث شد که دانشگاه تهران به او مدرک افتخاری داروسازی بدهد و او بتواند نخستین داروخانه شبانهروزی ایران را تاسیس کرد. البته او موسس اولین آسایشگاه خیریه سالمندان در ایران هم بود. او در همین آسایشگاه و در هنگام خدمت به سالمندان در سال ۱۳۵۶ درگذشت.
به این فهرست البته میتوانیم اسمهای دیگری را هم اضافه کنیم. مثلا گاسپار اپگیان که نخستین رئیس بلدیه یا شهردار تهران بود و برای نخستین بار نور را به خیابانهای تهران آورد، سومبات هاکوپیان که بنیانگذار برندی به همین نام در حوزه کت و شلوار است و لئون آهارونیان، تأسیس کارخانه فرآوردههای گوشتی «آندره»، و البته زوریک مرادیان، سرباز وظیفه ایرانی ارمنیتبار که نخستین شهید ارمنی در جنگ ایران و عراق بود.
سینماگرها؛ از مادام تا ماهایا
برخی از نخستینهای سینمای ایران ارمنی هستند. مثلا مادام سیرانوش با نام کامل «سیرانوش ملکونیان» که بازیگر فیلم صامت «آبی و رابی» در سال ۱۳۰۹ بوده یک ارمنی است. با این حال مهمتر از او کارگردانی است به نام «اوانس اوهانیانس» یا اوگانیانس که متولد سال ۱۲۷۹ بود. او به روایتی در عشقآباد ترکمنستان و به روایتی در مشهد زاده شده بود. او در سال ۱۳۰۹ یک مدرسه با نام «مدرسه آرتیستی سینما» را تاسیس کرد و در همان سال، نخستین فیلم سینمای ایران را هم ساخت که روز جمعه ۱۲ دی ۱۳۰۹ در ساعت ۲ بعدازظهر در سینما مایاک به نمایش درآمد ولی متاسفانه هیچ نسخهای از آن به دلیل آتشسوزی این سالن سینما در سال ۱۳۱۱ در دست نیست. این فیلم همان فیلم «آبی و رابی» بود. او بعدها یک فیلم دیگر هم ساخت به نام «حاجیآقا آکتور سینما» که آن هم فیلمی صامت و البته کمدی بود. او در سال 1340 درگذشت.
«ساموئل خاچیکیان»، یکی از تاثیرگذارترین کارگردانهای ایرانی است و برخی از او به عنوان هیچکاک ایران یاد میکنند. او متولد سال ۱۳۰۲ بود. خانوادهای فرهنگی داشت و از سن نوجوانی پایش به تئاتر باز شد. بیست و چهار، پنجساله بود که اساسا با همین خانواده یک گروه تئاتر را راهاندازی کرد و این در حالی بود که چهار سال قبل از آن نخستین فیلم خود با نام «بازگشت» را ساخته بود.
به این ترتیب او در حدود50 سال، 34 فیلم را کارگردانی و دو فیلم را تهیه کرد. البته به جرات میتوان گفت که هیچ کدام از فیلمهای او به اندازه فیلمی که در سال ۱۳۶۳ ساخت و «عقاب»ها نام داشت دیده نشد. فیلمی جنگی که رویدادی واقعی در مورد یک خلبان نیروی هوایی ایران یعنی «یدالله شریفیراد» را به نمایش میگذارد که در محدوده کردستان عراق سقوط میکند و خلبان آن با کمک کردهای عراقی نجات پیدا میکند. گفته شده این فیلم نزدیک به ۱۰ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر را به سینماها کشیده و این در حالی است که فیلم بارها و بارها نیز پس از آن از تلویزیون پخش شده است. ساموئل خاچیکیان که توسط برخی از دوستانشان با عنوان «سام ول» هم خوانده میشد، در سال 1380 درگذشت.
دیگر سینماگر ارمنی که متاسفانه او را نیز از دست دادیم «لوون هفتوان» نام دارد. او در سال ۱۳۴۵ در تهران به دنیا آمد و به طور کلاسیک درسخوانده هنر بود و فارغالتحصیل هنرهای نمایشی از دانشگاه تهران. هفتوان از سال ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۹ در روسیه و کانادا زندگی کرد و پس از بازگشت به ایران نیز در ۱۰ فیلم سینمایی بازی کرد که بیش از همه بازی او در فیلم «دراکولا»ی رضا عطاران به چشم مخاطب آمد. هفتوان متاسفانه در اسفند سال ۱۳۹۶ بر اثر سکته قلبی در سن ۵۱ سالگی درگذشت.
اما در میان سینماگران ارمنی که در قید حیات هستند باید به «واروژ کریم مسیحی» اشاره کنیم. زاده فروردین سال ۱۳۳۱ در شهر اراک که در جوانی میخواست پزشکی را به عنوان تحصیل و حرفه خود انتخاب کند ولی آشنایی او از طریق یک دوست با یک بازیگر تئاتر و سینما باعث شد که به بهرام بیضایی معرفی شود و یک سال بعد به عنوان دستیار و منشی صحنه در فیلم «رگبار» بیضایی فعالیت خود در این هنر را آغاز کند. واروژ پس از آن دستیاری کارگردانان مطرحی در فیلمهای شاخصی را انجام داد مثلا «تنگنا» از «امیر نادری» در سال 1352 اثر امیر نادری و «شازده احتجاب» از «بهمن فرمانآرا» در سال 1353. او که مدتهاست در سینمای ایران فعالیتی ندارد تاکنون دو بار برنده سیمرغ بلورین جشنواره فجر شده است. یک بار برای فیلم «پرده آخر» در سال ۱۳۶۹ و بار دوم برای تدوین فیلم سینمایی «ندارها» در سال ۱۳۸۹.
در میان بازیگران ارمنی هم باید به «ماهایا پطروسیان» اشاره کنیم. او که متولد سال ۱۳۴۸ است از حدود ۲۱ سالگی پا به عرصه سینما گذاشت و اتفاقا در همان فیلم سینمایی پرده آخر واروژ کریممسیحی در سال 1369 بسیار دیده شد و توانست در دومین سال بازیگری خود برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم یا مکمل زن شود. همین اتفاق 10 سال بعد هم برای او تکرار شد و آن برای ایفای نقش در فیلم سینمایی «کمکم کن» «رسول ملاقلیپور» بود. آخرین کاری که از او در کارنامهاش باقی مانده بازی در فیلم «لس آنجلس تهران» اثر خانم «تینا پاکروان» است.
در پایان این بخش اشارهای کوتاه هم بکنیم به نام آرمان هوسپیان که برنده جایزه بهترین بازیگر مرد سال در سال ۱۳۳۴ به خاطر فیلم چهارراه حوادث شد و لوریک میناسیان دختر او که نقش او در سریال کارآگاه شمسی و دستیارش مادام ساخته مرضیه برومند در ذهنها باقی مانده است.
موسیقی؛ از ویگن تا لوریس
موسیقی ایران چهرههای ارمنی بسیاری دارد که شاید پاپ یا محبوبترین آنها «ویگن» باشد. ویگن متولد سال ۱۳۰۸ و اهل همدان بود. او از نوجوانی به موسیقی علاقه داشت و کمی بعد به خاطر صدای خوش و استعدادش در خواندن ترانه به زبانهای مختلف در کافههای شهر همدان اجرا میکرد. از ۲۲ سالگی به تهران آمد و تبدیل به خواننده اصلی کافه رستوران باغ شمیران شد. رستورانی در تقاطع خیابان فردوسی و استانبول کنونی. او همچنین از سال ۱۳۳۴ تا سال ۱۳۴۵ در حدود ده فیلم سینمایی نیز بازی کرد ولی شهرت او به خاطر همان موسیقی جاز و ترانههایی مانند «مرا ببوس» باقی ماند. ویگن در سال ۱۳۵۰ به آمریکا مهاجرت کرد و در سال ۱۳۸۲ در لسآنجلس درگذشت.
از میان چهرههای موسیقایی قبل از انقلاب باید به واروژ هاخباندیان با نام هنری واروژان نیز اشاره کرد که از او به عنوان یکی از بنیانگذاران موسیقی پاپ در ایران و پدر ترانهسازی نوین ایران نیز یاد شده است. او به شکل آکادمیک در مدرسه عالی موسیقی تهران و نیز مدرسه عالی موسیقی آمریکا درس خواند و از سال 1347 یعنی از 32 سالگی تا سال 1356 به آهنگسازی برای خوانندگان پاپ شاخص آن زمان مانند فرهاد و داریوش و ابی و نیز گوگوش یا همان خانم فائقه آتشین پرداخت. او همچنین آهنگسازی 25 فیلم سینمایی را برعهده داشت. اگر دوست دارید یکی از آهنگهای او را بشنوید میتوانید به ترانه «پوست شیر» رجوع کنید. او در سال 1351 به خاطر تهیه موسیقی متن فیلم «صبح روز چهارم» برنده جایزه سپاس هم شد که معادل جایزه جشنواره فیلم فجر پس از انقلاب بود. او در شهریور سال ۱۳۵۶ بر اثر سکته قلبی درگذشت.
و بالاخره باید یادی کنیم از استاد لوریس چکناواریان. او متولد سال 1316 در بروجرد است و یکی از چهرههای شاخص و بینالمللی موسیقی ایران. پدر و مادر او از پناهندگانی بودند که در جریان نسلکشی ارامنه به ایران آمدند. با این حال هر دو روحیه فرهنگی و طبع لطیف خود را حفظ کردند و تمایل داشتند که هر سه فرزندشان موسیقی را بلد شوند و لوریس در ۸ سالگی کار با ویولن را آغاز کرد. او در سال 1332 وارد هنرستان عالی موسیقی ایران شد و سپس توسط خانواده و برای ادامه تحصیل به وین فرستاده شد. او در نهایت توانست از آکادمی موسیقی این شهر که در سطح جهانی به شهر موسیقی معروف است فارغالتحصیل شود و همچنین دورهای برای رهبری ارکستر را در دانشگاه میشیگان بگذراند.
در این میان او البته کارهای مختلفی در حوزه عملی هم انجام داد. مثلا در زندگینامه او آمده که حتی پیش از رسیدن به سن قانونی هجده سالگی و در ۱۷ سالگی خود توانست برای نخستین بار هدایت ارکستر سمفونی تهران را بر عهده بگیرد و مدتی هم در کنسرواتور موسیقی تهران، تئوری موسیقی تدریس کرد.
او تقریبا از اواخر دهه چهل فعالیت حرفهای خود را در ایران آغاز کرد و اپراهای زیادی را روی صحنه برد و تاکنون نیز فعال است. به این ترتیب میتوان گفت که او حدود ۵۵ سال از عمر خود را صرف فعالیت حرفهای در حوزه موسیقی کرده است. علاوه بر این او در زمینه نمایشگاه نقاشی و نیز نویسندگی هم دستی بر آتش داشته است. مجموع اینها باعث شده که او در سال ۱۳۸۱ نشان درجه یک هنری را کسب کند و جالب اینکه او پیش از انقلاب هم از سوی همسر شاه پیشین نشانی تحت عنوان همایون گرفته بود.
نکته جالبتر در مورد چکناواریان این است که او با وجود ارمنی بودن، به عزاداری محرم برای امام حسین و شخصیتهای عاشورایی علاقه دارد تاحدی که یک قطعه به نام «شب قبل از عاشورا» نیز ساخته که توسط ارکستر سمفونیک البرز و گروه کر فیلارمونیک ایران اجرا شده است.