قصه قدیمیترین کتابفروشی تهران
در روزگاری که هوش مصنوعی همهچیز را میداند جز حال دل کتابخوان، شاید عجیب باشد اگر بدانید هنوز حجرهای هست که بهجای کارت بانکی، پول نقد میگیرد
به گزارش هفت صبح، در روزگاری که هوش مصنوعی همهچیز را میداند جز حال دل کتابخوان، شاید عجیب باشد اگر بدانید هنوز حجرهای هست که بهجای کارت بانکی، پول نقد میگیرد؛ با مشتری خوشوبش میکند و بهجای کد رهگیری، شماره چاپ را میپرسد. حجرهای که در آن، کتاب نه کالا که امانت است.
حجره ای که هنوز سایه پیرمردی بر دیوارهایش نقش بسته است. میگویند نامش سید محمدعلی کتابچی بود، اما بازار او را به نام «آقای اسلامیه» میشناخت.
در زمانی که هنوز چاپخانهها در تهران بندانگشتی بودند و کتاب را باید از بمبئی میآوردند با کشتی، سید محمدعلی در شیراز کتاب میفروخت. آن روزها، شیراز مرکز پخش کتاب در ایران بود؛ چیزی شبیه آنچه امروز در خیابان انقلاب میبینید.اما دلِ سید با بازار تهران بود. حوالی سال ۱۲۸۰ خورشیدی، بقچه کتابهایش را بست، پا به رکاب شد و خودش را رساند به تیمچه حاجبالدوله. دکانش کوچک بود اما شبیه هیچکدام از حجرههای بازار نبود.
بازار کودتا دید، قحطی دید، اشغال و انقلاب و موشکباران دید؛ اما حجره اسلامیه همچنان سرپا ماند.
حالا که بیش از ۱۴۰ سال از آن روزها گذشته، هنوز پسران و نوههای سید محمدعلی کتاب میفروشند. هنوز هم نسخهای از تحفةالاحباب را میشود در ویترین دید، با مُهر کبود و چاپ سنگی. میگویند آنکه پشت دخل نشسته، نوه همان مرد است؛ همان که از شیراز آمد و با خودش نه فقط کتاب، که هوای کلمات را هم آورد.