۵۰روایت از سفرها و چهرهها و...| نسخه وطنی از همشهری کین!
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در سال ۱۳۸۵ خدابخش و شریکش مهندس مظاهری، سرمایهگذاران اصلی روزنامه شرق، در اداره روزنامه اعتماد سهیم شدند. اعتماد دچار مشکل مالی شدید بود و شرق هم که یک سالی بود تعطیل شده بود و خب این معامله دو سر برد بود. در بوداپست بودم که دکتر بهزادی ایمیل زد که برگرد سریع که شرایط کاملا تغییر کرده. وقتی من سفرم را یک هفته قبل شروع کردم تحریریه اعتماد کلا هشت نفر بود، وقتی برگشتم پنجاه نفر در دو واحد آپارتمانی درهم میلولیدند که اکثرشان از چهرههای سرشناس مطبوعاتی بودند. و این اولین آشنایی من با این دو بزرگوار بود.
خدابخش اهل نجفآباد بود و مقلد آیتالله منتظری. باحال بود و خوشصحبت و بانمک و با همان نکتهسنجیهای خاص اصفهانیها. حرفش را رک میزد و از این رک بودنش کیف میکرد. دورهای معاون استانداری سیستان و بلوچستان بود و در جهاد سازندگی هم معاون وزیر شده بود و در ایام رحلت آیتالله خمینی سکاندار مراسم وداع و خاکسپاری بود. توفیق شرق بهرغم توقیفش او را از اعتماد بهنفس لبریز ساخته بود. البته کاربلد بود. تقسیم کار اینگونه بود که سرمایه لازم را مهندس مظاهری تامین میکرد و اجرا به دست خدابخش بود.
دوتا شریکی که اصلا بههم نمیآمدند. خدابخش مثل یک بازاری حجرهنشین سنتی بود. خیلی به سر و وضعش نمیرسید و به زبان تندوتیزش متکی بود اما مظاهری که خدا رحمتش کند، از بساز بفروشهای مهم تهران و کیش بود. مثل مجتمع نارون در نیاوران. باحال بود و خندهرو با سبیلهای بهدقت مرتب و تاب داده شده و صورت اصلاح شده و دکمه بالای پیرهن باز و زنجیر طلا بر گردن. به خودش میرسید. در ایام و اعیاد خرجی میداد و غذای نذری در تیراژ وسیع و اینطور کارها.
در میانه دهه هشتاد یک لندکروز نفیس داشت. شاید هم لکسوس ۵۰۰ بود. راستش خیلی دقت نمیکردیم آن دوران! اما محور اصلی کارها دست خدابخش بود. خدابخش کمکم خطمشی نادیده انگاشتن اعضای تحریریه و سروشکل دادن به بخش توزیع و آگهی را در ذهنش پایدار ساخته بود. یک تاکتیک عجیبش پرداخت اولین حقوق با سه ماه تاخیر بود. یعنی باید سه ماه کار میکردی تا اولین حقوقت را دریافت کنی و بعد از آن حقوقت هر ماه پرداخت میشد.
در واقع همیشه دوماه حقوق طلب داشتی. و خب در آن دوران که نشریات مدام در خطر توقیف و تعطیلی بودند، این شیوه خدابخش برای خود او منفعت فراوانی داشت، چون واقعا پس از تعطیلی یک موسسه به شکل اتوماتیک توقع کارمند از کارفرما پایین میآید و خیلی بهدنبال دریافت مطالبات قبلی خود نیست. او این شیوه را در شرق، اعتماد، چلچراغ، روزنامه سرمایه، روزگار ما، مردم و جامعه و آهنگ زندگی بهکار بست. مجموعه نشریاتی که هرکدام در میانه بحرانهای مالیشان دست به دامان طریقه معجزهآسای خدابخش میشدند.
با این حال عدم تسلطش روی شیوه کار تحریریه موجب شده بود تا تعداد کارمندان و خبرنگاران روزنامههایش بیش از حد لزوم باشند. به نظرم دو برابر حد لزوم نیرو در تحریریههایش کار میکردند، بیآنکه کیفیت دو برابری را تامین کنند. و این یعنی هزینههای سرسامآور. احتمالا شصت درصد از هزینه ماهانه روزنامه خرج حقوق تحریریه میشد، درحالیکه در حالت عادی این رقم باید زیر ۲۵درصد باشد. و خب میلش به بذلهگویی، موجب نزدیکی کسانی به او شده بود که خوشصحبتتر و خوشمحضرتر بودند.
اعتماد بهنفس وسیعش و زبان برنده و رک او بهتدریج مجموعهای از متخاصمان را برایش رقم زدند. آنهم از سوی کسانیکه خدابخش خودش را ولینعمت آنان میدانست. مثل رحمانیان، قوچانی، عموزاده خلیلی، داوود محمدی، صداقت، عبده تبریزی، حضرتی و در مرحله آخر مهندس مظاهری. شراکتهایش با شکست روبهرو شدند، با مجموعهای از کودتاهای داخلی که با تکیه بر قوانین عجیب وزارت ارشاد شکل میگرفتند که هیچ حقی برای سرمایهگذار یک بنگاه مطبوعاتی قائل نبودند و همه اختیارات را به صاحب امتیاز میدادند.
بههرحال در سالهای ۸۵ تا ۸۷ دست تقدیر مرا بهنوعی به خدابخش مربوط ساخته بود. معاون سردبیر اعتماد بودم، جزو شورای سردبیری چلچراغ بودم. بعد هم که هفتهنامه مردم و جامعه را منتشر کردیم، باز هم تحت حمایت مالی خدابخش قرار داشتیم و در روزنامه سرمایه هم صفحهای هفتگی داشتم. خدابخش آن سالها مقتدرترین چهره مطبوعات ایران بود. بهخصوص در سال ۸۶ که همزمان بر اعتماد و روزنامه شرق که رفع توقیف شده بود، تسلط داشت…ادامه داستان را بگذاریم برای صبح چهارشنبه.