یادداشت آرش خوشخو درباره برانکو ایوانکوویچ
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | میدانم سخت است درباره برانکو جز تحسین نوشتن. او چهار فصل رویایی را با پرسپولیس گذراند. سه قهرمانی، یک نایب قهرمانی در باشگاههای ایران، یک جام حذفی،دو تا سوپر جام و یک بار فینالیست آسیا شدن و یک بار هم به نیمه نهایی رسیدن. او تیمش را ذره ذره ساخت و یاران معتمدش را پیدا کرد و موفق شد سرخها را به سلاطین فوتبال ایران بدل کند.
برانکو با بلاژ آمد. بلاژویچ پرشور و خونگرم که گویی با دستیار خونسرد و آرامش متعادل میشد. تیم زیبایی که بلاژ ساخت در میان شگفتی به جام جهانی نرفت! آنها بهترین سطح فوتبال را با بهترین مهرهها ارائه میدادند اما بلاژویچ نتوانست بر روحیه فوتبالیستها و تماشاگران ایرانی مسلط شود. تیم دوران بلاژویچ پرمهرهترین تیم تاریخ فوتبال ایران بود.
علی دایی،علی کریمی،مهدوی کیا و کریم باقری و مجاهد خضیراوی را در بهترین دوران خود داشت اما دو ضعف بزرگ داشت. دروازهبان ششدانگ نداشت و این که در میان ستارههای تیم جو رقابت بیجایی شکل گرفته بود. برانکو به شکلی باورنکردنی میراث دار تیم بلاژ شد. مرد آرام و کمی خجول که وارث اردویی پرتنش و پرستاره میشد. او تیم المپیک را به کره جنوبی برد. به بازیهای آسیایی و توانست تیم جوان خودرا قهرمان بازیهای آسیایی کند. آن هم با تکیه بر درخشش جواد کاظمیان.
او سپس ستارههای پرشمار خودرا به جام ملتهای ۲۰۰۴ برد. تیمی که لکه تاریک بزن بزن خودیها در بازی با عمان را در کارنامه خود دارد اما سپس با زوج مهدوی کیا و کریمی تا مقام سوم آسیا پیش رفت. کارنامه درخشان او فقط با صعود به جام جهانی تکمیل میشد و خب این اتفاق افتاد. راحت؟ نه ! این یک شایعه است. صعود ما به جام جهانی ۲۰۰۶ سختترین شکل ممکن انجام شد. اما در همان دور اول.
وقتی توسط اردن و قطر تا یک قدمی حذف پیش رفتیم. آنجا بود که زمزمهها بلند شده بود که برانکو بیش از حد لزوم تحت تسلط علی دایی است. فشار رسانهای در نهایت موجب شد تا خداداد عزیزی و وحید هاشمیان به تیم ملی برگردند و با کمک این دو نفر دو پیروزی مهم در امان و دوحه کسب کردیم و به مرحله بعد رفتیم . تیم ملی در بهترین جام جهانی هزاره سوم شرکت کرد.
در گروه پرتغال و مکزیک. اما تیم روی پا نبود. برای چنین تورنمنت مهمی آماده نشده بود. برانکو نتوانسته بود تیم خودرا به لحاظ روحی و ذهنی آماده چنین تورنمنت بزرگی کند و پس با دو باخت و یک مساوی با کوله باری از صحنههای زشت و تیمی متشتت و پرتفرقه و کم نفس به ایران بازگشت و برانکو از تیم جدا شد. عجیب است که آن موقع کسی از رفتن برانکو غمگین نشده بود.
همه میدانستیم که یک جای کار میلنگد. او از پس ستارهها بر نیامده بود و مسئله پراهمیت کنترل پروژه را در نظر نگرفته بود. او کم تجربه تر ازآن بود که از پس یارکشیهای دایی و یارانش ( گل محمدی و میرزاپور و شاید هم نکونام ) و تکروهای سرکشی مثل مهدوی کیا و علی کریمی و وحید هاشمیان بربیاید. مضاف بر اینکه مصدومیتهای بیموقع هم نفس تیمش را گرفته بود.
اما حکایت برانکوی دوم کاملا متفاوت است. مردی پخته که وقت و اعصاب خودرا با نافرمانیهای ستارهها تلف نمیکرد و به هم نمیریخت. آماده بود هر ستاره یاغی را دیپورت کند. به سادگی. دیگر آنقدر تجربه داشت که بداند تیم خود را چگونه سازماندهی کند. نقطه ضعفهای تیم خود را سریع میشناخت و فصل به فصل آن را ترمیم میکرد.
ترکیب ایدهآل و ترسناک پرسپولیس فقط در چند بازی به شکل کامل شکل گرفت. وقتی که محرمی دفاع راست بود و رضاییان گوش راست و وحید امیری گوش چپ و مسلمان هم پشت سر طارمی بازی میکرد. اما نافرمانیها و شیطنتها دیگر از سوی برانکو تحمل نمیشد. پس به راحتی طارمی و مسلمان و رضاییان و بعدها هم فرشاد احمدزاده را از تیم کنار گذاشت.
او به همه گفت که فرمانده تیم فقط اوست. نه هیچکس دیگر و این پیام را تماشاگران پرسپولیس هم دریافت کردند. تیمی که سه قهرمانی پیاپی و یک نایب قهرمانی به آنها هدیه کرد تا سر به آسمان بیاسایند. تیمی که با ۱۴ بازیکن در دسترس تا فینال آسیا پیش رفت و البته در تمام این سالها کشمکشهای موذیانه و بدون دلیل خود با کی روش را هم پی گرفت و با تکیه بر لشگر هواداران پرسپولیس ، جنگ رسانهای شدیدی را علیه کی روش به راه انداخت.
برانکو حالا مهمترین نام تاریخ پرسپولیس است. قدیس! جلوتر از همایون بهزادی و حتی علی پروین. شاید سالها بعد که تاریخ فوتبال کشورمان را مرور کنیم یادمان بیاید در بهترین دوران تیم ملی فوتبال ایران به رهبری کی روش ،یک کروات دقیق و سختگیر هم سلطان بیهمتای فوتبال باشگاهی ما بود.