یادداشت آرش خوشخو درباره کریم باقری
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | اواسط دهه ۸۰ گذرمان افتاد به یک هفته نامه ورزشی. برایشان پرونده در میآوردم. یک روز گفتند بیا و با کریم باقری مصاحبه کن. راستش با بیرغبتی رفتم. چه دیالوگی بین ما میتوانست شکل بگیرد. خب تصورم کاملا اشتباه بود. باقری نکتهسنج، خوش صحبت و با پرستیژ بود. بدون کوچکترین لودگی. بدون کوچکترین اطوارهای متداول میان برخی از فوتبالیستها. کاملا جدی. و بسیار باهوش.
گفتوگو با او به اتفاق خوشایندی تبدیل شد. مرور خاطراتش در تبریز و تهران و بیلهفلد. همبازی بودنش با علی دایی و تجربه بازیاش در انگلیس و بازیهای مهم و سرنوشت سازش. آنجا بود که وقتی ازش پرسیدم بهترین دوست فوتبالیات کیست؟خیلی جدی جواب داد من دوست صمیمی فوتبالی ندارم! با ناباوری پرسیدم علی دایی چی؟ گفت برای علی آقا خیلی احترام قائلم اما با هم رفیق نیستیم. و من مانده بودم از این مرد عجیب دنیای فوتبال ایران.
مرد منحصر به فرد که هرتابستان با خانوادهاش به بیلهفلد آلمان میرود و تعطیلات را در خانه شخصیاش میگذراند. بدون هیاهو، بدون مشارکت در جنجالهای مطبوعاتی و ورزشی. مردی که عادت دارد فاصلهاش را با همه چیز و همه کس حفظ کند. شاید همین فاصلهگذاریاش بود که موجب شد مردی با چنین تواناییهای فیزیکی و تکنیکی خارقالعاده نتواند در فوتبال خارج از کشور موفق باشد. او همه امتیازات را برای درخشش در خارج از کشور داشت اما نشد.
خوب است بدانید که زمانی یکی از مسئولین کمیته المپیک گفته بود که در تست ورزشکاران ملی پرش درجای کریم باقری از همه حتی از اعضای تیم ملی والیبال بیشتر بوده است. مردی آن قدر محترم که حتی طرفداران تیم رقیب هم احترامش را همیشه حفظ میکنند. احترام کسی را که یکی از زیباترین و دردناکترین گلهای دربی را وارد دروازه تیم محبوب آنها کرده بود. آن شوت شگفتانگیز از فاصله ۳۰ متری که طالبلو را شوکه کرده بود…
کریم باقری بسیار شبیه استیون جرارد است. نه الزاما به لحاظ نوع فوتبال (که به هرحال میشود شباهتهایی را پیدا کرد) بیشتر به خاطر مجموعه اشتباهات دردناکشان! در مقدماتی جام جهانی۹۴، او در اولین بازی دفاع چپ تیم ملی بود. در ۱۹ سالگی اما آنقدر اشتباه کرد که پروین تا آخر بازیها او را روی نیمکت نشاند. در مقدماتی المپیک ۱۹۹۶ او کاپیتان تیم امید ایران بود. تیمی که حسن حبیبی ساخته بود. اما در تهران به شکلی باورنکردنی توپ را به مهاجم امارات پاس داد تا در موقعیت تک به تک دروازه نکیسا را باز کند و ایران از حضور در المپیک باز بماند.
در مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ مقابل عربستان در تهران آن پنالتی سرنوشت ساز را از دست داد و در بازی با قطر با مشت به صورت دروازهبان حریف زد و اخراج شد. در بازی برگشت مقابل ایرلند در تهران در انتخابی جام ۲۰۰۲ که نیازمند پیروزی ۲ بر صفر بودیم آنقدر پاس اشتباه داد که خودش عهد کرد دیگر در تیم ملی بازی نکند. آن هم در حالیکه تنها ۲۸ سالش بود….
اما در ازای این اشتباهات او مجموعهای از بهترین لحظات عمرمان را به ما هدیه کرده است. همه ضربه سرهای زیبایش، همه شوتهای بینظیرش ( مثل گلی که به کرهجنوبی در سال ۲۰۰۰ زد ) و گلهای سرنوشتسازش (گل تساوی دیرهنگامش به کویت، گلی که به استرالیا زد،گل مهمی که در بازگشت به بازیهای ملی به امارات در دوبی زد ) و همه دوندگیها و جنگها و پیروزیهایش.
کریم باقری حالا در ۴۷ سالگی آنقدر اتوریته دارد که میتواندیک تنه رختکن پرسپولیس را کنترل کند و میتواند بیپروا ستارههای جوان را با پس گردنی آرام و رام کند. او هم مثل دایی، عابدزاده، کریمی و خداداد، از نسلی هستند که شخصیت خاص خود را به دیگران تحمیل کردند.
راستی یادم رفت بگویم که در همان جلسه مصاحبه با باقری، او هیچ سوال انتقادی را بیپاسخ نگذاشت و به همه حرفها پاسخ گفت. اما یک بار به وضوح عصبانی شد. وقتی که یکی از حاضران در اتاق از او درباره بازی با قطر پرسید و اخراجش: « همان بازی که سبیلتان را زده بودید » و خب آقا کریم عصبانی شد و فریاد زد: «من هیچوقت سبیلم را نزدهام. آن روز فقط ماشین کرده بودم!»