یادداشت آرش خوشخو درباره حسین علیزاده
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | سال ۱۳۶۲ بود که نینوا منتشر شد. اثری ارکسترال در میانه دوران جنگ. حسین علیزاده آن سالها چندان شهرتی نداشت. در سال ۵۷ یکی از اعضای گروه چاووش بود. با لطفی و شجریان و ناظری و برادران کامکار. وقتی نینوا منتشر شد بلافاصله با محبوبیت چشمگیری میان مردم روبهرو شد.
یک قطعه ارکسترال بدون کلام ! آیا بخشی از موفقیت بزرگ این قطعه به خاطر فضای خلوت و بدون رقیب موسیقی درآن سالها بود؟احتمالا اما کسی نمیتواند کتمان کند که نینوا به شکلی حیرتانگیز با فضای فرهنگی و اجتماعی دهه شصت همگراست. شنیدن نینوا هر ایرانیای که زیستن در دهه شصت را در حافظه خود داشته باشد مستقیما به آن حال و هوا میبرد.
تم مذهبی قطعه، تعلقش به دستگاه نوا و غوغای نی و همین طور لحن غمآلودش که به تدریج رنگ وبوی حماسی میگیرد ما را میبرد به سالهای آغازین جنگ. خود علیزاده اما ماجرا را سادهتر نگاه میکند و تنها آن را نوعی خاطرهنویسی موسیقایی از سالهای آغازین دهه ۱۳۶۰ در نظر میگیرد و ساخت قطعه مذهبی را رد میکند، هرچند که آئین مذهبی را در کنار سایر ایدههایی که داشته، در ساختن آلبوم خود الهامبخش میداند.
علیزاده به تدریج و اینگونه وارد حافظه جمعی ما شد. به عنوان یک آهنگساز تحصیلکرده که راهی جدا از دو نابغه بزرگ موسیقی ایرانی آن دوران یعنی محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان برای خود انتخاب میکند. آن نوای اعتراضی و یاغی لطفی و آن رنگ آمیزی تند و مسحور کننده کارهای مشکاتیان، اینجا و در ذائقه و سلیقه علیزاده جوان، به نواهایی درونگرایانه و شورانگیز بدل میشد.
سال ۱۳۶۷ دو آلبوم خوب شورانگیز و رازو نیاز را منتشر کرد و جاپای خودرا میان علاقهمندان جوان موسیقی سنتی محکم کرد. یکی را با شهرام ناظری و دیگری با علیرضا افتخاری. او ازآن پس دیگر به چهرهای سرنوشت ساز در موسیقی ایرانی بدل شد. ساز تخصصیاش تار و سه تار بود و خب شیوه خاصش در نواختن و در خلسه فرورفتنش یک بار با اعتراض مرحوم احمد عبادی رو به رو شد که سالن را هم ترک کرد.
اما بهانه نوشتن این سطور الزاما به کارنامه پروپیمان این چهره نخبه موسیقی ایرانی مربوط نیست. آنچه عجیب است کنش اجتماعی او در تمام این چهل سال است. این که بتوانی مستقل و تکرو و موثر باشی بدون آنکه به هیچ بخش از حکومت یا سختتراز آن به هیچ قسمت از اپوزیسیون باج بدهی.
این که نه پا در دو سوی جوی ،که استوارو مطمئن در حریم شخصی خودت باقی بمانی و بر اصولت پافشاری کنی. در فیلم مستند بزم رزم با رویی خوش و با اندکی طنز ظریف از سالهای ابتدای شصت میگوید که حمل و نقل ساز مثل اسلحه نیازمند مجوز بود، از سالهایی میگوید که او وهمقطارانش احساس وظیفه کردند که خودرا به خط مقدم برسانند و آنجا اجرای برنامه کنند که در همان دومین برنامه باآنها مخالفت شد.
اینکه سالها با سوءظن به هنرت نگاه کنند اما تو شرایط را به عنوان وضعیت خاص وطنت بپذیری و به کار در کشورت ادامه دهی و وسوسه اپوزیسیون شدن قلقلکت ندهد. همین سه سال پیش بود که به سادگی بر افتخار کسب مدال شوالیه فرانسویها چشم پوشید. با کلماتی ساده که بیش از دوراندیشی سیاسی نوعی وطندوستی بیآلایش و عمیق درآنها چشم میخورد. حسین علیزاده متر و معیار فرهیختگی در ایران امروز است. عمرش دراز باد.