چه بویی شما را به کودکیتان میبرد؟
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| یکی از صفحههای انگلیسی زبان پرسیده بود چه بویی شما را به کودکیتان میبرد؟ و مردم کشورهای مختلف بوها را مرور کرده و پاسخ داده بودند.جوابهایی که آنقدرها هم شیرین و دلگرمکننده نبود.معمولا بعد از شنیدن این سوال، بیشتر ما به خاطرات خوشِ ویتریننشینمان فکر میکنیم. به بوی کلر استخر و کیک خانگی و پوشال خیس و کولر آبی و کتاب نو و عطر مادربزرگ و خوراکیای که در زنگ تفریح از کیف بیرون میآوردیم.
خیلیها یادی از پاپکورن و وانیل و بالش مادر و مداد شمعی و شامپوی توت فرنگی آلمانی و برق لب و سبزیجات کبابی و پوست موز مانده در ماشین و لجن رودخانه در عصری گرم کرده بودند. اما عدهای هم بودند که از روزهای کودکی، تکههای سیاهتری را در حافظه داشتند: بوی پیچیده در صبح روز بعد از انفجار. بوی تریاک.
مخلوط بوی خون و الکل. بوی ترس و شرم و اشک. بوی قلدری. بوی چرم کمربند پدر. بوی دستی بزرگ که برای سیلی زدن جلو آمده. بوی یخچال خالی. بوی ۲۵۰ کیلو سیب زمینیای که باید پوستشان کنده میشد. بوی دود. بوی کتابهای کهنه و دست چندم مدرسه در کیسه پلاستیکی نو. بوی راهروهای بیمارستان و خانه مادربزرگی همیشه مریض.
تصور بچههایی که اینچنین بزرگ شدهاند غمانگیز است. بچههایی که آنطور که باید دوست داشته نشدهاند و کسی آنطور که باید در آغوششان نگرفته و ترسشان را به حس امنیت تبدیل نکرده. بچههایی که به جای محاصره شدن توسط لشکر اسباببازیها، لای دود سیگار و مخدرها گم شدهاند.
بچههایی که کتک خورده و خونیاند و کسی چسبی روی زخمشان نچسبانده و حالشان را نپرسیده. بچههایی که به اندازه کافی سیر نبودهاند، شاد نبودهاند، بازی نکردهاند. بچههایی که حامیای نداشتهاند و کسی نبوده تا غمشان را بگیرد و به آنها آرامش بدهد.یک نفر نوشته بود: بیشتر شمایی که کامنت گذاشتید نیاز به تراپی دارید.حالتون خوبه بچهها؟به بوها و روزهای کودکیتان فکر کنید. کدام بو شما را به گذشته میبرد؟ به روزهای امن و روشن یا دوران سیاه و پر دلهره؟