وقتی تهرانیها برای سخنرانی هیتلر هورا میکشیدند!
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در مورد روی کار آمدن رضاخان خبرها و شایعات زیادی وجود دارد دال بر اعمال نفوذ انگلیسیها که با پایان جنگ جهانی اول میخواستند بهخاطر حفظ منافع نفتیشان و همینطور آرامش در شبهجزیره هند، در خاورمیانه نظامهای باثباتی سر کار باشند. اردشیر ریپورتچی و ژنرال آیرونساید از نامهایی هستند که در تاریخ در رابطه با کودتای سوم اسفند و بعد سلطنت رضاشاه آورده شدهاند.
اما بههرحال رضاشاه از دورهای دل از انگلیسیها (و البته روسها) برید و برای پروژههای صنعتی روی به دیگر کشورهای اروپایی آورد و در این میان آلمان را نزدیکترین متحد خود دانست. هیتلر در سال ۱۹۳۳ در آلمان به قدرت رسید؛ یعنی سال ۱۳۱۲٫ تا آنموقع آلمانیها ۸درصد تجارت خارجی ایران را در دست داشتند اما به تدریج آلمان مهمترین شریک تجاری ایران شد.
با پیشنهاد آلفرد روزنبرگ در ۱۹۳۴، حکومت نازی وارد استراتژی نزدیکی از طریق حس آریاییدوستی ایرانیان و آلمانیها شد. طبق قوانین نورنبرگ ازدواج آلمانیها با ایرانیها که دارای «خون خالص آریایی» بودند آزاد بود. در زمان شروع جنگ جهانی دوم در حدود ۱۲۰۰ آلمانی مشغول کار و تجارت در ایران بودند. در نوامبر ۱۹۳۵ مقارن با ۱۳۱۴ ، دکتر شاخت، وزیر اقتصاد آلمان، به تهران آمد.
در عرض پنجسال صادرات آلمان به ایران پنجبرابر شد. لوفتهانزا خط هوایی مستقیم تهران ــ برلین را برقرار ساخت. دولت ایتالیا هم که متحد آلمان بود در همین جهت پا به میدان گذاشت. نیروی دریایی ایران را تقویت کرد. در اسفند ۱۳۱۴ معادل با ماه مارس ۱۹۳۶، تاجالملوک، زن رضاشاه، عازم برلین و ملاقات با هیتلر شد.
او خاطرات مواجهه با هیتلر را اینگونه وصف کرده است:« موقعی که ما به ملاقات هیتلر رفتیم آقای محتشمالسلطنه اسفندیاری هم حضور داشت. هیتلر با من و اشرف و شمس دست داد و از من حالواحوال رضا را پرسید. از طرف سفارت ایران یک مرد جوان بهعنوان دیلماج حضور داشت که مطالب هیتلر را برای ما و حرفهای ما را برای هیتلر ترجمه میکرد.
اگر اشتباه نکنم این مرد جوان جمالزاده پسر سیدجمال واعظ اصفهانی بود که بعدها نویسنده معروفی شد. ما برای هیتلر چند هدیه برده بودیم که عبارت بود از دو قطعه قالی نفیس ایرانی و مقداری پسته رفسنجان. حاج محتشمالسلطنه اسفندیاری قالیها را در جلوی پای هیتلر باز کرد و شروع کرد به توضیح دادن. هیتلر خیلی از نقش قالیها و بافت و رنگ آنها خوشش آمد.
روی یک قالی که در تبریز بافته شده بود عکس خود هیتلر بود. روی قالی دیگر هم علامت آلمان را که عبارت از صلیب شکسته بود نقش کرده بودند. از مطالب هیتلر دستگیرمان شد که باورش نمیشود این تصاویر ظریف را با دست بافته باشند. هیتلر هم متقابلا سه قطعه عکس خود را امضا کرد و به من و دخترانم داد.
دیلماج سفارت گفت: «آقای هیتلر میگویند متأسفانه پیشوای آلمان مثل شاه ایران ثروتمند نیست و نمیتواند متقابلا هدیه گرانقیمت به ما بدهد و از این بابت معذرت میخواهند!» از رضا خیلی تعریف کرد و گفت زندگی او را میداند و از اینکه یک نظامی قدرت را در ایران به دست دارد خوشحال است. رضا از این قسمت خیلی خوشش میآمد و من هروقت به این قسمت از ملاقات خودم با هیتلر میرسیدم باید آن را چندبار تکرار میکردم.
ملکه مادر داستانی هم دارد از محبوبیت آلمان و هیتلر در میان مردم تهران که راست و دروغش پای خود تاجالملوک. او مینویسد: «بازار هم پر شده بود از رادیوهای آلمانی. جنگ جهانی دوم و تحولات آن هم آنقدر برای مردم جاذبه داشت که بخواهند جزئیات اخبار آن را از رادیو بشنوند. رادیو برلین هم شبکه فارسیزبانی بود که برای ایران پخش میشد.
بهرام شاهرخ، مجری معروف رادیو برلین را اغلب ایرانیها میشناختند. صدایی که مردم ایران را آریایی و «نژاد برتر» میخواند. تاجالملوک آیرملو، همسر رضا پهلوی در خاطرات خود دراینباره آورده است: «من یادم هست مردم تهران آنقدر به هیتلر علاقه داشتند که در میدان توپخانه جمع میشدند تا از رادیو به سخنرانیهای هیتلر گوش کنند.
در آنموقع اکثر مردم رادیو نداشتند، ایستگاه رادیو در خیابان بیسیم پهلوی (سیدخندان) تاسیس شده بود و روزی یکساعت برنامه رادیویی زنده پخش میکرد. از بیسیم پهلوی به میدان توپخانه یک خط کابل کشیده بودند و در میدان توپخانه چند بلندگو گذاشته بودند تا مردم اخبار رادیو را بشنوند. مردم هروقت خبر پیروزی قوای هیتلر را میشنیدند از ته دل برای آلمانیها هورا میکشیدند.» این داستان احتمالا مربوط به سال ۱۳۱۹ باشد؛ یکی، دو سال اول جنگ و قبل از لشکرکشی متفقین به ایران در شهریور ۲۰٫