کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۸۲۰۳۷
تاریخ خبر:

معمای مرگ پرمعمای صمد بهرنگی در ارس

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | دو مرگ مشکوک در زمستان ۴۶ و تابستان ۴۷ در فاصله چند ماه به دو آوار تبلیغاتی علیه رژیم پهلوی بدل شدند. از خودکشی غلامرضا تختی در هتل آتلانتیس می‌گوییم و غرق شدن صمد بهرنگی در ارس. هردوی این اتفاقات با پشتیبانی ژورنالیستی جلال آل‌احمد،به هدف قرار گرفتن ساواک منجر شد.

آل احمد با تکیه بر شناخت عمیقش از افکار عمومی قلم جادویی خود را به کار انداخت و در حرکتی - شاید - نه چندان اخلاقی هردو اتفاق را به توطئه‌های ساواک نسبت داد.برای هردو اتفاق شواهد و فکت‌هایی وجود داشت تا توده‌های مردم را با گمانه‌زنی‌های این ادیب آشنا و معتمد همراه کنند.

مرگ هردو نفر چنان ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی بود و چنان هردو در اوج جوانی و شهرت تسلیم مرگ شدند که افکار عمومی آماده بود هر پیش‌فرضی را در فضای سیاست‌زده آن سال‌ها قبول کند.در مورد تختی زیاد نوشته و خوانده‌ایم اما صمد بهرنگی از محبوب‌ترین چهره‌های جوان ادبیات ایران در دهه۴۰ بود. فارغ‌التحصیل دانشسرای عالی و لیسانس زبان از دوره‌های شبانه.

کسی که به جای وقت تلف کردن کار می‌کرد و می‌نوشت و در روستاهای آذربایجان به عنوان یک آموزگار از دل و جان مایه می‌گذاشت… داستان‌های فولکلور آذری را به فارسی ترجمه می‌کرد و شعرهای شاملو و فروغ را به آذری. کتابی در مورد الفبای آذری نوشت و داستان‌های کوتاه و مشهور خود را نیز منتشر کرد.

داستان‌هایی مثل تلخون و اولدوز و کلاغ‌ها و ۲۴ ساعت در خواب و بیداری و از همه مشهورتر ماهی سیاه کوچولو. داستان‌هایی شاید نه چندان پرمایه اما خواندنی و پرکشش و روی ضرباهنگ ادبیات چپ و البته مخصوص کودکان. او به لحاظ ضدیت بنیادین با نفوذ غرب و آمریکا، مقتدای خود در میان روشنفکران ایرانی را در وجود آل‌احمد پیدا کرد.

هرچند دلایل ضدیت این دو نفر با لایف استایل غربی و فرهنگ آمریکایی از دو آبشخور کاملا جداگانه برخاسته بود. تهران که می‌آمد سرسخنرانی‌های جلال حاضر می‌شد و با دوست همزبان و مشهورترش یعنی ساعدی دورو بر آل احمد می‌پلکید. به این ترتیب صمد بهرنگی. این آموزگار جوان آذری مثل غلامحسین ساعدی و اکبر رادی در پناه حمایت جلال آل‌احمد و شخصیت کاریزماتیک او پرو بال گرفت.

بهرنگی در نهم شهریور ۱۳۴۷ در میانه گشت‌وگذاری ماجراجویانه سواربراسب در نوارمرزی ودرکنارحمزه فراهتی دامپزشک نظامی ارتش، درارس غرق شد.داستان این گشت‌وگذار خودش طولانی است.پاداش حمزه فراهتی به خاطر صحیح و سالم رساندن ۱۰راس اسب مجار از مرز بازرگان به تهران.

اسب‌هایی که قرار بود در جشن‌های دو هزار و پانصد ساله به کار بیایند و با سفارش مستقیم کامبیز آتابای وارد شده بودند. ۳۰۰ تومان پول نقد و یک ماه مرخصی پاداش حمزه فراهتی می‌شود و همزمان کنترل شرایط اسب‌ها در پاسگاه‌های مرزی به او سپرده می‌شود و به شکلی اتفاقی صمد بهرنگی که در تعطیلات تابستانی مدارس بود با او همسفر می‌شود و چندروز شگفت انگیز را در میان طبیعت زیبای آذربایجان با هم سپری کردند.

در همان تابستان ۴۷ بود که کانون پرورش فکری داستان ماهی سیاه کوچولو را چاپ کرده بود که موجب شهرت صمد در عرصه ادبیات کشور می‌شود و البته همان زمان‌ها بود که ساواک که مثل همیشه از فعالیت‌های کانون پرورش فکری و دارودسته فرح عصبانی بود به خانه صمد بهرنگی ریخته بودند و زندگی و اثاثیه‌اش را زیر و زبر کرده بودند.

به هرحال در ۹ شهریور ۱۳۴۷ آن اتفاق عجیب می‌افتد. صمد طی آب تنی تفریحی در رود ارس گرفتار یک جریان تند می‌شود و در ساحل روستای شام‌گوالیک غرق می‌شود و جسدش را برادر و شوهر خواهرهایش پس از سه روز جست‌وجو در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل غرق شدنش از آب گرفتند.

یک شب تا صبح جسد صمد را زیر یک درخت انجیر گذاشتند وسپس به تبریز منتقل کردند. مراسم تشییع او با حضور غیرقابل کنترل دوستان وشاگردان و علاقه‌مندانش برگزار می‌شود. آل‌احمد زمزمه مرگ صمد را پروار می‌کند. زمزمه قتل معلم کمونیست ۲۹ساله را. با نوشتن« صمد و افسانه عوام» مقاله‌ای که علامت سوالی بزرگ در برابر واقعیت غرق صمد بهرنگی کاشت و خب جامعه آن روزگار تشنه شهیدی تازه بود. به این ترتیب هشت ماه بعد از خودکشی تختی، آل احمد، صمد بهرنگی را به مردم معرفی کرد.

جلال آل‌احمد شش ماه بعد از مرگ صمد در نامه‌ای به منصور اوجی، شاعر شیرازی می‌نویسد:« …اما در باب صمد. دراین تردیدی نیست که غرق شده.اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم…خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلا تکنیک آن افسانه سازی را روشن کنم برای خودم.»

بی‌جهت نیست که اولدوز و صمد به اسم‌های پرطرفدار به‌خصوص در میان آذری زبان‌ها بدل می‌شوند. جالب اینکه درست یک‌سال پس از این حادثه، جلال آل احمد در میانه شهریور ۱۳۴۸ در سن ۴۷سالگی با سکته قلبی می‌میرد و باز هم شایعه دخالت ساواک اوج می‌گیرد.اما این بار کسی مثل آل‌احمد نیست تا این مرگ غیرمترقبه را به یک ترور سیاسی از سوی ساواک تبدیل کند و شهید تازه‌ای به افکار عمومی تقدیم کند.

و عجیب‌تر آنکه حمزه فراهتی که متهم قتل صمد بود خودش یک کمونیست دو آتشه بود و بعد‌‌ها به زندان می‌افتد و همبند سعید سلطانپور می‌شود و پس از انقلاب و در فضای سال‌های ۵۹ و ۶۰ از همان رود ارس به شوروی می‌گریزد و آنجا دچار افسردگی عمیقی می‌شود و دست آخر در سال ۱۳۸۵ خاطرات خود را دربرلین به دست چاپ می‌سپارد.حمزه فراهتی دوماه پیش در ۲۹ بهمن ۱۳۹۹ درگذشت.

کدخبر: ۳۸۲۰۳۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر