کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۰۰۷۳۶
تاریخ خبر:

مروری بر جلوه‌های مقاومت در آثار شاخص سینمایی

روزنامه هفت صبح، مدیسا مهراب‌پور| ‌در قرن بیستم، سینما دریچه‌ای بود برای بازتاب رویدادهای واقعی. اصلا برای همین فیلم‌های جنگی یا انقلابی رونق می‌گرفتند، چون تجربیات ناخوشایند بشری را به زبان درام ترجمه می‌کردند و به یادگار می‌گذاشتند. جالب اینجاست که بعد از گذشت سال‌ها، این میراث سینمایی در قالب جهان‌های خیالی کارکردی تازه یافته و مثلا می‌بینیم که چطور در اسپین‌آفی از «جنگ ستارگان»، تم انقلاب و مقاومت با الهام از آثار شاخص سینمایی کشورهای مختلف تبلور می‌یابد.

فیلم‌های ناسیونالیستی عموما در سینمای هر کشوری یافت می‌شوند. مخصوصا اگر در آن کشور روی ملی‌گرایی تأکید بیشتری را شاهد باشیم و مردمانش تجربه جنگ، کودتا یا حمله‌ نظامی را از سر گذرانده باشند. از جمله مهم‌ترین فیلم‌هایی که با محوریت ملی‌گرایی ساخته می‌شود، آثاری با تم مقاومت است که به مبارزه زیرزمینی مردم با عناصر و اشغالگران خارجی می‌پردازد. در این یادداشت به سراغ شش فیلم تماشایی رفته‌ایم که داستانشان حول محور مقاومت مردمی می‌چرخد و روایت می‌شود.

‌کانال (۱۹۵۶)
آندره وایدا یکی از مشهورترین کارگردانان سینمای لهستان است. یک فیلمساز چپ و عضو حزب کارگری لهستان که رد تفکرات سیاسی‌اش را در عموم فیلم‌های او می‌توانید پیدا کنید. از جمله مهم‌ترین آثار دوره‌ اولیه‌ فیلمسازی وایدا سه‌گانه‌ او با تم جنگ است که فیلم‌های «یک نسل»، «کانال» و «خاکستر و الماس» را شامل می‌شوند. فیلم‌هایی که نام وایدا را در سطح جهانی مطرح کرد.

در این سه‌گانه، فیلم «کانال» که جایزه‌ ویژه‌ هیات داوران را در جشنواره کن از آن خود کرد، از اولین فیلم‌هایی محسوب می‌شود که به قیام ۱۹۴۴ ورشو علیه اشغال نازی‌ها می‌پردازد. یکی از خونین‌ترین قیام‌های جبهه‌های مقاومت علیه نازی‌ها که ۶۳ روز به طول انجامید و در نهایت منجر به ویرانی کامل ورشو و مرگ ۱۵ هزار نظامی و دو هزار شهروند غیرنظامی لهستانی شد. «کانال» داستان نیروهای مقاومت لهستان را در آخرین روزهای قیام ورشو تعریف می‌کند که باید از طریق کانال فاضلاب از چنگ نازی‌ها بگریزند.

یکی برای عشق از دست رفته‌اش خودکشی می‌کند، دیگری را آلمان‌ها می‌گیرند، یک زوج به بن‌بست می‌خورند و در این میان یکی از رهبران گروه که راه خروج را پیدا کرده، تصمیم می‌گیرد بازگردد و بقیه را هم همراه خود نجات دهد… «کانال» به دلیل ساختار مستندگونه‌اش، خصوصا در نیمه ابتدایی فیلم از جمله فیلم‌هایی به‌حساب می‌آید که آغازگر موج نو سینمای لهستان بوده‌اند، با این ‌وجود فیلم در زمان نمایش خود شدیدا توسط منتقدان رسمی و دولتی لهستانی مورد نکوهش قرار گرفت.

ارتش سایه‌ها (‌۱۹۶۹)
ژان پی‌یر ملویل در «ارتش سایه‌ها» با اقتباس از کتاب جوزف کسل، با همین نام، به سراغ نهضت مقاومت ملی فرانسه می‌رود و داستان مبارزه پنهانی گروه‌های مقاومت فرانسه در برابر اشغال نازی‌ها را تعریف می‌کند، اما مثل همیشه به سبک و سیاق خودش و با داستانی که تماشاگر انتظارش را ندارد. سکوت وهمناکی که سنگینی‌اش بر دوش او قرار می‌گیرد و حضور مردانه‌ پررنگی که فضای سرد و خشن روزهای اشغال را در ذهن مخاطب تثبیت می‌نماید.

ملویل تصویری واقع‌گرا و خشن از فضای دهشتناک جنگی به نمایش می‌گذارد. در زمانی که دولت دست‌نشانده ویشی‌ها بر فرانسه حکمرانی می‌کند، گروهی از مردم فرانسه به رهبری فیلیپ گاربیه در حال مقاومت علیه نازی‌ها هستند. گروهی منسجم و خلاق از مردانی که در سکوتی سایه‌وار وظیفه خود را انجام می‌دهند. مردان زیرکی که به‌سختی به دام می‌افتند و در فرار از موقعیت‌های مرگبار مهارت ویژه‌ای دارند. مردانی آرمان‌گرا که مهم‌ترین ویژگی شخصیتشان همین ثبات و عزم راسخی است که ملویل آن را در لوای ارتشی از سایه‌ها به تصویر می‌کشد.

و البته در میان همه‌ این مضامین آرمان‌گرایانه در نهایت فیلم ملویل لحظه‌ای برنده و ماندگار می‌‌گردد که خیانت وارد میدان می‌شود، جایی که قهرمان او «دیگر فرار نمی‌کند.» و در نهایت با رویکردی تراژیک، گروه مقاومت از هدف و آن آرمان تکینه‌اش عقب می‌ماند. این همان جادوی سبعانه‌ ژان پی‌یر ملویل است.

حکومت ‌نظامی (۱۹۷۲)
«حکومت‌ نظامی» فیلمی محصول سال ۱۹۷۲ است که داستان آن در اروگوئه اتفاق می‌افتد. یک گروه انقلابی زیرزمینی، دو شخصیت سیاسی یعنی سفیر برزیل و یک مأمور ارشد آمریکایی را که تحت عنوان مهندس عمرانی به اروگوئه آمده و در اصل بازوی سرکوب است و نیروی پلیس کشور را برای مقابله با انقلابیون تعلیم می‌دهد، می‌دزدند.

این گروه که با تدابیر شدید امنیتی زندانی آمریکایی را نگه می‌دارد، وقت زیادی دارد تا از مرد اطلاعات بگیرد، اطلاعاتی که نحوه‌ نفوذ و حضور پشت پرده آمریکا در ساختار اداره‌ پلیس این کشور را عیان می‌کند. جنبش آزادی‌بخش ملی سعی دارد تا با اثبات مداخله‌گری آمریکا دولت وقت را مجبور به استعفا کنند. اما دولت هم‌زمان شماری از مبارزان چپ وابسته به گروه را دستگیر می‌کند. جبهه‌ آزادی‌بخش حالا باید تصمیم بگیرد که می‌خواهد جان زندانیان را با نیروهای خودشان تاخت بزند یا مأمور آمریکایی را طبق وعده‌ای که به مردم داده اعدام کند…

«حکومت‌ نظامی» که به‌‌عنوان یکی از بهترین فیلم‌های کوستاو گاوراس شناخته می‌شود، از جمله بُرنده‌ترین فیلم‌های مقاومتی است. گاوراس برای بازسازی اتمسفر آمریکای لاتین فیلم را در شیلی ساخت، زمانی که دولت سوسیالیستی سالوادور آلنده روی کار بود. اما بُرندگی فیلم به‌قدری بود که وقتی پینوشه با کودتا بر سرکار آمد، یعنی حدود یک سال بعد، قریب به ۳۰ نفر از بازیگران «حکومت ‌نظامی» را به دلیل حضور در این فیلم اعدام یا تبعید کرد!

آخرین مترو (۱۹۸۰)
به‌زعم بسیاری «آخرین مترو» سیاسی‌ترین فیلم فرانسوا تروفو کارگردان مهم موج نوی سینمای فرانسه است که عموما تماشاگران او را با «چهارصد ضربه»، «ژول و ژیم» و «به پیانیست شلیک کنید» می‌شناسند. تروفو در این فیلم با بازی به‌یادماندنی زوج کاترین دونوو و ژرار دپاردیو، اشغال نازی‌ها را در پشت‌صحنه‌ تئاترهای فرانسوی متجسم می‌کند و از این نظر نسبت مضمونی با فیلم «بودن یا نبودن» ارنست لوبیچ پیدا می‌کند.

البته «بودن یا نبودن» با مایه‌های کمدی خود داستان زنی را دنبال می‌کند که به دلیل خیانت عاشقانه به همسرش وارد ماجراهای مقاومت علیه نازی‌ها می‌شود. اما در«آخرین مترو» که مدام میان درام و کمدی در چرخش است، تروفو قهرمانش را دقیقا در مقابل گرتا گاربوی فیلم لوبیچ، به‌عنوان زنی تصویر می‌کند که تلاش دارد وفادار بماند. ماریون بازیگری است که همسرش از دست نازی‌ها مخفی شده و تنها دلگرمی‌اش اوست.

برنار از اعضای مقاومت و بازیگر همان تئاتر تدریجا به ماریون دل می‌بندد و ماریون در فضای دهشتناک سیاسی، میان دو مرد گیر می‌افتد… تروفو درباره «آخرین مترو» می‌گوید: «به تصویر کشیدن اهداف اصلی من در این فیلم، در نهایت به اثری عاطفی و ماجرایی مبدل شد. امیدوارم این فیلم تنفر من را از نژادپرستی و تعصب نشان دهد و گویای علاقه عمیق من به آنهایی باشد که شغل نمایش را انتخاب کرده‌اند و آن را برای همیشه اجرا می‌کنند.»

کتاب سیاه (‌۲۰۰۶)
پل ورهوفن استاد ساخت فیلم‌هایی با موضوعاتی است که برای عموم مردم چندان جذاب به نظر نمی‌رسد، اما او با پرداخت ویژه خود می‌تواند ازشان فیلمی بیرون بکشد که همه طیف مخاطبی را در حین تماشای فیلم میخکوب کند. از آن کارگردانانی که ذهن عجیبش را باید به‌عنوان نکته‌ مهم فیلمسازی‌اش در نظر گرفت. ذهنی که از داستان‌هایی معمول، فیلم‌هایی غیرقابل‌پیش‌بینی به ثمر می‌نشاند.

«کتاب سیاه» که در زمان ساخت خود پرخرج‌ترین و پرفروش‌ترین فیلم هلندی نام گرفت، درباره‌ اشغال هلند توسط ارتش نازی‌هاست. قهرمان فیلم زنی یهودی است که باید از این اشغال جان سالم به در ببرد. راشل که در حین فرار از دست نازی‌ها شاهد قتل‌عام خانواده و هم‌کیشان خود بوده و توسط نیروی مقاومت نجات پیدا کرده، با آن‌ها همکاری می‌کند. او با نزدیک‌شدن و ارتباط‌گرفتن با یکی از افسران بلندپایه ارتش نازی‌ها، باید دین خودش را به مقاومت و کشور ادا کند.

ورهوفن اما از چنین داستان ساده‌ و عوامانه‌ای که بارها آن را دیده‌ایم، به جاهایی می‌رسد که فکرش را هم نمی‌کنید. هرچند در ابتدا فیلم درباره حضور جاسوسانه راشل با نام مستعار آلیس در کنار فرمانده آلمانی است و انتظار داریم که فیلم بر همین رابطه‌ ناپایدار تمرکز کند، اما خیلی زود وقتی مونتز متوجه هویت اصلی آلیس و ارتباطش با گروه مقاومت می‌شود، بازی تغییر می‌کند و گویی وارد یک فیلم دیگر می‌شویم.

نازی‌ها حالا به گروه مقاومت القا می‌کنند که آلیس در واقع جاسوس آن‌ها بوده است و به مقاومت خیانت کرده.
چندی بعد با شکست آلمان‌ها و خروجشان از هلند آلیس و مونتز آزاد می‌شوند. آلیس باید از انتقام‌جویی نیروهای مقاومت از خودش جان سالم به در ببرد و ثابت کند که جاسوس نیست. او در این مسیر به کتابی به نام کتاب سیاه برمی‌خورد… کتابی که نازی‌‌ها در آن هویت همه‌ اعضای مقاومت را جمع کرده‌اند. کتابی که شاید جاسوس واقعی را مشخص کند…

عصر سایه‌ها (۲۰۱۶)
«عصر سایه‌ها» فیلمی کره‌ای به کارگردانی کیم جی وون است؛ کارگردانی که او را با فیلم‌های «داستان دو خواهر»، «من شیطان را دیدم» و فضای خشن و پر از خون و خونریزی آثارش به یاد می‌آوریم. جی وون اما در «عصر سایه‌ها» بیش از آنکه بر خشونت عریانی تاکید کند که بدل به سیاق فیلمسازی‌اش شده، سعی دارد یک تریلر جاسوسی کلاسیک بسازد. تریلری که داستان یک جاسوس دوجانبه را در دهه‌ ۲۰ و در برهه‌ اشغال کره توسط ژاپن تعریف می‌کند.

قهرمان فیلم یک سروان کره‌ای است که پیش‌تر عضو نیروهای مقاومت کره بوده، اما حالا در دستگاه پلیس ژاپن کار می‌کند و با لو دادن اعضای مقاومت سعی دارد موقعیت شغلی خودش را ارتقا ببخشد، مردی که به کشورش پشت کرده است. مأموریت جدید او این است که به اعضای مقاومت نزدیک شود و اطلاعات آن‌ها را پیدا کند. به همین منظور به سراغ یکی از رهبران نیروهای مقاومت می‌رود. کسی که گرچه از هویت او خبردار می‌شود، باید برای پیدا کردن جاسوس‌های دیگر در میان مردان مقاومت، نزدیکی خودش را به سروان حفظ کند و این بدل به نزاعی تمام عیار می‌شود.

کدخبر: ۵۰۰۷۳۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر