ماجرای مردی که از حامد بهداد کتک خورد
روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | داخل پارک کنار محل کارم بودم که توی صورتم عطسه کرد! مردی لاغراندام با موهای وزوزی. دقیقا روی نیمکت پارک نشسته بودم که این اتفاق افتاد. نگاهم البته پیشتر به او بود که دو سه متر آنطرفتر کنار شیر آب چمباتمه زده بود. با این حال جلو که آمد فکر کردم سیگار میخواهد. حتی دست به پاکت هم بردم اما سرفه و عطسهای آغشته به هم را توی صورتم رها کرد و کاری کرد که برای چند ثانیه اصلاً نفهمم چه اتفاقی در حال وقوع است.
برای این چند لحظه درنگ، خودم را نمیبخشم چون همان لحظه باید واکنش درست را نشان میدادم. حیف که این لحظه کوتاه گذشت و نتوانستم عکسالعملی آنی داشته باشم. با این حال خوب بود. به رغم اکثر مواقع که واکنشهای درستی ندارم، این بار نمره بالایی به خودم میدهم چون بعد از همان چند ثانیه رهایی از شوک، بلند شدم، همانطور که نگاهم میکرد، بغلش کردم و گفتم: «من خودم کرونام فدات شم! نفست رو عشق است!»
احتمالا جِنسی زده بود و در احوالات خودش نبود. عقب کشید و نگاهم کرد. شاید هم داشت فکر میکرد من یکی چه جنسی زدهام که اینطور رفتار کردهام! شاید هم نشئه شیشه و اینجور مخدرات نبود. با این حال بیشتر از من شوکه شد. کنار سفیدی چشمهاش، جابهجا زردی داشت و تیرگی پوستی که با چرک خیابان به هم آمیخته بود. همانطور ایستاد و مرا نگاه کرد که روبهرویش میخندیدم. بعد رفت سراغ پلاستیک کنار شیر آب که احتمالاً کل زندگیاش در آن خلاصه میشد، آن را برداشت و همانطور که گهگداری به عقب برمیگشت و نگاهم میکرد، رفت.
پاکت سیگار را گذاشتم روی نیمکت، من هم رفتم سراغ شیر آب و سرم را زیر بردم. خلط و رطوبت دهانش را از گل و گردنم پاک میکردم. بعد هم چارهای نبود جز اینکه پیراهن را دربیاورم، سر و صورتم را با آن خشک کنم. همزمان با یکی از بچهها تماس گرفتم که کیف و وسائلم را بیاورد پایین. بهتر بود به خانه برمیگشتم تا اینکه با سر و وضع خیس و آشفته برگردم سر کار. وقتی بهم رسید گفت: «چی کار کردی؟ رفتی آبتنی؟»
ماجرا را که برایش تعریف کردم بیشتر فکر سلامتیام بود. گفتم نگران نباشد چون این تکه از زندگیام به خیلی جاهای دیگر میارزید. متوجه منظورم نبود و حق هم داشت. کیف را گرفتم و رفتم و در راه خانه به این فکر کردم چقدر واکنشهای مختلف در مواجهه با اتفاقات از سوی دیگران را پسندیدهام. یکی دو تایی که از ذهنم گذشت، یاد حامد بهداد افتادم. چندان نمیشناسمش و غیر از بعضی بازیهای فوقالعاده، گاهی واکنشهایی کاملا غلط هم از او دیدهام.
با این حال خاطرم آمد زمانی که رامبد جوان با دوربین مخفی سراغش رفت، چه عکسالعمل درستی داشت. زمانی که جوانی خودش را نابینا جا زد و از بهداد خواست او را از خیابان عبور بدهد، به هر حال به رسم انسانیت مثل اکثرمان جلو رفت و کمک کرد. با این حال به محض اینکه فهمید، جوان نابینا نیست و این نمایش او صرفا فریبی برای شکار لحظه از سوی دوربین مخفی است، شروع کرد به کتک زدن طرف.
فوقالعاده بود! چون اکثر آدمها در مواجهه با دوربین مخفی حتی اگر ضایع و خفیف هم شده باشند، سکوت میکنند و به خاطر حیثیتی جعلی که میخواهند برای خودشان بخرند، جز واکنشی ضعفآلوده چیزی در چنته ندارند. با این حال در آن لحظه بهترین واکنش، فروتنی بیجا نبود. فقط چک و لگد حواله طرف بود که موقع تماشای کلیپ برای بهداد کف زدم. بهترین واکنش همین بود.