کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۳۶۱۰۳
تاریخ خبر:

ماجرای رمال حرفه‌ای و فال عجیب

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | به فال اعتقادی ندارم اما اتفاق عجیبی افتاد. البته قبل از تعریف ماجرا بگویم نه اینکه به فال باور نداشته باشم؛ حرفم این است این ما هستیم که به هر پدیده‌ای معنا می‌دهیم والا هزاران فال برای کسی که تحولی در خود ندارد، به چه کار می‌آید؟ دقیقا شبیه پاییزهایی است که تو اگر شاد باشی، درونت بهاری است اما دلمرده که باشی، بهار هم اگر بیاید، همچنان پاییز را در درون داری. اما بگذریم از این تفسیر، برگردم به ماجرا.

چون یکی از رفقا تماس گرفت درباره کسی گفت که هر سؤالی راجع به زندگی، روابط و شغلت داشته باشی، بی‌اشتباه پاسخ می‌دهد؛ آن هم در شرایطی که هیچ اطلاعاتی از تو نمی‌خواهد؛ حتی اسم! گفتم: «خوبه.» گفت: «همین؟!» گفتم: «آخه برای من این چیزها چندان وسوسه‌برانگیز نیست.» گفت: «حالا یه بار به خاطر من هم شده یه زنگ بزن بهش.» و وقتی دید علاقه‌ای ندارم، گفت: «اصلا دو تا سؤال مطرح کن؛ دو تا سؤالی که فقط خودت جوابش رو بدونی. بعد سوال‌ها رو یکی یکی برای من بفرست، من هم براش می‌فرستم تا جواب بده.

بعدش هم جواب‌های اون رو برات فوروارد می‌کنم. اگه هر دو تا سؤالت رو درست جواب داد، پول بریز به حسابش، زنگ بزن یه ساعت باهاش صحبت کن. اگر هم غلط جواب داد که هیچی. در واقع تستش می‌کنی این‌طوری. چون من مطمئنم کف می‌کنی. چطوره؟ پیشنهادم خوبه؟» گفتم: «این کار رو دوست دارم. باشه.» بعد دیدم که گفت: «پس سوال اولت رو بنویس تو واتساپم تا بفرستم براش.» کمی فکر کردم. بعد نوشتم: «ازش بپرس بیشترین اذیتی که من تو این یکی دو سال شدم بابت چی بوده؟»

جوابش را می‌دانستم. فقط خواستم ببینم طرف چه جوابی می‌دهد. دوستم هم برایش فرستاد و جالب اینجاست هنوز یک دقیقه نگذشته بود که جواب داد. من طرف را به عمرم ندیده بودم و او هم مرا نمی‌شناخت اما درست و دقیق گفته بود: «به خاطر اینکه به کسانی اعتماد کردی که نباید اعتماد می‌کردی. هم پشتت رو خالی کردن، هم رازت رو فاش کردن، هم اینکه تنهات گذاشتن و جایی که بهشون احتیاج داشتی، رفتن.»

دوستم بعد از چند ثانیه پشت تلفن گفت: «درست بود؟» گفتم: «دقیق. بهش بگو عالی. درست جواب داد.» دوستم گفت: «بهت گفتم که. این یارو حرف نداره. ته رمال‌هاست! حالا سوال دومت رو واتساپ کن، بفرستم براش. فقط قولت یادت نره. ۵۰۰ تومن باید واریز کنی براش، یه ساعت هم حرف بزنی باهاش.» گفتم: «خیالت راحت. من رو حرفم هستم.» و دومین سؤال را برایش فرستادم. نوشتم: «اولی رو که خیلی درست جواب دادید. ممنون. ولی من الان با یه نفری آشنا شدم که می‌خوام بهش اعتماد کنم. نظرتون چیه؟»

و برای دوستم ارسال کردم. بعد همان‌طور که گوشی تلفن را دستم گرفته بودم، منتظر ماندم. عجیب اینجاست دومی را هم به‌سرعت جواب داده بود. چون دوستم این پاسخ را برایم فوروارد کرد: «اصلاً! اصلاً بهش اعتماد نکن! تو تا وقتی خدا رو داری، چه نیازی هست به این و اون تکیه کنی؟» همین‌جا بود که بلند زیر خنده زدم؛ خنده‌ای غریب، از روی وجد، حتی می‌شود گفت نوعی شادی آمیخته به غم. دوستم که صدای خنده‌ام را از پشت تلفن می‌شنید، گفت: «چی شده؟ غلط جواب داد؟» گفتم: «نه، نه. خنده‌م از تعجبه. این‌قدر دقیق جواب داد که اصلا نمی‌دونم چی بگم.»

دوستم گفت: «من که بهت گفته بودم. بابا طرف این کاره‌ست. خب پس پول رو بریز به حسابش، تلفن هم می‌دم باهاش حرف بزنی.» اما شنید که در عوض گفتم: «شماره حساب بگیر، پول رو می‌ریزم. اما نمی‌خوام باهاش صحبت کنم. نیازی ندارم.» با تعجب گفت: «یعنی چی؟! خب تو که گفتی درست جواب داده!» گفتم: «خب چون درست جواب داده، نمی‌خوام باهاش صحبت کنم!» دوستم گفت: «اصلا نمی‌فهمم من تو رو! خل شدی یا منو سر کار گذاشتی یاسر؟»

گفتم: «هیچ‌کدوم. خیلی دقیق جواب داد. خیلی.» گفت: «اصلاً بذار ببینم سؤال دومت چی بود؟ هان؟ راستش رو بگو. چرا وقتی جواب طرف رو برات فوروارد کردم، این‌طوری خندیدی؟»‌ گفتم: «هیچی.» بعد ادامه دادم: «خب برو بخون دیگه.» براش نوشتم: «الان با یه نفری آشنا شدم که می‌خوام بهش اعتماد کنم. نظرتون چیه؟» اون هم بدون اینکه بدونه منظورم از اون آدمی که می‌خوام بهش اعتماد کنم خود طرف هست، خیلی دقیق جواب داد. گفت: «اصلاً، اصلاً بهش اعتماد نکن! تا وقتی خدا رو داری، چه نیازی هست به این و اون تکیه کنی؟»

کدخبر: ۴۳۶۱۰۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر