ماجرای تولید پیکان و داستان عالیخانی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | تولید پیکان یک نقطه عطف مهم در اقتصاد ایران در قرن گذشته است. عنصری نمادین که به شکلی همزمان تعریفی از مسئله تولید صنعتی در کشور طی قرن گذشته به دست میدهد و هم سبک زندگی ما بدون تعریف پیکان ناقص و ابتر باقی میماند. اما قبل از این که به پیکان بپردازیم بگذارید به ابتدای دهه چهل برگردیم و یک مسئله بسیار حیاتی را بررسی کنیم: داستان رشد اقتصادی بیسابقهای که از سال ۱۳۴۱ آغاز شده بود و تا ابتدای دهه پنجاه به طول انجامید.
درآمد نفتی کشور در قراردادهای جدید با کنسرسیوم نفتی آمریکایی و انگلیسی به بالای ۴۰۰ میلیون دلار افزایش پیدا کرده بود(تقریبا سه برابر) .درواقع ظرفیتهای خالی نفت و سرمایهگذاری آمریکاییها درآمد دولت را چندین برابر کرد. در همین سال ۱۳۴۱ و همزمان با انقلاب سفید و اصلاحات ارضی علینقی عالیخانی اقتصاددان تحصیلکرده فرانسه به شکلی تصادفی به وزارت اقتصاد میرسد.
او شروع به اصلاحات اقتصادی میکند و برخلاف نظر عموم مدل اصلاحاتش بیشتر سوسیالیستی به نظر میآید تا لیبرالی. زیر نظر او موسسههای بزرگ کشت و صنعت با مدیریت دولتی و نیمه دولتی در سراسر کشور برپا میشوند. او سپس با تکیه بر درآمد نفتی شروع به حمایت از سرمایهگذاریهای اقتصادی میکند.
حلقهای از سرمایهگذاران معتمد به دور خود جمع میکند و در طول دهه عجیب ۱۳۴۰ مجموعهای از کارخانههای تولید صنعتی را برپا و یا کارگاههای کوچک را به کارخانههای بزرگ و پربازده بدل میکند. برادران خیامی، حبیب القانیان، وحید ارجمند، خرم، یزدانیان، خلیل آزمایش و…شماری از این سرمایهگذاران و کارآفرینان معتمد هستند که از تسهیلات و بستههای تشویقی عالیخانی سود بردند. ایران ناسیونال،کفش ملی، ارج، آزمایش و ساختمان پلاسکو شماری از نمودهای این رشد و پشتیبانی اقتصادی بودند.
همزمان با این رفرم اقتصادی، دولت به شدت حجیم میشود و کم کم سر و کله طبقه کارمند پیدا میشود و به یکی از حساسترین طبقات اجتماعی ایرانیان بدل میشود. ماشین عظیم دیوانسالاری دولت چیزی بالغ بر ۴۰۰ هزار کارمند در سراسر کشور را استخدام میکند. رشد اقتصادی ایران طی دهه چهل عموما حدود ۱۰ درصد بود و در سال ۱۳۴۵ عدد ۱۷درصد را هم تجربه میکند که تقریبا در تاریخ معاصر جهان کم نظیر است. و تازه نرخ تورم طی این سالها تقریبا صفر است!
این تغییر وسیع و همه جانبه شیوه زندگی ایرانیان فقط در دهه دوم قرن و اصلاحات مستبدانه رضاخان تکرار شده بود. در دهه چهل در همزمانی با این اصلاحات اقتصادی، موج دوم مدرنیته ایران را فرا گرفت. کلوپهای موسیقی، فراگیری رادیو و تلویزیون، افزایش دانشجویان و دانشگاهها، بالارفتن محبوبیت فوتبال، معماریهای شهری متفاوت، حرکتهای جدید سینمایی و فیلمسازان جوان، تاسیس پارکها و تالارها و…. و البته تشدید سنگین اختناق و افزایش فعالیتهای سرکوبگرانه ساواک. طیف مذهبی و طیف چپ همچنان آزرده از سرکوب نهضت ملی شدن نفت و جنبش ۱۵ خرداد در فقدان یک رهبری منسجم پنجه در پنجه غول بیشاخ و دم ساواک انداخته بودند …
بیایید به سال ۱۳۴۶ برگردیم. سالی که برای ما بیشتر یادآور خودکشی غلامرضا تختی است. اما سالی است که با پشتیبانی دولت و یک برنامه تبلیغاتی سنگین و همچون میوه اصلاحات اقتصادی حکومت پهلوی، تولید پیکان در تهران و با سرمایهگذاری برادران خیامی آغاز شد. اتومبیل مهجوری که گروه صنعتی روتس انگلیس در آخرین نسل هیلمن روور تولید کرده و در اروپا مشتری چندانی پیدا نکرده بود و ناگهان مشتریان پروپاقرصی از خاورمیانه آمده بودند که با اصرار خواهان راهاندازی خط تولید این اتومبیل در تهران شده بودند!
مدیران روتس درآخرین حرکت مهمشان قبل از اینکه کمتر از یکسال بعد توسط کرایسلر خریداری شوند، خط تولید این اتومبیل را به ایران واگذار میکنند. و پیکان که تولید شد تبدیل شد به نمادی از زیر و بم اقتصاد ایرانی. آن قدر حیثیتی و مهم که هویدا تا آخر صدارتش به شکلی نمادین سوار یک پیکان سورمهای میشد و آرزو میکرد روزی برسد که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد و محمدرضا پهلوی در بسیاری از مقاطع بازدید از ایرانناسیونال و نشستن پشت پیکان را در برنامه خود داشت. انگار این چهارچرخه با قیافه معمولی و کمی خنگش، قرار بود سکوی پرش ایران به آینده دور و مبهم باشد.
خب بگذارید سربسته به شما بگویم که عالیخانی سال ۴۸ استعفا میدهد و تمام دسترنجش در طوفان نفتی سال ۱۳۵۳ و بالا رفتن ناگهانی قیمت نفت بر باد میرود. سقوط تراز تجاری ایران در عرصه واردات و صادرات که تا اواخر دهه چهل به شکلی ملایم (اما البته آزارنده ) شکل گرفته بود بین سالهای ۵۳ تا ۵۷ به یک فاجعه به تمام معنا بدل میشود و در سال ۵۷ به رقم ۶۰ میلیارد دلار میرسد! با آزاد سازی غول تورم و واردات لجام گسیخته و افزایش مرگبارشکاف طبقاتی و ضریب جینی، ایران در میانه دهه پنجاه به یک دیگ جوشان آماده انفجار تبدیل شده بود…