سیداحمد خمینی؛ چپپای تکنیکی در میدان سیاست
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | سیداحمد خمینی در دهه چهل فوتبالیست درجه یکی بود تا آنجا که برخی گمانه زنی میکنند اگر فوتبال را ادامه میداد سمت چپ تیم ملی را در اختیار میگرفت. سید احمد هفتمین فرزند آیتالله خمینی بود و به عبارتی پنجمین و کوچکترین فرزند ایشان. سه فرزند دیگر در کودکی از دنیا رفتهاند. فاصله سنی او با برادر بزرگترش سید مصطفی خمینی بیشتر از ۱۵ سال بود.
او در تمام دوران شروع نهضت آیتالله در سالهای ۴۰تا ۴۳ در سنین نوجوانی و آغاز جوانی بود و مسئولیت چندانی بردوش نداشت. در همین سالهاست که فوتبال را به شکل جدی شروع میکند و عضو تیم شاهین قم میشود. در سمت دفاع چپ و بال چپ. وقتی در سال ۴۵ از سربازی برمیگردد تمریناتش را به شکل جدیتری ادامه میدهد.
در این سالها او بارها به نجف سفر میکند و با خانوادهاش دیدار میکند. اکثر این ملاقاتها مخفیانه شکل میگیرد تا اینکه بالاخره در دولت هویدا به او پاسپورت قانونی میدهند. یار و رفیق او کاظم رحیمی است که از قم با هم رفیق بودند و هردو در شاهین قم بازی میکردند. در سال ۱۳۴۶ با شاهین قم به تهران میآید و در یک بازی سنگین حریفی را مغلوب میکنند.
در آن بازی سید احمد زننده سه گل است. همین بازی موجب دعوت او برای تمرین با تیم شاهین تهران میشود. شاهین پرستاره و محبوب با بهزادی و شیرزادگان و دهداری و کلانی و… همایون بهزادی ماجرا را اینگونه روایت میکند: «با جسارت و تکنیک خاصش یک دو میکرد، نفوذ میکرد و شوت از راه دور میزد. ایشان چپپا بودند.
با توجه به اینکه کلاً بازیکن چپ پا در فوتبال ما کم است و در گذشته هم این کمبود بیشتر ملموس بود، وجودش غنیمت بود. تکنیک بالایی هم داشت. این تکنیک بالا اجازه میداد تا در پست دفاع چپ، هافبک چپ و فوروارد چپ بازی کند. او قدرت بدنی بالایش را هم چاشنی کار میکرد تا به بازیکنی کار آمد تبدیل شود. بازی حاج احمد آنقدر خوب بود که در مدت زمان کوتاهی طرفدار هم پیدا کرد.
همه او را با عنوان بازیکن خوشفکر، خوش تکنیک و گلزن قبول داشتند. اگر مدت کوتاه دیگری به فوتبال ادامه میداد در تیم شاهین تهران بسیار مشهور و موفق میشد. تیم شاهین آن روزها خیلی محبوبیت داشت. برای اینکه بتوانید تجسم کنید شاهین در آن دوران چه قدر قوی بود، کافی است بدانید ۹ بازیکن این تیم ستارههای تیم ملی بودند.»
شاهین آن زمان در زمین «شهباز» تمرین میکرد و مرحوم سیداحمد هم با اشتیاق دعوت شاهینیها را میپذیرد و به تمرینات این تیم میرود اما پس از ۶-۵ جلسه تمرین از این تیم و بعد هم فوتبال کنارهگیری میکند. هرچند در سالهای ۴۸ و ۴۹ هم به تمرینات پرسپولیسیها سر میزند و با رفیق قدیمیاش کاظم رحیمی معاشرت میکند.
او همیشه (و برخلاف پسر و نوهاش ) طرفدار پرسپولیس باقی میماند. در یکی از رفت و آمدهایش به نجف دستگیر میشود و به زندان قزل قلعه میرود و بعد درنجف و در سن ۲۲سالگی معمم میشود و فوتبال را کنار میگذارد. او که فرزند کوچک و بازیگوش و بیسرو صدای خانواده محسوب میشد و در تهران و قم به زندگی خانوادگیاش ادامه میداد، در سال ۱۳۵۶ وقتی همراه همسرش (خواهرزاده امام موسی صدر ) و فرزند ۵ سالهاش (سید حسن خمینی ) برای ملاقاتی معمولی با پدر به نجف رفته بود مواجه میشود با فوت ناگهانی برادر بزرگترش در سن ۴۷ سالگی.
در آذر ۱۳۵۶ و ناگهان طوفان حوادث زندگی او را تغییر میدهد. مراسم ختم برادرش در قم و تهران جرقه شروع انقلاب ۵۷ را میزند و سید احمد ناگهان میانهدار یکی از بزرگترین اتفاقات قرن بیستم میشود. وقتی که باید دستیار پدر باشد و رابط تهران و نجف. سفری به لبنان میکند و در کنار دکتر چمران خطوط مقاومت شیعیان را بازدید میکند و در مهرماه ۱۳۵۷ مهمترین لحظات عمرش را تجربه میکند.
وقتی که امام خمینی از عراق اخراج میشوند و کویت هم از پذیرش سرباز میزند، سید احمد در تصمیمی جسارت آمیز و آنی همراه پدر راهی پاریس میشود. بقیه داستان را میدانید.
او، پسر کوچک خانواده، حالا در ۳۳ سالگی دستیار معتمد پدر است. همیشه در کنار آیتالله خمینی حضور دارد و چهره نگرانش در کنتراست با چهره همیشه خندان هاشمی رفسنجانی دیگر یار همیشگی آیتالله در آن روزها و همین طور چهره خونسرد امام کنتراستی باب طبع ژورنالیستها ایجاد کرده بود.
سید احمد طی سالهای ۵۶ تا ۶۸ از کلیدیترین چهرههای تاریخ سیاسی معاصر ایران است. نقش سرنوشت سازش در ماجرای قهر آیتالله طالقانی، پرونده نهضت آزادی، تسخیر سفارت آمریکا، عزل آیتالله منتظری، برخورد شدید با مجاهدین خلق و رهبری آیتالله خامنهای بر کسی پوشیده نیست.
سید احمد هم به شکلی مشابه با برادر بزرگتر دنیا را وداع گفت. سید مصطفی در سن ۴۷سالگی درگذشت و سید احمد هم ۱۷سال بعد در سن ۴۹سالگی.