رویای یک تجزیهطلب حرفهای
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | روایت معتبری وجود دارد که وقتی پیشهوری در بیمارستانی در باکو در حال مرگ بوده آخرین جملهای که بر زبان میآورد به زبان آذری این بوده: خانهات خراب شود قوام!
این جمله خلاصه زندگی و سرنوشت جعفر پیشهوری است.کمونیست سرسختی که آنقدر سرسپرده شوروی بود که در هر غائله تجزیهطلبی به نفع روسها حاضر میشد.
متولد قریهای در نزدیکی خلخال که دوران کودکی و نوجوانیاش را همراه با خانواده در باکو و قفقاز گذراند و در انقلاب بلشویکی مشارکت کرد و در اواخر دوران احمدشاه به ایران بازگشت. اولین حضور سیاسیاش بهعنوان وزیر امورخارجه جمهوری گیلان بود. دقیقا بعد از شبه کودتای کمونیستها علیه میرزا کوچک خان. اما با شکست نهضت جنگل (به ابتکار احمد قوام نخستوزیر وقت ایران) او به آذربایجان شوروی گریخت.
زندگی آرامی آنجا داشت اما به اصرار همسرش به ایران بازگشت. به دلایلی نامعلوم مدتی در بابل زندگی کرد و در سال ۱۳۰۶ در دومین سال سلطنت رضاشاه به ایران آمد. او خودش را رهبر کمونیستهای ایران میدانست و از همان ابتدا حاضر به قیمومیت ایرج اسکندری یا تقی ارانی و امثال کیانوری نشد. او از سال ۱۳۰۸ سروکلهاش در زندانهای رضاشاه پیدا شد و یک حکم حبس ۱۰ساله و یک تبعید به کاشان را نیز در کارنامهاش داشت.
بعد از سقوط رضاشاه و حضور ارتش سرخ در ایران پیشهوری دوران جدیدی از حیات سیاسیاش را آغاز کرد.روزنامهای به نام آژیر را در تهران منتشر کرد و از تبریز وارد مجلس شد اما در مجلس اعتبارنامهاش رد شد.با فشار هواداران سید ضیا و برخورد موذیانه نمایندههای حزب توده. پیشهوری خشمگین از این اتفاق به تبریز برگشت و در انتظار ریختن زهر خود بود.
در آخرین ماههای جنگ دوم جهانی استالین ایده ضمیمه کردن بخشهایی از ایران را به شوروی در سر میپرورانید.اما در گریز از واکنشهای متحدانش (انگلیس و آمریکا) نقشههای پیچیدهای را طرح کرد.این ایدهها بر جنبشهای تجزیهطلبانه در آذربایجان،کردستان و طبرستان (گیلان و مازندران) تمرکز داشتند. ایده فرقه دموکرات آذربایجان با مشاورت اعضای حزب کمونیست آذربایجان شوروی پخته شد و پیشهوری پس از مذاکراتی برای تاسیس و رهبری این فرقه انتخاب شد.
شهریور ۱۳۲۴ در میان بهت افکار عمومی پیشهوری کنگره بزرگ فرقه دموکرات را در تبریز برگزار و بر حق خود مختاری آذربایجان تاکید کرد و در آذر همین سال جمهوری آذربایجان اعلام موجودیت میکند و کابینه مستقلی تشکیل میدهد و مرکز حکومت را تبریز اعلام میکند! گروه نظامیکوچکی تحت عنوان فدائیان تشکیل میدهند و با حمایت نیروهای ارتش شوروی پادگانها را تصرف میکنند.
اما کابوس پیشهوری دوباره وارد میدان میشود. احمد قوام نخستوزیر میشود. سفری استراتژیک به مسکو میکند. ملاقاتهایی طوفانی و پرتنش با استالین برگزار میکند و به او وعده نفت شمال را میدهد به شرط خروج روسها از ایران. در این میان فشار آمریکا و انگلیس در مجامع بینالمللی در مورد خروج سریع شوروی نیز ادامه دارد.
پیشهوری اما سبکبال از موفقیت خود این حوادث را باور نمیکند.باور نمیکند که روسها به همین سادگی او را رها کنند. در اردیبهشت سال ۱۳۲۵ خروج روسها از ایران و منطقه آذربایجان شروع میشود. قوام که به استالین ضمانت داده که با سران دموکراتها با مدارا برخورد کند پیشهوری را برای مذاکرات به تهران دعوت میکند.
با استفاده از موذیگری عباس شاهنده سردبیر روزنامه فرمان که مورد اعتماد پیشهوری هم بود کاغذ حاوی کلید رمز مکاتبات و تلگرامهای پیشهوری با سفارت شوروی در حین مذاکرات را از زیر بالش خواب پیشهوری در محل سکونتش پیدا میکنند و بر تاکتیکها و نقاط ضعف حریف مسلط میشوند.مذاکرات ادامه پیدا میکند و پیشهوری ملتمسانه از استالین و رفقایش در باکو تقاضای اسلحه میکند. او میداند که قوام فقط در پی وقتکشی است.
در پاییز ۱۳۲۵ از باکو به پیشهوری ابلاغ میشود که بساط را جمع کند و با همرزمانش مثل بیریا و جاوید و شمس به باکو برود. ارتش ایران به سادگی در آذربایجان مستقر میشود. فرمانده لشگرکشی به آذربایجان رزم آرا بود.
پیشهوری در هم شکسته و افسرده به باکو میرود. در محل کانون نویسندگان به او اتاقی میدهند و ماشین تحریری و او خاطراتش را مینویسد. دست آخر مجادله لفظیاش با باقروف صدر هیات وزیران آذربایجان شوروی موجب میشود او در یک تصادف ساختگی در سال ۱۳۲۷ مجروح شود و در بیمارستان فوت کند. در سن ۵۵ سالگی و جمله آخرش را بگوید: خانهات خراب شود قوام!