کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۸۹۳۱۱
تاریخ خبر:

دنده عقب | می‌دانستید گاوها با‌هم حرف می‌زنند؟

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور | آقا عجب وضعیت برزخی شده… نه قرنطینه‌س، نه قرنطینه نیست… نه میشه درست و حسابی رفت بیرون، نه میشه نرفت… و بزرگ‌ترین مشکل به نظر من اینه که حرف جدیدی هم وجود نداره و در عین حال که اوضاع، بسیار پیچیده و ناجوره، ولی خبر خاصی هم دیگه نیست. خبر خوب و خوشحال‌کننده که هیچی، خبرهای بد هم اینقدر زیاد و تکراری هستند که دیگه خیلی بد به نظر نمیان. یه حالی شده اصلا…

هر روز داستان اینه که یک‌سری آمار اعلام میشه که به علت تکرار، تلخیِ خودش رو از دست داده و صفر تا صد مردم هم دارن از اوضاع می‌نالن و این جملات را در هر گفت‌وگوی مجازی و حقیقی‌ای می‌شنوی:«عجب اوضاعی شده» / «حالاحالاها هم درست نمیشه» / «خدا به خیر کنه.»خب، این جملات هم تلخیِ قبل رو نداره و مثل سلام علیک و احوالپرسی، جزئی از رسوماتِ معاشرت شده و اینجاست که دقیقا آدم چیزهای غریبی می‌بینه.

البته مشاهدات من در جامعه آماریِ بالایی نیست ولی خودم و اطرافیانم، نمونه کوچکی از اوضاع عمومیِ جهانی هستیم. مثال هم بخوام خدمتتون عرض کنم، همین مکالمات تلفنی امروز بنده با سه نفر از دوستان در رده‌های سنی و تحصیلاتیِ مختلف:در هر سه مورد، سلام و احوالپرسی که رد و بدل شد، بدون اتلاف وقت، اون سه جمله اصلی رو که خدمتتون عرض کردم به شکل یک سُنت گفتیم و منتظر حرف‌های جدید طرف مقابل ماندیم که عموما به این شکل بود:«خب… دیگه چه خبر؟» / «سلامتی شما… شما چه خبر؟» / « خبر خاصی نیست… خودت خوبی؟…»

و تعداد زیادی از همین واژه‌های بی‌انتهایِ هم معنای بی‌معنا برای هم پرتاب کردیم. در مورد اول، بعد از مقدماتی که خدمتتون عرض کردم، دوست عزیزم، دریچه جدیدی از دنیا را بر من گشود:- «راستی… می‌دونستی گاوها با هم حرف می‌زنن؟» / «جان؟…» / «یه جا نوشته بود که محققان استرالیایی فهمیدن که گاوها با هم راجع به آب و هوا و غذا حرف می‌زنن… باحال نیست؟» / «خیلی باحاله… خیلی.» / «آره… خودت خوبی؟» / «شکر…تو خوبی؟» / «بد نیستیم… پس خبری بود خبر بده.» / «باشه… تو هم همینطور.»

به همین تباهی و پوچی‌ای که خدمتتون عرض کردم. بی‌کم و کاست. در مکالمه دوم هم عین همین داستان جلو رفت: سلام و علیک، اعلام تاسف و نگرانی از اوضاع و امید به لطف خدا. فقط این دفعه به جای علوم زیست‌شناسی و گفت‌وگوی بین گاوها، فرمود که:«ببین میخوام«تای چی چوان» یاد بگیرم.» / « جان؟… » / « گفتم میخوام «تای چی چوان» یاد بگیرم» / «چی هست؟» / «یه هنر رزمیه…» / « ایول.فقط باشگاه‌ها که تعطیله.» / « نه…آنلاین یاد می‌گیرم.» / « ایول. ایول. موفق باشی. خب… دیگه چه خبر؟»

و جالبه بدونین که انتهای این مکالمه هم، کپی برداری از مکالمه قبلی بود. و اما تماس سوم:در تماس سوم، بعد از به جا آوردن مراسمی که در قبل توضیحاتش رفت، متوجه شدم که ایشون هیچ حرفی برای گفتن نداره. یعنی هیچی‌ها. لذا لازم دونستم که خودم مکالمه رو دستم بگیرم و بهش گفتم:«می‌دونستی گاوها با هم حرف می‌زنن؟…»

نمی‌دونم از اینکه گاوها با هم حرف می‌زنن خوشحال شد و ذوق کرد یا از اینکه یه سوژه صحبت پیدا شده. با شعف کامل پیگیر موضوع شد و من هم هر چی از مکالمه اول در چنته داشتم، رو کردم.اینکه میگن مستمع، صاحب سخن رو بر سر ذوق آورد، خیلی راسته‌ها… از بس خوشحال شد، من هم ذوق کردم و راجع به آموزش آنلاینِ «تای چی چوان» هم باهاش حرف زدم که با اراده‌ای والا گفت که حتما پی‌اش رو میگیره و من هم شماره دوستم در تماس دوم رو بهش دادم… و کرونا هر روز باعث می‌شود که ما پیشرفت کنیم و همینجور سطح اطلاعاتمون، بالا و بالاتر بره…

کدخبر: ۳۸۹۳۱۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر