در انتظار یک روز عادی بیمصیبت
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| منشی دندانپزشک دخترم تماس گرفت و وقتش را کنسل کرد. گفت «با این اوضاع غیر قابل پیشبینی قطعی برق، نمیتوانیم کار کنیم. اوضاع که آرامتر شد تماس میگیریم.» خداحافظی کردیم اما آن جمله «اوضاع که آرامتر شد» از سرم بیرون نرفت.
در معیارهای زمانی ما ایرانیان زمانی به نام «وقتی اوضاع آرامتر شد» وجود دارد. زمان نه چندان مشخصی که همه مفهومش را میدانیم. خیلی وقت است که در انتظاریم تا اوضاع کمی آرامتر شود.
صبر میکنیم تا گرمای تابستان و قطعی برق و آب تمام شود. پاییز و آلودگی و بیبارانیاش برسد. صبر میکنیم بادی بوزد تا دوباره بتوانیم نفس بکشیم. سرما و یخبندان میرسد. صبر میکنیم تا دوره کمبود گاز و سوزاندن مازوت بگذرد و بهار سال بعد برسد. منتظر میمانیم تا این پیک و آن پیک بیماری بگذرد و خبر موقت خالی شدن تخت بیمارستانها را بشنویم. صبر میکنیم تا رنگمان روی نقشه از قهوهای و زرشکی و قرمز، نارنجی و زرد شود.
وقتی اوضاع آرامتر شد یعنی وقتی که آب و برق و گازمان قطع نباشد. وقتی خبر برسد سرعت واکسیناسیون بالا رفته. وقتی آمار کشته و مبتلایانِ روز پایین بیاید. وقتی دلار ارزان شود. وقتی جاده و مرزها باز شود. وقتی قیمت خرید روزانه سوپرمارکتیمان پایین بیاید. وقتی بتوانیم یک نصفه روز را بدون خبری هولناک بگذرانیم.
وقتی اوضاع آرامتر شد یعنی روزی که ماشینهای شخصی با دستگیرههای خراب، مسافرشان را گروگان نگیرند و چاقو روی گردنش نگذارند و محتویات جیبش را طلب نکنند. روزی که دزدها عنکبوت وار از دیوار بالا نیایند و از پنجره وارد نشوند و زندگیمان را به تاراج نبرند. یعنی روزی که در خیابان از شنیدن هر صدای موتوری نلرزیم و کیفمان را سفت نچسبیم. وقتی اوضاع آرامتر شد. وقتی اوضاع آرامتر شد یعنی یک روز عادیِ بیمصیبت.