کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۲۷۵۸۹
تاریخ خبر:

درس‌های مدرسه| اینستاگرامِ کوکب خانم

روزنامه هفت صبح، رضا فراهانی | یک: ‌ هر چند همه فکر می‌کردند کوکب خانم با آن صبحانه جذاب یک کنج بی‌خطری از کتاب را گرفته که کم‌اثر‌ترین بخش تحصیل است و برای هیچ‌کس مهم نیست چه کرده و نکرده تا آن سفره پهن شود و مهم این است که حرف «ک» را به ما بفهماند اما واقعیت اینگونه نبود. کوکب خانم محل مقایسه همه صبحانه یکهویی‌های ما با ایده‌آل یک صبحانه جذاب بود.

همه آن روزهایی که وقت نشد صبحانه کامل بخوریم و وسط زنگ دوم و سوم صفحات کتاب را برگرداندیم تا ببینیم وسط آن صبحانه چه‌خبر هست و دلمان غنج رفت برای آنکه جای آن پسرکان باشیم.کوکب خانم البته آن‌موقع‌ها صفحه‌ای نداشت که از همان صبحانه بومرنگ بسازد و لایک بگیرد اما تحسین همه کلاس دومی‌ها را به همراه داشت…

مادرمان هم هر وقت دلش خواست صبحانه مفصلی بچیند از روی دست کوکب خانم تقلب کرد، هر چند زرده تخم‌مرغ‌ همان‌قدر زرد نبود، سفره‌اش همان‌قدر بزرگ نبود، لبخندهای ما همان‌قدر صریح نبود، همه‌چیز ماکتی از آن درس و صفحه کتاب بود اما می‌توانست یک روز ما را ستاره باران کند.

دو: همه چیز در معلم و نحوه مواجهه او با ما بر‌می‌گشت، اینکه یک نفرمان عاشق شیمی بود و دیگری دلش برای جبر ضعف می‌کرد و دیگری عکس انیشتین را در دیوار اتاقش داشت به این بر‌می‌گشت که معلم چه کرده و در چه آنی چه چیزی گفته یا نگفته، به اینکه در روزهایی که ما مستعد عاشق شدن هستیم معلم ما از چه درس وارد شده و از چه مبحثی گفته

به اینکه به کدام‌مان گفته برویم گچ بیاوریم از دفتر و زیر برگه کدام مان نوشته عالی، این بود که من ابتدا عاشق فیزیک بودم‌، کمی که در حرکت‌شناسی و مغناطیس غوطه خوردم، فکر کردم ریاضی همان دنیایی‌‌ست که می‌تواند سرنوشت مرا بسازد و گشتم تا در و دروازه‌اش را پیدا کنم‌، بعد‌تر فهمیدم شیمی دنیای دیگری دارد که من باید حتما به همان دنیا پا بگذارم و بخت چنان بود که آن چرخش آخرین چرخش من بود‌

همان تصمیم نوجوانی بعدها آینده و شغل و‌ محل زندگی من را ساخت بی‌آنکه بدانم کدام سلول مغزم روی هم افتاده بود و کدام یون‌های درون رگ‌هایم تند‌تر رفته بود که من آخرین‌بار عاشق شیمی شدم، موقع انتخاب رشته عاشق ماندم و وقتی برگه استعفا از پتروشیمی را امضا زدم تا برگردم به سمت تدریس شیمی همچنان عاشق مانده بودم، به‌نظرم اگر بنا به رسیدن عشاق به‌هم باشد قصه من و شیمی جزو عاشقانه افسانه‌ای خواهد بود وگرنه نه خسرو به شیرین رسیده و نه لیلی به مجنون…

کدخبر: ۴۲۷۵۸۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر