کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۰۲۹۳۷
تاریخ خبر:

درباره دکتر حمیدرضا صدر که ناغافل ما را گذاشت و رفت

‌آرش خوش‌خو|بهترین توصیف را حمید ابک از صدر کرد: از میان این همه زیبایی‌های جهان بهترین‌ها را برای خود برگزید؛ سفر، ‌سینما و فوتبال. سه‌گانه‌ای که وجه مشترکشان یک چیز بود:‌ رویا….
این جملات آن قدر کامل هستند که دیگر نیازی نیست در فراقش کلمات را به بازی بگیریم. صدر بخشی از زیستن را به ما نشان می‌داد که از یاد برده بودیم. راهی برای کیف کردن بدون احساس ابتذال‌، بدون احساس سخافت و بدون احساس گناه. او در مشربی غربی فوتبال را نه همچون زینتی برای آرایش زندگی که یک نوع حرفه‌،‌یک نوع شیوه زیستن‌،‌ یک نوع جهان‌بینی می‌دید‌. در اندازه‌های خود زندگی‌.
اولین بار دفتر روزنامه جهان فوتبال دیدمش. ۲۰ سال پیش. آمده بودم به پژمان راهبر مطلبی درباره بایرن مونیخ اوتمار هیتزفلد بدهم‌. یک صفحه ثابت ورزشی در هفته نامه مهر داشتم وخودم را محق برای دست‌اندازی در عرصه فوتبال نویسی می‌دانستم. و صدر را همان جا دیدم. پرشور بحث می‌کرد که چرا بایرن مونیخ اشرافی را به بایرلورکوزن زیبا ترجیح می‌دهم. لورکوزن کریستف دام و میشائیل بالاک و هانس یورگ بوت و برند اشنایدر. همیشه طرفدار تیم‌های ضعیف‌تر و دراماتیک‌تر بود. شکست‌های پرافتخار. از تیم‌های ثروتمند خوشش نمی‌آمد. برای همین نفرتش از منچستریونایتد و رئال مادرید و یوونتوس و بایرن مونیخ به یک اندازه بود. خب آن روزها آن قدر از اعتماد به نفس لبریز بودم که بی‌احتیاج به ادامه بحث مطمئن بودم حق با من است. جوانی است و خامی و خریت.
آن سال‌ها فکر نمی‌کردم یک دهه بعد این قدر دوستش داشته باشم. فکر نمی‌کردم یک دهه بعد با اشتیاق به شنیدن حرف‌های مردی تحصیلکرده بنشینم که با اشتیاقی باورنکردنی از فوتبال می‌گفت. بدون آنکه ملاحظه میزان دانش مخاطبان تلویزیونی را داشته باشد. وقتی در طرفه‌العینی فلان حادثه بازی الجزایر و فرانسه را وصل می‌کرد به حادثه‌ای مشابه بین استوک سیتی و میلوال در سال ۱۹۴۷٫ و در این میان احاطه‌اش بر سینما و موسیقی و تاریخ بارها به کمکش می‌آمدند.
حمیدرضا صدر برای ما سینمادوست‌ها از مجله فیلم شروع شده بود. مدت‌ها قبل از آنکه بدانیم او متخصص فوتبال است. صادقانه بگویم طرفدار نوشته‌هایش نبودم. لحن شاعرانه‌اش در نقد فیلم مرا سردرگم می‌کرد. موضع او را گم می‌کردم و در انتهای متن بدون نقطه اتکایی رها می‌شدم. او شیفته سینمای عاشقانه کلاسیک بود ولی منتقد بزرگی نبود. متونش پر از توصیفات زیبا بودند اما به نظر می‌رسید سر بزنگاه کلید نزدیک شدن به فیلم را از خواننده دریغ می‌کند. در تمام این سال ها یکی از متن‌هایش درباره مردی که لیبرتی والانس را کشت در ذهنم باقی مانده است و بقیه نه. و صدر محبوب من صدر فوتبالی بود. صدر تاریخ فوتبال. صدر تاریخ نوستالژیک فوتبال.
‌ راستش در سال‌های بعد از آذر ۱۳۷۶ و بازی دراماتیک ملبورن‌، سینمایی‌ها یک دفعه شروع به دست اندازی به حیطه مطبوعات ورزشی کردند. همه آن عشق و علاقه پنهانشان ناگهان فوران کرده بود. مقایسه فلان بازی با فلان فیلم‌،‌ فلان بازیکن با فلان هنرپیشه. آن قدر زیاد بودیم که نمی‌شد اصل و فرع را تشخیص داد‌. نمی‌شد در این فوران متظاهرانه اسم‌ها و تیم‌ها در متون بچه‌های سینمایی‌، ‌یک عشق اصیل و متفاوت به فوتبال را پیدا کرد. کار ازآنجا بیخ پیدا کرد که در برنامه‌های فوتبالی هم این منتقدان دعوت می‌شدند و در همان جملات دوم و سوم مشخص می‌کردند که بیش از دانش فوتبال‌، ‌حافظه خوبی انباشته از اسم‌ها دارند. و خب کم کم رفتند. چقدر می‌توانستند در مدح دل‌پیرو و مقایسه‌اش با چه می‌دانم رایان اونیل بنویسند؟‌ تمام شد و خب جالب است که بعد از مدتی مجبور شدند در این اختلاط حوزه‌ها ضد حمله ورزشی نویسی‌ها را تحمل کنند که تا امروز هم به طول انجامیده که خب خودش داستان جذابی است.
صدر اما روی این موج آمد اما به سرعت خودش را جدا کرد. فوتبال برای او با عشق به دل‌پیرو و بوفون و باتیستوتا فرق می‌کرد و ما این را کم‌کم فهمیدیم. کم کم او را شناختیم و کم کم اورا دوست داشتیم. یک دهه پس از اولین ملاقات سر چه موضوعی رفتم دفتر کارش. یک شرکت مهندسی بود در خیابان شیخ بهایی. همه رفته بودند و بی‌دریغ دو ساعت گپ زدیم و حتی فرصت نکردیم چراغ سالن را روشن کنیم. جبران آن اشتباه۱۰سال قبل. چقدر خوش گذشت. و آنجا بود که فهمیدم او نکته سنج است. این نکته سنجی‌اش را هنگام خواندن کتاب دلپذیرش پسربچه‌ای روی سکو لمس کردم. خاطرات شیرینش از زندگی با فوتبال. برای من که نوجوانی‌ام در دهه شصت روی سکوهای امجدیه گذشته بود مرور خاطرات پسرکی از دو دهه قبل شیرین‌ترین اتفاق ممکن بود‌.
‌ طی این سال‌های اخیر چند بار دیگر هم ملاقاتش کردم. سخنور و پرشور و با اشتیاق و خب در مقابل حرف زدن دیگران کم صبر بود. حرکت بدنش این را به تو منتقل می‌کرد. انگار می‌خواست یادآوری کند که اصل جنس پهلوی من است. بگذار من برایتان تعریف کنم. هم بهتر تعریف می‌کنم هم سریعتر.
او هم بهتر تعریف می‌کرد هم سریعتر.
دلمان برایتان تنگ می‌شود دکتر صدر نازنین. به امیددیدار.

کدخبر: ۴۰۲۹۳۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر