داستان یک شورشی در دربار پهلوی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | داستان علی پهلوی و واقعه خرمدره از آن حوادث شگفتانگیز تاریخ معاصر ایران است. علی پسر علیرضا بود. تنها برادر تنی محمدرضا. (غلامرضا و عبدالرضا و حمیدرضا و محمودرضا و احمدرضا از زنان دیگر رضاشاه بودند) علیرضا در پاریس تحصیل کرده بود و ماجراجو بود و همانجا با زنی لهستانی (کریستین شولوفسکی) ازدواج میکند و علی پاتریک فرزند همین وصلت است. دربار اما از این وصلت ناخشنود بود و علیرضا مجبور شد همسرش و علی پاتریک را همانجا در پاریس بگذارد و به ایران بازگردد.
در سال ۱۳۳۳ در دورانی که مشخص شده بود محمدرضا و ثریا بچهدار نخواهند شد شایعه ولیعهدی علیرضا بهعنوان برادر کوچکتر پیچیده بود. علیرضا در ایران مزارع گستردهای در منطقه کلاله گرگان داشت. روزی برای شرکت در یک مهمانی درباری، سوار بر هواپیمای کوچک و شخصی خود به سمت تهران پرید اما هواپیمایش سقوط کرد و او کشته شد و شایعه توطئه محمدرضا علیه برادرش اوج گرفت. بعد از مرگ علیرضا؛ پسرش علی پاتریک را به ایران آوردند و تحت تربیت مادربزرگش قرار گرفت.
تاجالملوک که از مرگ پسر کوچکش بهشدت غمگین بود، توجه ویژهای به علی پاتریک داشت. علی پاتریک که در مرگ پدرش، محمدرضا را مقصر و مظنون میدانست، حساب خود را بهتدریج از بقیه خانواده جدا کرد. در دهه چهل بهتدریج روحیات مذهبی شدیدی را از خود بروز میداد. تا آنجاکه وقتی با دختری سوئیسی بهنام سونیا ازدواج میکند، طی مراسمی او را مسلمان میکند و خودش هم راهی بیمارستان میشود تا عملیات ختنه را انجام دهد.
از اینجا بهبعد علی پاتریک فردی بهشدت پایبند احکام اسلامی است تا آنجاکه سونیا بهعنوان همسر او حجاب کامل را اختیار میکند و از هرگونه معاشرت با هر مردی منع میشود. علی، بخشی از این روحیه را تحت تاثیر دوستش بهمن حجتکاشانی است. برادرزاده سرلشکر حجتکاشانی که در میانه دهه پنجاه رئیس سازمان تربیت بدنی بود. بهمن که مسلمانی معتقد بود با کاترین عدل دختر پروفسور یحیی عدل ازدواج کرده بود. یحیی عدل جراحی مشهور و حاذق بود که به دربار هم رفتوآمد داشت و پای بازی ورق با محمدرضا محسوب میشد.
کاترین عدل قبل از ازدواج با بهمن حجتکاشانی در سانحهای از کوه سقوط کرده بود و از دو پا فلج شده بود اما بهمن از ازدواج با او کوتاه نیامد. به هرحال در این سهضلعی پهلوی و حجتکاشانی و عدل که از همه طرف به سمت دربار متمایل بودند، اتفاق عجیبی افتاد و هر سه نفر گرایشات زاهدانه مذهبی پیدا کردند و برای خلاصی از اتمسفر دربار به خرمدره در حوالی قزوین کوچ کردند و در انزوا زراعت و دامداری پیشه گرفتند. علی و زن سوئیسی تازه مسلمانش و زوج حجتکاشانی و کاترین عدل.
هر دو خانواده سه تا کودک هم داشتند. پایبندی این دو زوج به اسلام در کل منطقه سروصدا بهپا کرد، مضاف بر اینکه هر دو خانواده بهاندازه کافی اسلحه هم داشتند. در نهایت در سال ۱۳۵۴ بهمن حجتکاشانی اعلام جهاد کرد و به همراه زن و دخترانش به یک غار در کوهستان رفت و اعلام کرد که علیه فساد موجود در حکومت مبارزه خواهد کرد. او سپس زن و بچههایش را در غار گذاشت و به میان کارگرانش آمد و آنها را تهییج کرد که به او بپیوندند .
اما در پاسخ تردید و تعلل آنها خشمگینانه به سمتشان شلیک میکند و دو نفرشان را میکشد و بعد به سمت خانه علی پاتریک میرود و ماشین او را میگیرد و به سمت تهران حرکت میکند. در مواجهه با پست بازرسی پلیس از بیراهه به سمت تهران میرود و در منزل دوستش آقای تاجدار در محله آریاشهر پناه میگیرد و آنجا از قصدش در ترور بیش از ده شخصیت معروف حرف میزند. تاجدار مخفیانه به ساواک و پرویز ثابتی خبر میدهد و خودش و سپس زن و بچهاش از خانه بیرون میروند و ساواک به خانه او حمله میکنند و بهمن حجتکاشانی را میکشند.
در این میان یک گروهان نظامی تا بندندان مسلح هم بیخبر از اینکه بهمن به تهران رفته، با تمام تجهیزات به غاری که کاترین عدل و سه تا دختربچه دو و چهار و شش ساله در آن پناه گرفته بودند، حمله میکنند. عجیب آنکه در مقاومت و تیراندازی کاترین، یک سرهنگ ارتش کشته میشود. بارانی از نارنجک به دهانه غار پرتاب میشود و کاترین عدل نیمهفلج و یکی از بچههایش کشته میشوند و دو تا بچه دیگر مجروح. حتی یک توپ ۱۰۶ میلیمتری هم آماده شلیک به سمت دهانه غار بوده که کار به آنجا دیگر نمیکشد.
سپس علی پاتریک در خانهاش دستگیر میشود و به زندان میافتد و تحت بازجویی قرار میگیرد اما دست آخر با وساطت تاجالملوک آزاد میشود و همراه با خانوادهاش به مزارع پدریاش در گرگان میروند و آنجا اسمش را از پهلوی به اسلامی تغییر میدهد. او تا سال ۱۳۶۲ در ایران میماند و یکی دو بار به زندان میافتد و زمزمهاش است که با توصیه آیتالله خمینی آزاد میشود.
در نهایت به فرانسه میرود و بعد از یک دوره وضعیت بد مالی دست آخر در سوئیس مستقر میشود و هنوز هم آنجا زندگی میکند. اگر پدرش زنده میماند و اگر محمدرضا، برادر خود علیرضا را به ولیعهدی انتخاب میکرد و بر سر ازدواجش با ثریا میماند احتمال داشت که علی پاتریک وارث تاج و تخت باشد!