داستان ظهور مائوئیستهای جوان
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در اواخر دهه سی حزب توده دیگر در ایران حضور خارجی نداشت اما در خارج از ایران جوانان چپ سرخورده از حزب توده در تکاپو بودند. چهرههایی مثل غلامحسین فروتن، احمد مقدم، خانبابا تهرانی، کوروش لاشایی، سیاوش پارسانژاد، مجید زربخش، پرویز نیکخواه، منصوری و سمیعی و… همچنان ایدههای مارکسیستی داشتند.
سازش شوروی با حکومت ایران و در کنارش پیروزی کاسترو و چهگوارا در کوبا و نبردهای خونین ویتکنگها در ویتنام و سر برآوردن غول چین مائوئیستی در شرق؛ آنها را به صرافت پیدا کردن قطبهای جدید مارکسیستی انداخته بود. و اینگونه بود که از بطن کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، سازمان انقلابی توده به وجود آمد و ایده نبرد چریکی با حکومت شاه را در سر میپروراند.
این درست همزمان است باتحرک گروههای تحصیلکرده مذهبی و وابسته به نهضت آزادی. این گروه تازه تاسیس مارکسیستی شروع کردند به ارتباط گرفتن با محافل سیاسی چین و کوبا و همان زمان بروبچههای نزدیک نهضت آزادی چشم امیدشان به مصر و گروههای فلسطینی بود. (در این اشتیاق به نبرد چریکی و مسلحانه بعدها چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق هم زاده شدند)
نخستین کنفرانس سازمان انقلابی توده در سال ۱۳۴۳ در تیرانا پایتخت آلبانی برگزار شد. چند چهره سرشناس این گروه در سالهای ۴۳ تا ۴۶ به چین رفتند و دورههای چریکی دیدند. مثل کوروش لاشایی، سیاوش پارسا نژاد، محمود مقدم و بیژن حکمت و چندین نفر دیگر. در سال ۴۳ همزمان با اوجگیری نهضت آیتالله خمینی و سپس ترور حسنعلی منصور، طیفی از ایل قشقایی به سرکردگی بهمن قشقایی جنگ مسلحانهای را علیه حکومت کلید میزنند.
آنها به یک پایگاه ژاندارمری حمله میکنند. دو تن از چهرههای سازمان انقلابی توده به امید تکرار فرمول کوبا، خودشان را به شورشیها میرسانند. ایرج و عطا کشکولی که دورههای جنگ چریکی را در چین گذرانده بودند: « آنها میخواستند با کرایه یک فروند هواپیما از مصر، عدهای را در منطقه قشقایی پیاده کرده و دست به مبارزه مسلحانه بزنند.
قرار بود این عده نزد یک خلبان بازنشسته آلمانی آموزش چتربازی ببینند! ایرج کشکولی محل مناسب فرود آمدن هواپیما را هم تعیین کرده بود! کشکولی جوان شاید از پیرمردهای ایل چیزهایی درباره واسموس، افسر اطلاعاتی آلمان در ایران در دوران جنگ جهانی اول؛ و شولتسه هولتوس افسر اطلاعاتی آلمان در ایران در جنگ جهانی دوم و کارهای آنان در میان ایل قشقایی و اینکه میخواستهاند با هواپیما به ایل کمک کنند، شنیده بوده است.» این شورش سرکوب میشود و بهمن قشقایی اعدام و برادران کشکولی از ایران فرار میکنند. (ایرج کشکولی در سالهای پس از انقلاب از سوی حزب رنجبران برای ریاستجمهوری کاندیدا شد)
در سال ۴۴ نوبت به تیم پرویز نیکخواه و منصوری و شیروانلو و پورکاشانی رسید (هر چهار نفر دارای تحصیلات از انگلیس ) که سر ماجرای ترور نافرجام شاه در سال ۱۳۴۴ توسط سرباز شمسآبادی، همراه با چند نفر دیگر از همکارانشان به زندان افتادند که خب اکثرا راه سازش را انتخاب کردند. با همکاری این گروه و بهخصوص پرویز نیکخواه ساواک به شکل کامل بر فعالیتهای سازمان انقلابی توده و کنفدراسیون دانشجویان مسلط شد.
به این ترتیب ساواک توانست سیاوش پارسانژاد و کوروش لاشایی را هم به دام بیاندازد و حتی با ترفندهایی جهت تصمیمات آنهارا هم تغییر دهد. در سالهای ۴۸ تا ۵۱ ساواک ضربات پیدرپی به حرکتهای کمونیستی و مائوئیستی در ایران وارد آورد. مصاحبههای تلویزیونی نیکخواه و پارسانژاد و لاشایی و اعتراف به این که راه را اشتباه رفتهاند و حق با حکومت پهلوی بوده جریان چپ را با بنبستی عظیم روبهرو ساخت.
سرکوب سنگین جریان سیاهکل هم این مسیر را برای ساواک هموارتر کرد. ایجاد رابطه سیاسی با چین و ترفند ایران برای گرفتن مجوز حضور ورزشکاران چینی در بازیهای آسیایی تهران مائوئیستهای ایرانی را بدون قطبهای حمایتی و بیپناه رها ساخته بود. ساواک با ابتکار پرویز ثابتی نقشههای پیچیدهتری را هم اجرا کردند مثل استفاده از سیروس نهاوندی به عنوان پرستویی مرگبار.
جوان تهرانی ۳۰ سالهای که ابتدا جزو سازمان انقلابی توده بود و بعد از طراحی نافرجام به گروگان گرفتن مک آرتور نفر دوم سفارت آمریکا بازداشت میشود و در زندان دست همکاری با ساواک میدهد. نهاوندی با ترفند ثابتی به شکل نمایشی از زندان و به خاطر جراحات حاصل از شکنجه به یک بیمارستان منتقل میشود و بعد با هماهنگی ساواک فرار میکند در حالی که گلولهای هم به دستش خورده بود(با راهنمایی یک پزشک گلولهای به دست چپش شلیک شد که توسط همان پزشک هم بیرون آورده شد) او در بیرون از زندان با کسب اعتماد هم کیشهای خود هستههای متعدد مارکسیستی و مائوئیستی ایجاد میکند که در واقع سر نخ همهشان در دفتر پرویز ثابتی بوده است.
در نهایت پس از تکمیل این شبکه عنکبوتی، ثابتی و ساواک در پاییز ۱۳۵۵ و در حالیکه شک و شبهه نسبت به نهاوندی در میان نیروهای چپ و مائوئیستی روبه افزایش بود، به خانههای تیمی حمله میکنند و یک حمام خون به راه میاندازند: هشت نفر از اعضای این شبکهها را (عموما عضو سازمان انقلابی توده ) میکشند و چندین نفر را نیز به دام میاندازند که یکی از آنها همین عباس میلانی مشهور است که خب فقط به یکسال زندان محکوم میشود. از سیروس نهاوندی هم پس از این عملیات دیگر هیچ سرنخی پیدا نمیشود! هیچ وقت! او اگر زنده باشد ۸۱ ساله است.