کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۱۴۴۹۲
تاریخ خبر:

داستان صعود و سقوط ‌یک لمپن گردن کلفت

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | ‌‌« دیدم تیمسار خلعتبری معاون شهربانی بود اون موقع. تیمسار خلعتبری و بیوک صابر و یه افسری. خلاصه این سه چهارتا یهو اومدن در زندان گفتن: «تیمسار زاهدی، جعفری‌رو می‌خواد.» منو ورداشتن بردن بالای شهربانی تو اون اتاق بالا. دیدم زاهدی و اینا همه تو اتاق جمعن و شلوغ و پلوغ. مام رفتیم اونجا، تا رسیدیم زاهدی بغل وا کرد، مام رفتیم تو بغل تیمسار و اونم ما‌رو ماچ کرد و گفت: «برو فوری مادرتو ببین. »

گفتم: نه ما صبر می‌کنیم تا اعلیحضرت بیاد. ‌ گفت: «همین الان برو. مملکت هنوز آروم نشده. » بعد گفت ما هنوز با تو خیلی کار داریم. دستور داد دوستام‌رو هم آزاد کنن. خودم گفته بودم بدون اونا نمی‌رم. بهشون قول داده بودم. خلاصه رفتیم سراغ حسن رمضون یخی و احمد عشقی و حاجی محرز و امیر موبور. آزادشون کردیم. همه بعد چرت نوشتن. ما همگی تا ظهرِ کودتا زندون بودیم. زاهدی گفته بود: «برید بیرون نذارین مردم شلوغ کنن.» این بود که ما به حساب راه افتادیم تو خیابونا .»

این روایت شعبان جعفری از نقشش در کودتای ۲۸ مرداد است . بزن بهادری که با به ارث بردن سنت زشت قلدرهای تهران که سابقه تاریخی‌شان به لوطیان اجیرشده دوره محمد شاه می‌رسید، نقش مهمی را در تحولات تاریخی ایران بازی کرد. تا کلاس چهارم درس خوانده بود و از اولین کسانی بود که پیه سربازی اجباری دوره رضاشاه را به تن مالید و آنقدر بی‌انضباطی کرد که این دوره چهار سال به طول انجامید. سپس در تنها چیزی که استعداد داشت، رشد کرد . گردن کلفتی و قدرتنمایی.

باشگاهی به نام آهن برقرار کرد و خودش در کباده و چرخ اسمی در کرد . برای خودش دارو دسته راه انداخت. فرهنگ قلدری در دوره رضاشاه بال و پر گرفته بود و در هرج و مرج پس از شهریور ۲۰ رشته کار دیگر از دست رفته بود و در این دوران شعبان جعفری با همان گستاخی خاص خودش چهره می‌شود. هر دم موضعش را عوض می‌کند. فرصت‌طلب است و کم شعور. در سال ۱۳۲۶ تئاتر عبدالله نوشین توده‌ای را با هماهنگی با شهربانی برهم می‌ریزد و خودش یک سال به لاهیجان می‌گریزد .

خودش را مذهبی و دوستدار آیت‌الله کاشانی نشان می‌دهد اما حلقه نزدیک به آیت‌الله همیشه به او مظنون بودند.پس یک بار طوری او را می‌زنند که در بیمارستان بستری می‌شود. در ۱۴ آذر ۱۳۳۰ در اولین سال دولت مصدق با جمعی از اشرار به دفتر روزنامه‌های چپی و توده‌ای حمله می‌کند و کارکنان آنها را کتک می‌زند. با تحریک چه کسی‌؟‌ آیا جبهه ملی پشت ماجرا بود یا آیت‌الله کاشانی‌؟ ‌یا دربار؟ ‌کسی نمی‌داند اما هرسه گروه از این حمله به روزنامه‌های توده‌ای استفاده بردند.

در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در حمایت از مصدق وارد عمل شد و حتی سرو کله خودش و دارودسته‌اش حوالی کاخ شاه هم پیدا شد . در ۹ اسفند ۱۳۳۱ یعنی فقط ۸ ماه بعد کاملا مدافع محمدرضا می‌شود . وقتی مصدق به شاه پیشنهاد کرد که کشور را ترک کند و به عتبات برود این بار شعبان جعفری و دارو دسته‌اش جلوی کاخ مرمر ریختند تا شاه از کشور نرود و بعدش هم به خانه مصدق حمله کردند و در خانه او را شکستند و عصر همان روز شعبان جعفری دستگیر می‌شود و تا روز ۲۸ مرداد در حبس به سر می‌برد. او در زندان است و نمی‌داند که دسته طیب حاج رضایی از یکسو و دسته ملکه اعتضادی از سوی دیگر با هماهنگی اسدالله رشیدیان ابتکار عمل را دردست گرفته‌اند. بقیه ماجرای ۲۸ مرداد را که اول مطلب خوانده‌اید.

بعد از کودتا ارج و قرب او بالا گرفت. باشگاه جعفری را تاسیس کرد. لقب تاجبخش را به دست آورد‌،‌ به ملاقات آیت‌الله کاشانی رفت‌،‌ میزبان ستاره‌های سینمای ایران و جهان شد … و بر ثروتش هم می‌افزود . علی نصیریان این شعبان جعفری جدید را اینگونه توصیف کرده است :‌ بعد‌ها شعبان خیلی عوض شد. زورخانه‌ای تاسیس کرد و با سران رفت‌وآمد کرد و سر و لباسش را درست کرد و انگار که انتلکتوئل شده بود. سنگلج در جنوب خیابان پارک‌شهر بود و زورخانه شعبان در شمالش و این بود که او یک شب من و انتظامی و خیلی از هنرمندان دیگر را دعوت کرد برویم زورخانه و برنامه‌شان را ببینیم. بعدش یک شب همه‌شان آمدند سنگلج برای دیدن تئاتر پهلوان‌اکبر می‌میرد.

در روز ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ باشگاهش مورد حمله جوانان طرفدار آیت‌الله خمینی قرار گرفت . او برعکس طیب حاج رضایی پایگاهش را عوض نکرد و به شاه وفادار مانده بود. یک روز بعد در ۱۶ خرداد دوباره نوبت شعبان و دارو دسته‌اش بود که به خیابان‌ها بریزند و نفس‌کش بطلبند. همراه با مصطفی دیوانه، امیر موبور، ناصر جگرکی، امیر رستمی، کاووس، اکبر گلیلیگه‌ای، بیوک صابروزکی، احمد عشقی، حبیب سیاه، حسن عرب، محمود مسگر و….

سال ۱۳۵۱ عزت‌شاهی و همکارانش تصمیم به ترور او گرفتند . در ضلع جنوبی خیابان سپه‌. عزت‌شاهی با ۵ گلوله او را هدف قرار داد اما شعبان که ۵۱ ساله بود، جان سالم به‌در برد . هرچند دیگر کمتر در محافل ظاهر می‌شد .با آغاز انقلاب اسلامی، احساس خطر کرد و به اسرائیل گریخت ولی مجددا به ایران بازگشت و همزمان با خروج شاه از کشور، به ژاپن رفت. از ژاپن به آلمان، اسرائیل، فرانسه، انگلیس و ترکیه رفت.

او در ترکیه با گروه ارتشبد آریانا و ‌ علیه حکومت جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت و دو نامه این ژنرال فراری را برای دو سرکرده رژیم صهیونیستی؛ اسحاق رابین و غوری ناکیس - از ژنرال‌های اسرائیلی و رئیس بخش مهاجرت آژانس یهود - برد. لمپن گردن کلفت حالا فرستاده ویژه ژنرال‌های سلطنت‌طلب در تل‌آویو بود !او در ساعات اولیه روز ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ شمسی مصادف با پنجاه و سومین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد که خود شعبان از نقش‌آفرینان اصلی آن بود، در سن ۸۵ سالگی در شهر لس‌آنجلس از دنیا رفت.

کدخبر: ۴۱۴۴۹۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر