خودخواهانهترین جملهای که در تمام عمرم شنیدهام
روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی| «ﻓﺮﻕ ﻣﻦ ﻭ ﺯﻧﺪﺍنباﻧﻢ ﺭﺍ میدانید؟ زمانی که او پنجره کوچک سلولم را باز میکند، تاریکی و اندوه میبیند؛ من اما روشنایی و امید»؛ این جملات ماندلا هنوز هم هر انسان آزادهای را به احترام میخواند؛ نه فقط به تحسین؛ به شکوه، عظمت و تعظیم در مقابل تجربهای شگرف از رنج و درد که بیباکانه همچنان امیدوار است. جملاتی که ربکا سولنیت در کتاب «امید در تاریکی» آن را چنین تعبیر میکند: «دو دهه قبل چه کسی میتوانست دنیایی را تصور کند که در آن… اینترنت از راه رسیده باشد؟
چه کسی خوابش را هم میدید که زندانی سیاسی، نلسون ماندلا، رئیسجمهور یک آفریقای جنوبی تحولیافته باشد؟» سولنیت، نویسنده و مورخ و فعال اجتماعی آمریکایی، در کتابش پازلهای جورچینی را کنار هم میگذارد تا واقعیتهای تاریخ گذشته را به انسان مأیوس امروز یادآوری کند؛ واقعیتهایی که روزی برای بشر رؤیایی بیش نبودند. ضمن اینکه تلاش دارد در کنار تماشای ویرانههایی که زندگی مدرن به جا گذاشته، حرکت به سمت آبادانی را هم به ما گوشزد کند:
«جمعیت ماهیها در اقیانوسها رو به کاهش است اما اگر کمی از ساحل دور شوید به جایی میرسید که سمور دریایی که تا مرز انقراض شکار میشد به بسترهای جلبکی بازگشته است. اگر به شمال یا جنوب بروید به سواحلی میرسید که فیلهای دریایی که آنها هم تقریباً منقرض شده بودند هر زمستان به آنجا برمیگردند تا بجنگند، جفتگیری کنند و از بچههای خود مراقبت کنند.» (ص ۱۴۵) هرچند او در ابتدای کتاب، بنای خود را استوار کرده است و تفاوتی روشن بین امید واهی و حرکت و عمل تعیین کرده است:
«نویسنده بلغار ماریا پوپووا چندی پیش گفت اندیشه انتقادی عاری از امید، بدبینی است اما امید بدون اندیشه انتقادی سادهلوحی است. پاتریس کالرز، یکی از بنیانگذاران «جان سیاهپوستان مهم است»، مأموریت این جنبش را چنین توصیف کرد:«فراهم کردن امید و انگیزه برای عمل جمعی بهمنظور کسب قدرت جمعی در رسیدن به دگرگونی جمعی که از اندوه و خشم پا گرفته، اما بینش و رؤیا را هدف گرفته است.» این گفته تصدیق میکند که اندوه و امید، امکان همزیستی دارند.» (ص ۱۲)
در واقع تلاش دارد به ما یادآوری کند جنبشهای بزرگی بودند که از رسیدن به اهداف خود بازماندند اما چرا تحرکات کوچکی را نمیبینید که بهتدریج رشد کردند و به موفقیتهای بزرگی هم رسیدند؟ او بهروشنی هدف خود را در نوشتن کتابش اینطور شرح میدهد: «من معتقدم میتوان هم راجع به چیزهای وحشتناکی که باید با آنها مقابله کنیم حرف بزنیم و هم شکستهای پشت سرمان و بردها و دستاوردهایی که به ما اعتمادبهنفس میدهد به دنبال کردن امکانها ادامه بدهیم.
من مینویسم تا به کسانی که احساس میکنند مغلوب دیدگاه شکستباورانه شدهاند یاری و آسودگی خیال بدهم، کسانی را که ایستادهاند و مشارکت میکنند تشویق کنم تا رو به جلو به آنچه میتوانیم انجام بدهیم و به پشت سر به آنچه انجام دادهایم نگاه کنند. این کتاب همیشه برای آنها بوده است. و اگر تا اینجا به خواندنش ادامه دادهاید، برای شما هم هست.» (ص ۱۷۶) در واقع کتاب که از سوی نشر «مهرگان خرد» چاپ شده، نیاز امروز ماست؛
تداوم این باور است که تغییرات همیشه پیش خواهند آمد، مطالبات همیشه به ثمر خواهند نشست و انسان در تمام دنیا روزی رؤیای خود را خواهد زیست. برای همین خودخواهانهترین جملهای که در تمام عمرم شنیدهام این است که همواره بسیاری تکرار میکنند: «ما که سوختیم. عمر ما که گذشت.» درحالیکه اگر قهرمانان گذشته نیز چنین چیزی میگفتند، انسان امروز هیچکدام از دستاوردهای فعلی را نداشت.