حالا جدی امروز چند شنبه است؟
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری | چند روز گذشت از قرنطینه؟ چند روز گذشت از وقتی که فهمیدیم برای زنده ماندن باید توی خانههایمان پناه بگیریم؟ چند روز گذشت از سال جدید؟ امروز چندم و چند شنبه است؟ نمیدانم. واقعا نمیدانم.
آن بیرون بهار شده و هوا بینظیر است. گاه ابر و تگرگ است و گاه آفتاب و آسمان آبی پر رنگ. چند دقیقهای با عذاب وجدان اینکه مبادا ویروس دوان دوان بدود توی خانه، پنجره را باز میکنم و نسیمِ فروردین را توی ریه میکشم. آن بیرون همه چیز به شکل حسرت برانگیزی مطبوع و زیباست. بهار است، بهترین فصل سال.
روز و شبمان قاطی شده. بیداری در ظهر، ناهار در عصر، شامِ دیر وقت، خوابِ هنگام سپیده صبح. هر روز از خودمان میپرسیم: چند روز دیگر مانده؟ چند روز مانده به آزادی؟ چند روز مانده به بازگشت به شهر، بازگشت به زندگی قبلی؟
همه میدانیم تمام میشود اما ته دلمان شک داریم که آیا دنیای جدید شبیه آن جهانی که پیش از این میشناختیم خواهد بود یا نه؟ از پشت پنجره تکان خوردن برگ در بادِ بهار را تماشا میکنم و میگویم خوب است که زندهام، خوب است که زندهایم.
شاید باید خودمان را آماده کنیم برای دنیای جدید. باید خو بگیریم به تغییرات. باید دلتنگیهای قدیمی را تا کنیم و توی کمد بگذاریم و پا به عصر جدید بگذاریم. یادمان نرود که انسان مایع است و شکل ظرفش میشود. به این هم عادت میکنیم…