تکنگاری | کاشکی دنیا پر از عالیه خانمها بود
روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: اگر شهریار را عالیه خانم همسر مکرمه نیما یوشیج از بیماری مسری انتحار نجات داد انگار بعدش دیگر هیچ عالیه خانمی در دنیا نبود که جلوی مرگ خودخواسته قهرمانانی چون ضیا میرقوامی، غلامرضا تختی، مجید روستا و بالاخره شاهرخ غلامرضاپور همبازی مهدی طارمی را بگیرد که همین پریشب پسپریشب به ورزشگاه برازجان رفت و خودش را از بالای دکل ورزشگاه به پایین پرتاب کرد. من کاری به مباحث ژنتیکی و روانشناسی موضوع انتحار ندارم اما حالا دیگر هر نورافکنی را به مثابه طناب دار میبینم. اگر شاهرخ را قبلا یکبار عزت پورقاز از خودکشی نجات داده بود، اگر غلامرضا را قبل از انتحار آخر، رفقای جانش پشیمان کرده بودند پس چرا هیچ عالیهای برای ضیا و مجید و شاهرخ پیدا نشد.
دو: اولین انتحار در ورزش ایران، مرگ فجیع «امجدالوزاره» مالک زمینهای امجدیه بود که درست در همان سال ۱۳۱۷ که این ورزشگاه رسما افتتاح شد؛ با خوردن سیانور به زندگی خود پایان داد و ترقی این قطعه زمینش را ندید که در نیم قرن آینده تبدیل به میعادگاه شورآفرینی مردم تهران شد.
سه: دومین انتحار در میان قهرمانان معروف ایران متعلق به ضیاالدین میرقوامی کشتیگیر نابغه ایرانی در دهه ۲۰ بود که سالها بعد از کسب عنوان پهلوانی ایران در امجدیه، خود را از پنجره طبقه پنجم بیمارستانی به پایین پرتاب کرد. او در اردیبهشت ۱۳۲۶ در حالی که فقط ۱۹ سال سن و ۸۰کیلو وزن داشت پشت تمام پهلوانان نهنگ ایرانی که از او دهها کیلو سنگینتر و چندین سال پرتجربهتر بودند را به خاک رساند و در محله شاپور برایش حجلهها و طاق نصرتها زدند.
ضیا در سال ۲۷ نیز در حالی که در قهرمانی کشتی پهلوانی ایران تا فینال به پیش تاخته بود در دیدار نهایی به پست ابوالقاسم سخدری خورد و بعد از ۵۰ دقیقه نبرد به نتیجه مساوی رسیدند اما داوران بعد از کلی شور به این نتیجه رسیدند که دایرهای را در وسط میدان با گچ ترسیم کنند و هر کس که توانست دیگری را از آن دایره به بیرون هل بدهد صاحب بازوبند پهلوانی پایتخت بشود که ضیا قهر کرد و عنوان را از دست داد. قهر کردن کار همیشگی ضیا بود.
قهر از کشتی و سپس قهر از روزگار. ضیا بعد از آخرین کشتیاش که در ۳۰سالگی به دست تختی لت و پار شد چنان جگرش سوخت که با ورزش قهر کرد و دیگر به جای تمرین، شبهایش را در پیالهخانه ارمنیها واقع در سرپل امیربهادر سر میکرد. او داشت علنا به بوف کوری تبدیل میشد که برای انهدام خود شوریده بود. حالا دیگر آرام آرام کارش به اعتیاد هم کشیده بود. یل جگردار تهران اکنون در دود و دم گم شده بود.
۱۰سال بعد از تصاحب بازوبند پهلوانی ایران که تصاحب آن هم در میان یلهایی چون مصطفی طوسی، ابوالقاسم سخدری، احمد وفادار، احمد طاهری شاقترین کار دنیا بود یک روزنامهنگار دلسوز، ضیا را در محفلی گیر آورد و به مجادله کشاند که چرا باید یکی از قویترین فرزندان ایران تبدیل به چنین موجود علیل و ذلیلی بشود؟ ضیا که این بار توان گریختن از جمع را نداشت فقط یک کلمه به زبان آورد «میخواهم شب را روز ببینم و روز در خواب باشم.»
ضیاالدین البته گریزی هم به بیخیالی خود و دمپرِ رفیق بد نشستن زد اما بوق کور کشتی ایران را این چیزها معصوم نمیکرد. بالاخره کار به جایی رسید که داداشهایش منصور و ناصر که آنها هم از قهرمانان صاحبنام کشتی و وزنهبرداری ایران بودند ضیا را بارها در کلینیکهای ترک اعتیاد و الکل خواباندند اما او دیگر به تمامی از دست رفته بود. تا اینکه در یک روز نحس اردیبهشتی در سال ۱۳۵۶ خبر آمد که ضیا خودش را از پنجره بیمارستان شهرام واقع در میدان فاطمی به زمین انداخته و لت و پار شده است. حالا دیگر واقعا از تماشای روشنی روز نجات پیدا کرده بود و هیچ عالیه خانمی نبود که یقهاش را سفت بچسبد.
چهار: درست یکسال پیش از خودکشی تختی در هتل آتلانتیک، کوکیچی تسو بورایا دونده طلایی ماراتن ژاپن که غلامرضا او را در المپیک توکیو دیده بود در ۲۷سالگی شاهرگش را زد و غلامرضا با خواندن خبر انتحار او در کیهان ورزشی لب گزید. کوکیچی در نامهای که پیش از مرگش برای پدر و مادرش نوشته بود گفته بود «من خیلی خسته شدهام و دیگر نمیتوانم بدوم.»
پنج: از انتحارهای جانسوز دیگر در میان ورزشکاران ایران، یکی هم خودکشی مجید روستا دروازهبان معروف تهرانی بود. عزیز اصلی که بعد از خداحافظی از فوتبال، روستا را در میان همه گلرها دارای شایستگی بیشتری برای حفاظت از دروازه تیم ملی اعلام کرده بود خبر از عاقبت زندگی مجید نداشت که بعد از یک مجادله با پدرخانمش، خود را از پنجره به پایین پرت خواهد کرد. مجید دو سال قبل از مرگش در نظرخواهی کیهان ورزشی، با جملات سوگوارانهای به فوتبال تاخته بود«من فراموش شدهام. یک پرده ضخیم از غبار فراموشی روی مرا گرفته است.
در فوتبال، دور فعلا دور قلدرهاست. بازیکنانی در شرایط من مجبورند یا به تنهایی تمرین کنند یا با سفر به شهرستانها و مسابقه با تیمهای شهرستانی، خود را ارضا کنند. من باید دوباره فوتبال را شروع کنم. از کنار همان زمینهای خاکی و دوباره با بچهمحلها. اما این بار باید آگاه باشم که به هیچوجه از زمینهای خاکی بیرون نیایم و گول هیچچیز را نخورم. چون حقیقت را در آنجا بهتر میتوان یافت. آنجا سطع توقعات پایین است و آدم فقط به دوستی، تفاهم و ورزش بدون چشمداشت، فکر میکند. اما اکنون بازیکنان مثل متاعی خرید و فروش میشوند و در دست مدیران باشگاهها اسیرند…»
چند ماه بعد از این یادداشت سوزناک بود که روزنامه اطلاعات در صفحه حوادث خود از مرگ فجیع دروازهبان تهرانی خبر داد: «فوتبالیستی که در سقوط از پنجره خانهشان کشته شد.» اطلاعات نوشت:«به دنبال مرگ مجید روستا فوتبالیست تهرانی، بازپرس دادسرای تهران بستگان نزدیک او را برای ادای پارهای توضیحات به دادسرا احضار کرد. حادثه مرگ این فوتبالیست زمانی رخ داد که چند لحظه قبل از آن با پدرزنش مشاجره لفظی داشت.
این حادثه در ساعت ۴ بامداد رخ داد. مجید پس از یک مشاجره لفظی با پدرزنش قصد داشت از طریق پنجره آپارتمان، خود را به خیابان برساند ولی از پنجره به زمین سقوط کرد و به سختی مجروح شد. تن مجروح او به کمک بستگانش به بیمارستان سینا انتقال یافت ولی معالجات در مورد او موثر واقع نشد و او پس از ساعتها مبارزه با مرگ سرانجام تسلیم مرگ شد. با مرگ این فوتبالیست ماموران به تحقیق پرداختند و معلوم شد شب حادثه بین او و پدرزنش بر سر پارهای از مسائل خانوادگی جّر و بحث و مشاجره لفظی صورت میگیرد و مجید تصمیم میگیرد از پنجره آپارتمان مسکونی، خود را به خیابان برساند که سقوط میکند.»
شش: انتحار، جنسیت نمیشناسد. بگذارید حالا که از خودویرانگری مردان نوشتیم زنان را نیز داخل بحث کنیم. بعد از شهرآورد معروف تهران که تاجیها شش گل از قرمزها خوردند خواهر گلر تاج دست به خودکشی زد. آن روز بیچارهترین مرد میدان، گلر جنوبی تاج بود که چهار گل را یکجا خورد و فردایش که مجله جوانان برای مصاحبه دعوتش کرد منصور گفت «خجالت میکشم از خانه بیرون بیایم.» خبرنگار گفته بود عزیزم فلسفه فوتبال همین است. پیروزی و شکست، به عنوان خواهران دوقلو از بطن یک مادر اساطیری زاده شدهاند.
منصور مات و غمدیده اما آن روز با مصیبت دیگری هم مواجه شده بود که حالش را خرابتر کرده بود. رشیدی بعد از اتمام بازی و به محض رسیدن به خانه، فهمیده بود که خواهرش مینا بعد از شنیدن نتیجه بازی ۶-صفر در اهواز، خودکشی کرده است. دخترک آنقدر پکر شده بود که یکراست رفته بود سراغ دواها و با بلعیدن بیست قرص، حالش چنان وخیم شده بود که روی هوا به بیمارستان جندیشاپور منتقل شده بود. جوانان نوشته بود آبجی منصور برای دیدن اقوام به اهواز رفته بود که آنجا بازی را دیده و نتوانسته باخت را تحمل کند. کمکَمک، خبرها حاکی از این بود که میناخانم نجات یافته است.
هفت: من دیگر از انتحار بابک قربانی کشتیگیر سنگینوزن ایرانی قهرمان بازیهای آسیایی گوانگژو چه بنویسم که در ۲۴ آبان ۱۳۹۳ در زندان دیزلآباد کرمانشاه خودکشی کرد. خدا کاش دنیا را پر از عالیه خانمها میآفریدی که جلوی خودکشی شهریارها را میگرفتند.