تکنگاری| بازماندگان کنار حفره خالی

روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری | تقریباً با شنیدن خبر فوت هر آشنایی گریه میکنم. فرقی نمیکند او را چقدر شناخته و بهش نزدیک بوده باشم. خبر مرگ برایم مثل شلیک تپانچهای است که بغضِ از پیش آماده گلو را منفجر میکند.قبلاً فکر میکردم برای اویی که چشمهایش را برای همیشه بسته اشک میریزم.
دیگر فهمیدهام اشک برای رفتهها نیست، برای ماندههاست. برای آنهایی که باید بمانند و نیستی هر روزه محبوب قلبشان را تاب بیاورند و کمکم آرام شوند و سکوت کنند.غریبهترها تا یکجایی غمخوار بازماندگانند. چند روزی که بگذرد، بُر میخورند لای روزمرگیها و مشکلات و غصههای تازهتر.
آنهایی که محبوبی را از دست دادهاند، از جایی بهبعد با حفره خالی زندگیشان تنها میمانند و دیگر بهجای گریستن در جمع، زیر دوش حمام میترکند و اشک را همراه با آب سرازیر از دوش، به چاهی عمیق و تاریک میسپارند.همه میدانیم که گذشت زمان، مرهم است بر زخم کاری.
نه اینکه از بیناش ببرد، اما آرامش میکند. نمیدانم، شاید هم گذشت زمان تنها کمک میکند تا بهجای ناجورِ زخمهایمان عادت کنیم و با آن کنار بیاییم و زندگی را ادامه دهیم.فقط خواستم برای همه آنهایی که کنار حفرههای خالی زندگیشان نشستند، بنویسم: تنها نیستید.