کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۷۶۹۲۵
تاریخ خبر:

تک‌نگاری‌| فقر سلطانی، کلاس مجازی و عطر روز پدر

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی | فکرم را خیلی مشغول کرده.کرّه‌خر با کاغذ باید درست کنم برای بچه، شب بفرستم توی «شاد»؟! همزمان در کلاس‌های مجازی کارشناسی ارشدم که پشت هم هستند و زمین‌گیرم کرده‌اند باید حاضر باشم. به‌خصوص تفسیر عرفانی که باید آن را سر کار همراه با بَلع سریع چیزبرگر گوش کنم.

مادرم هم تماس گرفته گفته مغز گردو برایش بخرم. یک ادکلن قدیمی نایاب هم می‌خواهد؛ برای روز پدر. به التماس بهش می‌گویم این نوع ادکلن را الان خود سازنده‌اش هم دیگر نمی‌زند، ولی مادرم است و اصرار دارد. توضیح می‌دهد که عطرش ترکیبی بوده گرم و نرم و شیرین. بعد اضافه می‌کند که بوی سکنجبین را داشته در ترکیبی از مشک آهو!

همینطور که حرف می‌زند فکر می‌کنم چنین معجونی را فقط باید انداخت توی سطل و مشمای آن را هشتِ شب برد گذاشت پایین، آشغالی ببرد. از یک جا به بعد دیگر فقط می‌گویم «چشم» چون برای کاردستی کاغذیِ بچه باید مقوا بخرم. هدفن کامپیوتر را می‌زنم، یک‌موقع استاد صدا نکند، نباشم. دارد از مقامات عرفانی می‌گوید و اینکه درس را از «باب فقر» شروع می‌کند. بغضم می‌گیرد.

حواسم ولی به کار می‌رود که مطلبم درباره «خوب، بد، جلف» را طبق سفارش، زیاد بنویسم. کلا ولی چرا آدمِ بغض‌کنی هستم؟ توی هدفن گوشی، مادرم رسیده به برف‌های کلیمانجارو و بوی پونه‌های دالاهو! استادِ مجازی می‌گوید خداوند در آسمان و زمین جای نمی‌گیرد ولی… مادرم هنوز دارد سفارش ادکلن عجایب غرایبش را می‌دهد.

من بال عقاب برای کاردستی توی ذهنم می‌آید. یک صفحه هم باز کرده‌ام، مطالب کار را روی اینترنت بگذارم. وجب‌نویس شده‌ام؛میرزابنویس‌. مادرم می‌گوید پیازداغ آماده حتما بخرم، یادم باشد. استاد می‌گوید ولی خداوند بنا به این حدیث قدسی در دل مؤمنان جای می‌گیرد.همزمان خبر می‌آید تازه هفته بعد حقوق می‌گیرم! کاغذرنگی بعد از کارم از کجا گیر بیاورم؟ بخت مرگ زودرس را دارم؟

استاد، خانم افتاده‌ای‌ست؛ دارد از فقر سلطانی می‌گوید؛ حصیربافی‌های سلیمانی. من ثروتمندان شریف یادم می‌آید، فقرای غَنی. بعد پولداران گِدا خاطرم می‌آید، فقیران بَرده، طمع‌کرده، حقیر. هیچ‌کدام‌شان دوست ندارم باشم. مثل درختی پرتوهای نور را می‌جویم که در کدام سو باید کُند و آهسته بپویم شاخه‌هایم را؟

به کجا گره خورده‌ تقدیر ریشه‌ها؟ بیا باغبان، بیا! استاد می‌گوید: «بَدَتْ بِاحْتِجابٍ وَ اخْتَفَتْ بِمَظاهِرٍ / عَلَی‌ صِبَغِ التَّلْوینِ فی‌ کُلِّ بَرْزَهِ» (به رنگ‌های گوناگون و در تمام ظهور و بروزهای موجود در عالم، درحالی‌که خود را نهان کرده بود، آشکار شد و درحالی‌که خود را در مظاهرش نمایان کرده بود، پنهان شد)
* شاعر: «ابن فارض» ملقب به سلطان ‌العاشقین

کدخبر: ۳۷۶۹۲۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر