تکنگاری؛ آواز کدام ساز | سازها و آدمها
روزنامه هفت صبح، بهنام مظاهری | چهار یا پنج ساله بودم که عادت داشتم جلوی میز تلویزیون بنشینم و ادای پیانو زدن در بیاورم. پدر و مادرم هم با ذوق خاصی نگاهم میکردند که انگار در یک کنسرت تابستانه در یک خلیج آرام مشغول نواختنم. راستش نمیدانم چرا به ذهنشان خطور نکرد که یک پیانوی واقعی برایم بخرند تا واقعا از نواختنم لذت ببرند. به هر حال وقتی به نوجوانی رسیدم خودم به این نتیجه رسیدم که در درس و مدرسه به جای خاصی نمیرسم و یکی دو سالی اصرار کردم تا بالاخره پدر راضی شد برایم گیتار بخرد.
اولین ساز زندگیام که هنوز بعد از گذشت بیشتر از ۲۰ سال صدای گز دار خرابش را بیشتر از هر سازی دوست دارم. استاد گیتارم میگفت چون گیتار هنگام نواختن در آغوش نوازنده جا میگیرد و به قلب میچسبد، نوازندهاش با این ساز انس خاصی پیدا میکند. راست میگفت اما زمانی چیزی شبیه همین حرف را از نوازنده ویولن گمنامی هم شنیدم.
میگفت این ساز به شاهرگ گردن نزدیک است و به همین خاطر نوازندگان این ساز احساس نزدیکی عجیبی با سازشان دارند. من اما نه گیتاریست خفنی از آب درآمدم و نه هیچوقت دلم خواست ویولن بزنم. به جایش به ساز دهنی پناه بردم. در این ساز استادی نداشتم اما جایی شنیدم که چون نوازنده سازهای بادی از نفسش برای به صدا در آوردن ساز استفاده میکند بنابراین صمیمیت زیادی با سازش پیدا میکند. وقتی هم که همین چند سال پیش اولین کیبورد زندگیام را خریدم دوست تنظیمکنندهام گفت:«تصمیم خوبی گرفتی. پیانو کاملترین ساز جهان است.»
ماجرا به همین جا ختم نشد. چند سال بعد وقتی به کلاس آواز رفتم استادم در اولین جلسه پرسید میدانی چرا خواننده همیشه در کنسرت جلوی سازها و نوازندهها قرار میگیرد؟پیش خودم فکر کردم شاید چون خوشتیپتر است اما چیزی نگفتم. استادم میگفت چون خواننده سازش اجزای درونی بدنش است و هنگام نواختن یا همان خواندن سازش را نمیبیند و فقط باید آن را حس کند. به همین خاطر کارش از بقیه سختتر است. برای همین است که در یک اجرای با کلام، خواننده به دیگر سازها ارجحیت دارد.
راستش از فکتی که آورد خوشم آمد و به نظرم سس ماست جانانهای داشت اما برای من همچنان قانعکننده نبود. راستش هنوز نمیدانم که صدای کدام ساز زیباتر از دیگری است. صدای آواز همایون شجریان یا صدای گیتار باسی که نوازنده مغمومش آن را در تاریکی اتاق کوچکش میتپد. صدای گیتارم در یک دورهمی شبانه یا صدای نی انبان محسن شریفیان. نمیدانم صدای پیانو را بیشتر دوست دارم یا صدای جادویی سنتور در یک اجرای ایرانی را. صدای جفتی که از بال عقاب ساخته شده یا صدای آکاردئون همین نوازنده دوره گردی که هر روز صبح سلطان قلبها را در کوچهمان با لهجه ترکی شیرین و غلیظش میخواند.
این روزها راهحل بهتری پیدا کردهام. سرگرمی که از آن سیر نمیشوم. یکبار برای همیشه تصمیم گرفتم تا خیالم یک عمر راحت باشد. یک نرمافزار اف ال استدیو (یکی از نرمافزارهای تولید موسیقی) روی لپتاپم نصب کردهام. بانک صدا و وی اس تی هر سازی از هر برندی که دلم بخواهد را دانلود و به نرمافزارم اضافه میکنم. حالا دیگر فقط نتها را روی خطوط حامل میچینم و با هر سازی که در آن لحظه بخواهم صدایش را میشنوم. راستش صبحها بیشتر دوست دارم پیانو بزنم. ظهرها گیتار و عصرها هم بین چنگ و تار و سه تار و فلوت در رفت و آمدم. گاهی وقتها هم هوس میکنم درامز بزنم یا مثلا بیخیال همه سازها بشوم در فرکانسهای مختلف صداهای عجیب و غریب تولید کنم که شبیه هیچ سازی نیست.
چیزی که همیشه دوست داشتم نواختن همه سازها بود و حالا به لطف تکنولوژی، بدون اینکه هزینه خاصی کنم تمام صداهای دوستداشتنی جهان را در هارد لپتاپم این طرف و آن طرف میبرم. این روزها اگر بپرسید چه سازی صدای زیباتری دارد به شما خواهم گفت این سازها نیستند که صدای زیبایی داشته باشند. آدمهای پشت آنها اگر نباشند سازها هیچ صدایی نمیدهند.