تکنگاری| بوی کباب و باران
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| هیچوقت شده با دیدن عکسی قدیمی متعلق به یک غریبه حس کنید آن فضا و آن آدمها را میشناسید و انگار آن قاب و آن لحظه را پیش از این تجربه کردهاید؟ صحنهای از یک آشپزخانه قدیمی. قفسهای آبی رنگ پر از قوریهای رنگارنگ و ظرفهای چینی گلدار. دو یخچال کنار هم. پلوپز 16 نفره بالای یخچال.
جعبه بزرگ شیرینی خشک روی کابینت. سماوری سوخته و بیاستفاده گوشه کادر. پنجرهای بزرگ رو به دیواری سیمانی که برگهای درخت لیمو جلویش را پوشاندهاند. آسمانی گرفته و هوایی مرطوب. مردی در حال خرد کردن گوشت. مردی دیگر در حال به سیخ کشیدن تکهها. زن نسبتاً سالخوردهای با عینک طبی بر صورت و ژاکتی سفید بر تن، در حال اضافه کردن روغن به قابلمه برنج. همه خندان. انگار لحظاتی قبل از ثبت شدن تصویر، شوخی خندهداری شنیده باشند.
بچه 3-4 سالهای در حال خالی کردن نمکِ نمکدان روی میز با رومیزیِ صورتی طرحدار. زنی پشت به دوربین با دو دستِ بالا برده که احتمالاً راویِ ماجرایی جالب است. عکسی که واقعاً هیچکس در آن حواسش به دوربین نیست.عکس شبیه سفری چند روزه است. سفری نوروزی. میشود بوی برنج و پیاز و گوشتی که به زودی کباب میشود را حس کرد. میشود حدس زد آن سوی کادر چه خبر است.
ظرفهای کوچک سیرترشی و ماست و بشقابهای خالیِ منتظر روی میز غذاخوری و سفرهای کوچکتر روی زمین مخصوص بچهها. تلویزیونی روشن با صدای بلند. آدمهایی که دائماً با دستهای پر از آشپزخانه به سمت میز میروند و دست خالی همین مسیر را برمیگردند.
حیاطی سبز و درختهایی پربار و خاکی خیس. چند تکه لباس بچه آویزان روی بند. منقلی روشن و زغالهایی گر گرفته. مردی در حال باد زدن کباب با بادبزن بزرگ حصیری. دو نفر دیگر در حال ناخنک زدن به تکههای دنبه کبابی. صدای زنی که میپرسد: «پلو رو بکشم؟» صدای مردی که جواب میدهد: «دو دقیقه دیگه.» بچههایی صف بسته پشت در دستشویی برای شستن دستها. سینی کباب و گوجه. آدمهای گرسنه و مشتاق پشت میز.
زن سالخوردهای که با چهرهای راضی بشقاب دیگران را پر میکند. صدای برخورد قاشق و چنگال به بشقاب. صدای ریختن نوشابه گازدار توی لیوانهای بلور. صدای تعارفِ بفرمایید سبزی و بفرمایید سیر ترشی. سکوت و لذت بردن از خوراک. صدای رعد و برق. صدای برخورد قطرههای تند باران به شیشه. صدای در هم پیچیده آدمهایی که هم زمان شروع کردهاند به حرف زدن از باران.شما این قاب را میشناسید؟