ترفندِ تبلیغاتی برای فرار از مدیریت ساختمان
روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلیپور | آقا به نظر من یکی از مصیبتهای بزرگ جهان که از کرونا هم بدتره، مدیر ساختمان شدنه که در ساختمان ما در شرف نزدیک شدن به انتخاباتش هستیم. تفاوت بزرگ انتخاب مدیر در ساختمان ما با دیگر انتخابات جهان ازجمله میهن عزیزمون که این روزها مناظرههایش رو شاهد هستیم، اینه که دعوا و رقابت بر سر انتخاب نشدنه.
در این زمانِ حساس در ساختمان ما، همه سعی در بیعرضه نشان دادنِ خود و ناکارآمد بودنشان دارند، تا به همه بفهمانند که نامناسبترین گزینه برای این پُست هستند. فقط از نفرات دیگه تعریف میکنند و آنها را موجه و مقبول نشان میدهند.یکی موقع راه رفتن، شَل میزنه که یعنی من راه هم نمیتونم برم، چه برسه به اینکه بیفتم دنبالِ شارژ و این داستانا.
یکی موقع حرف زدن، خِسخِس و سرفه میکنه که یعنی مشکوک به کرونا هستم و به دومتریِ من هم نزدیک نشین و حلالم کنین و دیدار به قیامت. یکی خودشو زده به آلزایمر که من کلا کسی رو یادم نمیاد، چه برسه به این که بخواین صندوق و دریافت و پرداخت رو بدین دستم.
فضای مسمومی از تعریف و تمجید در این ساختمان شش واحدی حاکمه. متاسفانه، طبق آمارِ گرفته شده، من در صدر محبوبیت قرار دارم و خطر بیخ گوشمه. بدبختانه، همه دارن پشت سرم تعریف میکنن و غیر از مدح و ثنا، چیزی از دهنشون بیرون نمیاد. دیر میام خونه، میگن رفته بوده به نیازمندا کمک کنه.
زود میام خونه، میگن مرد زندگیه و سرش به کار خودشه. ماشینم رو میشورم، میگن اهل نظافته. ماشینم رو گند میگیره، میگن ملاحظه میکنه، آب رو هدر نمیده. با عصبانیت وارد ساختمان میشم، میگن عجب جنمی داره. با خنده میام، میگن روابط عمومیش قویه. با سر و صورت کثیف و لباس نامرتب میام، میگن به ظواهر دنیوی اهمیت نمیده. شیک و تمیز میشم، میگن اهلِ تعامله، چقدر هم خوشگل شده امشب.
شایعات از خوبیهای من در فضا موج میزنه. یکی دیده که من نصف شبها میام به ماشینهای تو پارکینگ، سر میزنم… یکی دیگه دیده من صبحهای زود، میام و چراغهای اضافه رو خاموش میکنم…باید فکری میکردم…«تجربه» ثابت کرده هر کی گفته «به مردم پول میدم» رای آورده. بنابراین هر کی هم بگه «نمیدم»، رای نمیاره. در نتیجه هر کسی بگه «یه چیزی هم دستی میگیرم»، قاعدتا باید کلا منفور بشه… و این فرمول نتیجه داد…
دیروز که دو تا از همسایهها، جلوی در خِفتم کردن و شروع کردن به تعریف و تمجید، موفق شدم با همین ترفندِ تبلیغاتی، از صدر محبوبیت به قعر منفوریت سقوط کنم:-«آقا به سلامتی امسال دیگه در خدمت شما هستیم و از مدیریت شما، بهرهها خواهیم برد… والا بهتر از شما گزینهای نداریم…»سینهام رو ستبر کردم و با صدای بلند گفتم: «خیلی هم باعث افتخار منه که توفیقِ خدمت پیدا میکنم، اتفاقا برنامههای مفصلی هم برای ساختمان دارم. اولین گامم اینه که شارژها رو ۳ برابر میکنم. شارژ عمرانی و اضطراری هم میخوام بگیرم. کلی هم میخوام خرج کنم. حالا ببینین چه ساختمانی بشه این ساختمان…»
هیچی دیگه… از موقعی که حرف پول گرفتن شده، تمامی محسناتِ رفتاری من، یه شبه شد رذائل اخلاقی…«معلوم نیست تا نصف شب کدوم گوریه…»، «ماشینش رو هم چه برقی انداخته، معلوم نیست میخواد بره چه غلطی بکنه…»، «نیشش برای چی تا بناگوشش بازه…»، «چه معنی داره مرد اینقدر به خودش برسه…» و…خدا رو صدهزار مرتبه شکر، تا میتونن پشت سرم حرف میزنن و محبوبیتم در انتهای لیسته…