کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۳۹۴۰۴
تاریخ خبر:

تحلیل‌ مسکن و بورس به‌سبک راننده تاکسی

روزنامه هفت صبح، سیامک رحمانی | اخیرا یک بار دیگر و برای هزارمین بار در تاکسی شنونده تحلیل راننده‌ای بودم که معتقد بود «این هم کار خودشان است.» استاد داشت درباره مالیات گرفتن از خانه‌های خالی لکچر می‌داد و تحلیلش این بود که این هم برنامه حضرات است برای این که سرمایه‌ها را از سمت مسکن به بورس کوچ بدهند.

می‌گفت مسکن هم دست خودشان است و این چند وقت حسابی از بالا بردن قیمت آن سود کرده‌اند و حالا باید پول‌ها برود توی بورس. بعد آماری از درآمد کارگزاری‌ها داد که چه سود میلیاردی می‌کنند و در ماه گذشته کارگزاری ایکس روزی دو میلیارد سود کرده و کارگزاری ایگرگ روزی یک میلیارد شیرین دارد می‌برد. البته این کارگزاری‌ها هم باید نصف درآمدشان را بدهند به آقایان و بدون اذن مقامات این سودها اتفاق نمی‌افتد و خلاصه همین سود سهام و وضعیت کارگزاری‌ها هم کار خودشان است.

آدم می‌ماند چه بگوید. از یک طرف این چارچوب‌ها تبدیل به کلیشه و طنز شده و آدم خنده‌اش می‌گیرد و از طرف دیگر بابت اطلاعات غلطی که می‌شنوی و این احساس که راننده محترم تاکسی خودش به عنوان یک رسانه دارد عمل می‌کند و با همین اطلاعات که لابد از افراد مشابهی گرفته ذهن مسافران و مخاطبانش را مسموم می‌کند، عصبانی می‌شوی و می‌خواهی اعتراض کنی که فایده هم ندارد. چند تا راننده تاکسی و چند نفر را می‌خواهی مجاب کنی. نمی‌شود.

نکته قابل فهم و پنهان همه این ماجرای آشنا این است که بسیاری از مردم، اغلب عوام و افرادی که از خبر و مطالعه دورند، دنبال جواب‌های ساده و یک‌خطی می‌گردند. دنبال جواب‌های هیجان‌انگیز که زمینه درک مشترک‌شان وجود داشته باشد. عین همان ماجرای خانه‌های رفسنجانی. یادتان هست زمانی، دست روی هر خانه و مجتمع بزرگی می‌گذاشتید، مردم اطلاع واثق داشتند که مال مرحوم رفسنجانی و یا بچه‌های ایشان است. کیش هم جزوشان بود.

بعدها این اتفاق برای مشایی افتاد. حرف دفاع از رفسنجانی یا مشایی نیست. قصه قصه توضیحات سرراست و یک‌خطی افکار عمومی است. جواب‌های حاضر و آماده‌ای که ذهن را آرام می‌کند و دل آدم را خنک. مثال دم‌دستی‌اش را در ماه‌های اخیر در فوتبال دیده‌ایم. استقلالی‌هایی که برای توضیح نافرجامی‌های ادامه‌دارشان توضیح روشنی پیدا کرده‌اند: چون وزیر پرسپولیسی است! برای استقلال پنالتی نمی‌گیرند چون وزیر پرسپولیسی است.

استراماچونی قهر می‌کند و از ایران می‌رود، چون سلطانی‌فر پرسپولیسی است. پرسپولیس دارد به چهارمین قهرمانی‌اش می‌رسد چون دستگاه ورزش می‌خواهند جام را تقدیم قرمزها کنند. چون همه در خدمت پرسپولیس‌اند. چون بردها و جام‌ها را با اسنپ برایش می‌فرستند. اینها برای هوادار عصبانی و درمانده کفایت می‌کند.

هواداری که حوصله ندارد درباره شرایط باشگاه و مدیرانش، درباره مشکلات اساسی فوتبال ایران و وضعیت تمرین و توانایی‌های فنی یک مربی مثل فرهاد مجیدی فکر کند و اسطوره‌های ذهنی‌اش را خراب کند. دلش نمی‌خواهد برای بررسی دلایل موفقیت استراماچونی و برانکو وقت بگذارد. پس با همان جواب‌های یک‌خطی همه سوال‌هایش را جواب می‌دهد. همانطور که در بقیه زندگی جواب می‌دهد. چرا گرانی بیداد می‌کند چون دلال‌ها همه چیز را گران کرده‌اند.

چکار کنیم تا ارزان شود. چند ماه کالا نخریم! اگر کمی دلبستگی‌های سیاسی وجود داشته باشد هم این جواب‌ها رنگ و بوی سیاسی خواهد گرفت. عده‌ای برایشان دلیل همه مشکلات این است که دولت روحانی دلش را به برجام خوش کرد. عده دیگری معتقدند همه مشکلات با مذاکره با آمریکا و غرب حل خواهد شد.

تقریبا همه متفق‌القولند که دولت ناتوان از حل مشکلات است و البته بخشی از مردم هم گمان می‌کنند با تغییر دولت هم چیزی حل نخواهد شد چون همه عین هم‌اند! همانطور که روحانی با احمدی‌نژاد و خاتمی فرقی نداشت، بعدی هم بیاید با اینها فرقی نخواهد داشت. جنون ادامه‌دار تفاسیر مینیمال. تفاسیری که همه دنیا را می‌تواند توضیح بدهد. همانطور که کرونا را توضیح می‌دهد که این هم کار خودشان است! یا این را درست کرده‌اند که کارشان پیش برود. یا این هم نتیجه اعمال خود ماست!

یک بار با توجه به همین پیش‌زمینه‌های ذهنی، پیشنهاد برنامه‌ای تلویزیونی را دادیم که در آن یک سری از تابوها و اسطوره‌ها به بحث گذاشته شوند. بت‌های معمولی و بی‌دلیل. مثال‌هایمان هم در این حد بود که درباره مرگ یا خودکشی تختی برنامه بسازیم. برنامه‌ها می‌تواند میزگرد و نمایش تضارب افکار باشد. بگذار دو نفر هم بیایند بگویند کشته نشده و خودکشی کرده.

بگذار تصور برساخته مردم شکسته شود. یا درباره علی پروین و حجازی. صحبت کنیم که واقعا چقدر فوتبالیست‌های خوبی بوده‌اند یا نبوده‌اند و همینقدر که درباره‌شان می‌گویند سلطان و الگوی اخلاقی و صاحب مکتب، بوده‌اند و هستند یا نه. درباره چیزهای همینقدر ساده. اگر شد بعدا درباره تصورات جدی‌تر هم حرف زده شود.

درباره خرافات. درباره این که ایران واقعا کشوری بافرهنگ و تمدن دیرینه است یا نه. فردوسی و حافظ واقعا شعرای بزرگ و غیرقابل نقدی هستند یا نه. اما همین پیشنهادات هم بعد از کمی جلو رفتن به بن‌بست خورد. دوستان گفتند در این صحبت‌ها ممکن است مباحثی طرح شود که ارزش‌های رسمی را به چالش بکشد.

ممکن است عده‌ای ناراحت شوند و نشود جمعش کرد. راستش به نظرم رسید که خودشان هم بدشان نمی‌آید که خیلی از تصورات و تفکرات عمومی در همان جواب‌های ساده و آشنا خلاصه شود و باقی بماند. خودشان هم بدشان نمی‌آید که بگویند اینها همه کار خودشان است! مثل ماجرای سرهنگ علیفر است که فوتبال را برای خودش در مذموم بودن دفاع خطی خلاصه کرده و خلاص. همه ما دفاع‌خطی‌های خودمان را داریم و ول نمی‌کنیم. اینطوری خیلی هم بیشتر خوش می‌گذرد.

کدخبر: ۳۳۹۴۰۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر