کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۹۹۹۷۲
تاریخ خبر:

تجربه دیدن فیلم ترسناک؛ ‌سنگ‌کوب به‌وقت «کانجورینگ»!

روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری | وقتی در دورهمی‌ها قرار است فیلم ببینیم و اسم ژانر وحشت می‌آید اولین کسی که از جا بلند شده و اعتراض می‌کند، بنده هستم. چرا؟ چون واقعا از دیدن فیلم‌های ترسناک تا ساعت‌ها و روزها خواب به چشمانم نمی‌آید، در حمام اگر از کف صابون کور هم بشوم، چشمانم را نخواهم بست و با هر صدای کوچکی در خانه صد متر به هوا می‌پرم. بله، جنبه دیدن فیلم ترسناک را ندارم و حالا از کی این موضوع کشف شد، مفصل است که قسمت به قسمت و فیلم به فیلم برای شما می‌نویسم.

کور شوم اگر دروغ بگویم همین حالا در همین بعدازظهر ساکت و گرم تیرماه که دارم این یادداشت را می‌نویسم، از درون اتاق خواب صدای افتادن وسیله‌ای آمد و خیره به سایه روی دیوار مانده‌ام که گربه بود یا باد کولر یا پرده! و نفسم بالا نمی‌آید. اما اولین‌بار از کدام فیلم به غایت و اندازه یک بچه هفت، هشت ساله ترسیدم؟ دهه هفتاد بود، همان زمان که همه یواشکی دستگاه ویدئو داشتند و پتوپیچ حملش می‌کردند. خانه دایی کوچیکه مهمان بودیم که بلند شد و یک نوار ویدئویی را دست گرفت که بله این فیلم روح (Ghost ساخته جری زاکر) است، فیلمی بسیار رمانتیک است.

خلاصه‌ برق‌ها خاموش شد و نشستیم به دیدن فیلم رمانتیک! کسی هم حواسش نبود منِ هفت، هشت‌ساله آن میان نشسته‌ام. وسط‌های فیلم کار به‌جایی رسیده بود که هر بار ارواح خبیث و سایه‌های سیاه می‌رسیدند به‌صورت غریزی چشم‌هایم را می‌بستم. گذشت و به خانه برگشتیم. فردایش مادرم جوجه‌هایی که خودمان در بالکن بزرگ کرده بودیم، فرستاد قصابی محل تا سر ببرند و بماند که من و خواهرم اشک‌مان روان بود که اینها را خودمان بزرگ کرده‌ایم و نخوریم. گذشت و شب شد.

حالا صحنه‌های فیلم روح بر سرم ریخته بودند. چشم‌هایم را می‌بستم خواب می‌دیدم روح سیاهِ یک‌عالمه جوجه دارند به سمتم می‌آیند و حتی جرات نداشتم در گرمای تابستان پتو را یک سانت آن‌طرف‌تر بیاندازم. انگار پتو محافظ من از روح‌های سرگردانِ جوجه‌ها و ارواح خبیث بود. چنان حالم بد شده و عرق کرده بودم که مامانم همان شبانه فهمید که بله کودکش از ترس فیلم روح و جوجه‌های سر بریده و اضطراب ۴۰ درجه تب دارد و قس علی هذا… خلاصه دیگر فیلم ترسناک ندیدم.

حتی خواهر بزرگترم هر وقت می‌خواست من را اذیت کند می‌گفت می‌دانی بلدم ارواح خبیث را صدا کنم و آنجا من دیگر ساکت می‌شدم. آن‌قدر می‌ترسیدم که به خودم همیشه می‌گفتم آدم نباید این فیلم‌ها را ببیند و وارد بازی ارواح شود. حتی فیلم سینمایی شب بیست‌و‌نهم را هم بعد از سال‌ها دیدم. اما گذشت تا زمان دانشجویی که فیلم «خوابگاه دختران» آمد و من هم دانشجوی شمال و حالا آنها در خوابگاه و ما در خانه دانشجویی. شاید خنده‌دار باشد؛ هنوز از دستی که از لوله بخاری می‌زد بیرون و وردهایی که نقش مرد فیلم به قول خودش با اجنه می‌خواند، می‌ترسم و حتی جرات نکردم یک شب را تنها در خانه دانشجویی بمانم.

اما دیگر تمام شد و عهد کردم هرگز فیلم ترسناک نبینم، جنبه‌اش را نداشتم. گذشت تا دو، سه سال پیش و فیلم سینمایی (The Conjuring) از سری فیلم‌های احضار! خانه پسرخاله‌ام بودیم و از او و همسرش و دوستان اصرار که کانجورینگ ببینیم و من یک نفر هم در اقلیت، اگرچه بعد از شروع فیلم تازه فهمیدم از من بدتر پسرخاله‌ام است. خلاصه آداب فیلم ترسناک دیدن را رعایت کردند و چراغ‌ها خاموش شد و فیلم آغاز.

به جرات بدترین خاطره من از فیلم دیدن است. قبل از هر صحنه‌ وحشتناکی پسرخاله‌ام چشمانش را می‌بست و فریادکشان از ائمه کمک می‌خواست و من هم کلا سرم در دستانم بود که نبینم شیطان چگونه حمله می‌کند. وقتی ماجرا ترسناک‌تر شد که آرام سرچ کردم و دیدم نوشته فیلم براساس ماجرای واقعی است و حتی موقع پخش در سینما چند نفر حمله قلبی داشته‌اند. خلاصه کانجورینگ لعنتی تمام شد. برق‌ها روشن شد. آرام خودم را به تخت رساندم و دراز کشیدم.

احساس کردم در حال سنگ‌کوب هستم، حسی که تا به امروز هیچگاه تجربه نکرده بودم. آن‌قدر سر هر صحنه هیجان و استرس بهم وارد شده بود که چه اتفاقی قرار است بیافتد که حالم بد شد. بعد از آن هم با اصرار همان جمع یکی دو تا فیلم ترسناک دیگر هم دیدم؛ ادامه احضارها، آنابل، Insidious اما دیگر پرونده بسته شد. دیگر ندیدم. آخرین بار خودم ایستادم و گفتم من دیگر نیستم. حالا پسرخاله پروژکتور و پرده نمایش خریده بود تا با جان و دل بچه‌ها را دور هم جمع کند، برق‌ها را خاموش کند تا با هم سریال ترسناک ببینیم و او هم داد بزند.

آخرین بار سریال جن‌گیر (The Exorcist) بود، هرچه مقاومت کردم فایده نداشت و قسمت اول را گذاشتند، اواسط قسمت اول وقتی آن صحنه ترسناک ورود جن به بدن یک نفر را دیدم، دیگر تمام شد، شال و کلاه کردم و زدم به چاک. تا چند هفته حتی جرات نکردم بخوابم یا پتویم را کنار بزنم که مبادا ارواح خبیث بر سرم بریزند! از شما چه پنهان همین حالا هم که این سطرها را می‌نویسم کم مانده سنگ‌کوب کنم و با هر صدایی صدبار می‌پرم و می‌نشینم! این حکایت ما ترسوهایی است که جنبه فیلم ترسناک و روح‌های سرگردان را نداریم، اما شما ادامه دهید و آدرنالین بسوزانید.

کدخبر: ۳۹۹۹۷۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • arsha1360

    واسه من از راز شب بیست و نهم شروع شد وقت ی رفتم با مادرم سینما، از اونموقع تا الا ن فیلم ندیدم