باشگاه مشتزنی| چقدر دلم برای فاطمه گودرزی سوخت!
روزنامه هفت صبح، نادر نامدار| به پژمان جمشیدی نگاه نکنید که تا الان چند بار کاندیدای دریافت جایزه سیمرغ جشنواره فجر شده، خیلی از فوتبالیستها قبل از او، وسوسه شده بودند که وارد عرصه بازیگری شوند اما نتوانسته بودند از پساش بربیایند و بیخیال بازیگری شده بودند.
بامزهترین فیلمی که تعدادی از فوتبالیستها در آن نقش پررنگی داشتند، فیلمی به همین نام بود: «فوتبالیستها!» که حدودا بیست سال پیش ساخته شد.
من که عشق فوتبال بودم، خیلی دلم میخواست این چند فوتبالیست را روی پرده سینما هم ببینم. حتی کتابی هم از این فیلم منتشر شد که خریدمش و هنوز هم آن را نگاه داشتهام. واقعا چه کاری بود که کردم؟ بندهخدا فاطمه گودرزی با آن کارنامه و اعتبار، گیر افتاده بود میان چند آدم فوتبالی که کوچکترین استعدادی در بازیگری نداشتند. علی پروین، حمید استیلی، افشین پیروانی، محمد برزگر، هاشم حیدری و… در این فیلم نقشهای مختلفی را بازی کردند.
باور کنید وقتی سکانسهای مربوط به آنها را ببینید، دلتان برای فاطمه گودرزی میسوزد! هرچقدر سعی میکرد با یک بازی عادی و روان و صمیمی، کار را برای این فوتبالیهای کماستعداد آسان کند، نمیشد. پیشنهاد میکنم اگر وقت اضافی دارید و میخواهید یک فیلم ضعیف و نچسب همراه با پیامهای اخلاقی گلدرشت ببینید که چند نابازیگر معروف هم در آن به شکلی ناشیانه ایفاینقش کردهاند، این فیلم را ببینید. حتما از بازی زیرپوستی پروین، استیلی و پیروانی لذت خواهید برد!
بعدها حمید استیلی در مصاحبهای اعتراف کرد که به او و بقیه فوتبالیستهای آن فیلم، فقط برگههای دیالوگ را داده بودند و از آنها خواسته بودند آن جملات را بگویند! و هیچکس از آنها نخواسته بود که حداقل لحن را در دیالوگهایشان رعایت کنند، چه برسد به میمیک و نگاه و زبان بدن و…
همیشه هم اینطور نبوده که فوتبالیستها در بازیگری کاملا بیاستعداد باشند. در فیلم مثلث آبی، جواد زرینچه نقش خودش را بازی کرده بود و انصافا هم از عهده کار برآمده بود. برخلاف فیلم فوتبالیستها، این فیلم هم سناریوی بهتری داشت و هم از نظر هنری واقعا حرفهایتر بود و بعد از دیدنش حس نمیکردید که وقتتان را تلف کردهاید. بهخصوص که محمد صالحعلای نازنین هم در این فیلم یکی از نقشهای اصلی را بازی کرده بود.
اکیپ دوستان پژمان جمشیدی در سریال پژمان هم واقعا اکیپ بیاستعداد اما بامزهای بود! بهروز رهبریفرد، محمد محمدی و علی موسوی کسانی بودند که گاهی برای دیدن فوتبال به خانه پژمان میآمدند و دیالوگهایی که حالت کریخوانی هم داشت، ردوبدل میکردند اما این کار را بهشدت تصنعی و ساختگی انجام میدادند و کاری هم از دست سروش صحت بینوا برنمیآمد. فقط بهروز رهبریفرد بود که تا حدودی فضا را درک میکرد و خب تا همین امروز هم در بعضی از پروژههای سینمایی و تلویزیونی و شبکه خانگی حضور دارد.
این وسط علی انصاریان واقعا حیف شد. او هم بعد از پایان دوران بازی، بهواسطه رفاقت با بعضی از اهالی هنر، در چند پروژه سینمایی و تلویزیونی شرکت کرد که خیلی از آنها ارزش هنری نداشتند. بهنظر میرسید او راه را گم کرده اما کمکم در یکی دو پروژه متفاوت حاضر شد و تازه داشت واقعا بازیگری را یاد میگرفت که کرونا به او امان نداد. شاید اگر او هنوز بین ما بود، میتوانست با پژمان جمشیدی رقابت کند یا با او در یک پروژه زوج هنری تشکیل بدهد .
اما سرنوشت این فرصت را به او نداد. فعلا که تنها فوتبالی بازیگر ایران، همین پژمان جمشیدی است. او هرچقدر گل ملی کم دارد، اما در کارنامهاش فیلمها و سریالهای خوبی دیده میشود. شاید خیلی خوشبینانه باشد اما پیشبینی میکنم که در نهایت تعداد سیمرغهای پژمان از تعداد گلهای ملیاش بیشتر باشد. آنقدر مطمئن هستم که مینویسم و امضا هم میکنم و با خیال راحت منتظر آن روز میمانم.