این جبر عجیب جغرافیایی
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | ایران ما در منطقه عجیبی قرار گرفته است. با کوهستانهای بلند و کویرهای پهناور. در انتهای خاورمیانه. همه آتش خاورمیانه در غرب ایران قرار دارد. عراق و اردن و فلسطین و مصر و سوریه و لبنان. و ما در پشت سر آنها هستیم. در تمام دورانی که انگلیسیها چشم امیدشان به هند بود ایران یکی از پایگاههایی بود که برای انگلیس در محافظت از هندوستان به کار میآمد.
و در این میان اهمیتش حتی از همسایههای شرقیمان هم کمتر بود! در بسیاری از تحولات جهانی ما حضور نداریم. آن تلاطم و تقابل شرق و غرب که در استانبول، بیروت، قاهره و بغداد احساس میشد در تهران به چشم نمیخورد. مسافرت به اروپا حرکتی مشقتآمیز بود و مسافرت به شرق نیز دردسرهای خود را داشت.
در جنوب بنادر ما به شکل مستقیم به هیچ راه آبی مهمی وصل نمیشدند. تجارت در حوزه خلیج فارس در مقایسه با آنچه در بقیه جهان در حال رخ دادن بود بسیار کوچک و ناچیز بود. شهرهای نهچندان پرجمعیتی داشتیم و بازار اقتصاد در ایران در حرکتی خودکفا به سمت داخل جریان داشت.
تجار انگلیسی به ایران میآمدند تا از این بازار بکر و بسته چیزی صید کنند و ازآن سو در مسیر تجارت به سمت هند از مسیر زمینی ایران استفادههای لازم را انجام دهند. در دورهای مزارع ما را به کشتزارهای خشخاش بدل کردند تا محصولشان را در چین و ژاپن بفروشند…
(هر چند با کشف نفت اهمیت ایران ناگهان مضاعف شد) در چنین بنبستی و در حالیکه سایه همسایه شمالی مدام بر سر ما حضور داشت، میل به سمت فرنگ به شکل متناقضی همیشه در بخشی از روشنفکران ما همچون وسوسهای پایان ناپذیر وجود داشته است. گویی راه حلی برای فرار از بن بستی که به لحاظ جغرافیایی درآن گرفتار بودیم.
حتی در افکار سید جمالالدین اسدآبادی و یا ملکم خان و دیگر روشنفکران این تمایل غریب به رفتن به سوی غرب به چشم میخورد. در عرصه زنان این ماجرا شکل عجیبتری پیدا میکرد. بخشی از زنان ایرانی شیفته سبک زندگی غربی بوده و هستند. این گرایش ربطی به حکومتها ندارد.
حسین نصر با شگفتی میگوید این اشتیاق به مستفرنگ شدن در هیچ کشوری در منطقه به اندازه ایران وجود ندارد به جز تا حدودی در بیروت. و واقعا هم اینگونه است. بخشی از زنان ایرانی با اشتیاقی شگفت سبک زندگی غرب را برای خود انتخاب کردهاند. تمایلی که حتی در استانبول و قاهره هم به چشم نمیخورد. این یک واقعیت است با معایب و مزایایش. همین.