کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۷۱۳۲۳
تاریخ خبر:

باشگاه مشت‌زنی| این تماشاخانه پرتلفات عزیز دُردانه‌‌ها

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: ‌در میان اسناد مربوط به اولین کاروان اعزامی ایران به المپیک (لندن ۱۹۴۸) کپی یک دعوتنامه بامزه را نگه داشته‌‌ام که در آن، تماشاخانه تهران متعلق به احمد دهقان از ورزشکاران اردونشین ایرانی اعزامی به اولین المپیک دعوت کرده که به صرف تماشای تئاتر و چای، به تماشاخانه بروند و کیف دنیا را ببرند. تماشاخانه‌‌ای متعلق به احمد دهقان که دو سال بعد از این دعوتنامه، در همین مکان به دست یک توده‌‌ای ترور شد.

بچه‌‌ها المپیک ۱۹۴۸ با دنیای جدیدی آشنا شدند و جالب اینکه هزینه‌‌ای که کمیته ملی المپیک ایران برای تهیه یک فیلم چند ثانیه‌‌ای از موفقیت‌‌های تنها مدال‌آور خود جعفر سلماسی در لندن پرداخت بسیار گزاف بود و هنگامی که مسئولین ورزش ایران فیلم‌‌های دیگری از سلماسی خواستند کمیته بین‌‌المللی المپیک اعلام کرد «به دلیل کمبود دوربین‌‌های فیلمبرداری فقط همان چند ثانیه از ورزشکار شما موجود است و برای درخواست فیلم‌‌های بیشتر باید از ابتدای برگزاری المپیک اقدام کرده و هزینه‌‌اش را پرداخت می‌‌کردید.»

دو: بعد از بازگشت کاروان ایران از لندن، ورزشکاران ایرانی اما روی خوشی به تئاتر نشان ندادند و با راه‌‌اندازی و رونق سینما، دل به پرده نقره‌‌ای بستند. در دهه‌‌های سی و چهل تعداد قهرمانان ورزشی که سر از سینما درآوردند از تعداد انگشتان دودست هم فراتر رفت. نه تنها کشتی‌‌گیران بلکه فوتبالیست‌‌ها و پرورش‌‌اندام‌کارها نیز از این خوان یغما چیزی به سفره‌‌شان می‌‌بردند ولی این که بتوانند به اندرون سینمای فرهنگی ایران رسوخ کنند کاری نبود که از دست‌‌شان برآید.

در میان آنان تنها تختی بود که تن به پول شهرت‌‌ساز گیشه‌‌ها نداد و الباقی نوکی به آن زدند. به مرور البته کار به جایی رسید که سینما دیگر داشت به شغل دوم بچه‌‌ها تبدیل می‌‌شد. در اوایل دهه ۵۰ تعداد ستاره‌‌هایی که جذب سینما شدند روز به روز در حال افزایش بود. هر کس از ننه‌‌اش قهر می‌‌کرد مقابل دوربین می‌‌ایستاد. ناگهان تعداد بازیگران ورزشکار آنقدر زیادتر شد که سینمایی‌‌ها به این مسئله معترض شدند. نمونه‌‌اش همین بریده جراید به یادگار مانده از سال ۱۳۵۳ که نشان می‌‌دهد دو ستاره شهیر ورزش کشور (محمد نصیری و حسن روشن) نیز توسط سینماگران شهر شکار شده‌‌اند:

- «شنیدیم یکی از تهیه‌‌کنندگان مشهور فیلم‌‌های فارسی در نظر دارد فیلمی به نام «سه همراه» را جلوی دوربین ببرد که از دو چهره ورزش و یک خواننده استفاده می‌‌کند. چهره‌‌های ورزشی مورد نظر، محمد نصیری و حسن روشن هستند. یکی از چهره‌‌های سرشناس سینما می‌‌گفت: ‌در این گیرودار کم‌‌کاری هنرپیشگان، وقتی هم که یک تهیه‌‌کننده تصمیم به تهیه فیلمی می‌‌گیرد به سراغ کسانی می‌‌رود که حرفه اصلی‌‌شان چیزی غیر از سینماست.»

سه: بگذارید داستان اولین آنونس و پیش‌‌پرده ورزشی را هم برایتان تعریف کنم که مربوط است به اولین دوره مسابقات قهرمانی کشور در سال ۱۳۱۸ که به نوعی نخستین مسابقات متمرکز در ورزش مملکت نیز محسوب می‌‌شد. میدانی همگانی و سراسری که موفق شد تمام موجودیت قهرمانان، مربیان، مدیران و تماشاگران ورزش ایران را در امجدیه گرد هم آورد و چنان ارزشی یافت که مدیران کشور را وادار به تهیه اولین آنونس ورزشی کرد تا در تمام سینماهای کشور پخش شود.

این بازی‌‌ها که نمایش‌‌دهنده نخستین مدل توسعه‌‌یافتگی و قهرمان‌پروری در ورزش ایران بود به حدی اهمیت داشت که از سه ماه مانده به آغاز مسابقات، وزارت فرهنگ درصدد برآمد آنونس یا فیلمی را برای تبلیغ این مسابقات در سینماهای تهران نمایش دهد تا مردم در جریان این رقابتها قرار گیرند. آنونسی که قرار بود همچون پیش‌‌پرده‌‌ها در تمام سینماها و پیش از شروع فیلم‌‌ها به نمایش گذاشته شود.روز ۱۲ تیرماه ۱۳۱۸ کفیل وزارت فرهنگ طی نامه‌ای به اداره کل شهربانی، سه نسخه از این آگهی را برای اعلام در پرده‌های سینماها ارسال کرد تا کلیه بنگاه‌‌های سینمایی، این فیلم را هر شب در مقدمه برنامه خود و قبل از شروع هر سانس نمایش دهند.

یک هفته بعد، رئیس اداره پیشاهنگی و تربیت‌بدنی طی نامه‌ای به اداره نگارش وزارت فرهنگ، ضمن درخواست تسریع در نمایش این فیلم در سینماهای «ایران» و «مایاک» تهران، اعلام کرد که فیلم آگهی مزبور را به شهرستان‌هایی که در آنجا شعبه دارند نیز فورا ارسال دارند تا هر شب قبل از نمایش به اطلاع تماشاچیان برسد. در تاریخ ۱۳ مرداد همان سال، پاسیار آرتا، از طرف رئیس اداره کل شهربانی به وزارت فرهنگ اعلام کرد که از آگهی ارسالی راجع به مسابقات قهرمانی (المپیک داخلی ایران) در سینماها فیلمبرداری کرده و به معرض نمایش گذاشته شده است. متن آنونس از این قرار بود:

« ملت ورزشکار زنده و برازنده است.
ورزش در دنیای امروز موقعیتی بسیار مهم دارد.
ایرانیان قدیم ورزشکار و قوی بودند.
ورزش شعار و پیشه پدران ما است.
ورزش تن و فکر و روح را تقویت می‌دهد.
کشور شاهنشاهی می‌‌خواهد در المپیک بین‌المللی شرکت کند.
در مسابقه‌های المپیک بین‌المللی، قهرمانان ورزشی هر ملت، معرّف نیرومندی آن ملت می‌باشند.
اولین مسابقه‌های قهرمانی کشور شاهنشاهی (المپیک داخلی ایران) در نیمه دوم مهرماه ۱۳۱۸ در پایتخت تشکیل می‌گردد.»

چهار: ورزش و نمایش، از همان روز اول باهم همزیستی و همپوشانی غریبی داشته‌‌اند. سینما لابد هشیار و چرچیل بود که توانست به محض به شهرت رسیدن ستاره‌‌ها با استفاده ابزاری از آنها گیشه‌‌هایش را تقویت کند. با یک نگاه سرپایی می‌‌توان ادعا کرد که از میان نزدیک به ۵۰ ورزشکار سینماگر تنها دو تن از آنان سینما را به تسخیر خود درآورده و پولساز ظاهر شده‌‌اند؛ محمدعلی فردین و پژمان جمشیدی.

اگر بتوان حسین خان‌‌‌‌سردار معروف به خان‌‌خانان دروازه‌‌بان بی‌‌بدیل نسل اول تیم ملی فوتبال ایران را به عنوان نخستین سینماگر ایرانی قلمداد کرد که مدیریت نخستین سینمای کشور با نام پالاس را به عهده داشت رابطه کهربایی بین ورزش و سینما، با جذب نسل دوم قهرمانان به ثمر رسید که سردمدار آن احمد امامی کشتی‌‌گیر بود که در سال ۱۳۳۱ در فیلم کمرشکن بازی کرد. بعد از موفقیت فردین، آب از دهان چهره‌‌هایی چون حبیب‌‌الله بلور، امامعلی حبیبی، مهراب شاهرخی، عزیز اصلی و ایلوش خوشابه نیز سرازیر شد تا در پرده‌‌های نقره‌‌ای ظاهر شوند.

صرف‌‌نظر از تختی که با وجود تهیدستی موقتی خود، از منفعت ۳۰۰هزار تومانی فیلم حسین کرد شبستری گذشت سینما این بار پای سرطلایی‌‌ها و پاطلایی‌‌هایی چون همایون بهزادی، حسین کلانی، ناصر حجازی و علی پروین نشست تا از محبوبیت و گاها چهره فتوژنیک آنها سود جوید اما اینجا نیز ناکام ماند. اگر سینما به فردین و پژمان فخر کرد فوتبال نیز متقابلا به کیانوش عیاری و ناصر تقوایی افتخار ورزید که خود در جوانی فوتبالیست بودند. به ویژه عیاری دروازه‌‌بان که بعد از خوردن هفت گل در یک بازی، راهش را از فوتبال کامل جدا کرد و جذب دنیای نمایشی شد. قبل از آنها البته ایران یک کارگردان به شدت فوتبالدوست داشت که در دهه ۵۰ عاشقِ خوش‌‌نشین امجدیه بود؛ مردی به نام ساموئل خاچیکیان که فیلمبرداری مهم‌‌ترین فیلم‌‌هایش را تعطیل می‌کرد تا از بازی‌‌های مهم باشگاهی غافل نشود. همین ساموئل مهربان که بیشتر ورزشکاران را جذب سینما کرد.

پنج: آیا باور می‌‌کنید یک زمانی در این مملکت، بازیکن ملی‌‌پوش به خاطر حضور در سینما از بازی در تیم ملی محروم می‌‌شد؟ نمونه‌‌اش عزیز اصلی که وقتی شهرتش بعد از صعود ایران به المپیک توکیو ۱۹۶۴ در سراسر ایران پیچید سینما او را سخت در آغوش فشرد. عزیزآقا در نیمه دوم دهه چهل در فیلم‌‌هایی چون مامور دوجانبه، خداحافظ تهران، بی‌‌عشق هرگز، کشتی نوح، تونل، پنجه آهنین، پلی به سوی بهشت و فاتحین صحرا بازی کرد اما از وصال به مهم‌‌ترین فیلم زندگی‌‌اش باز ماند.

آن روزها در حالی که بسیاری ازهنرپیشه‌‌ها و کارگردان‌‌ها و حتی دوبلورها برای تماشای بازی‌‌های تیم ملی به امجدیه می‌‌آمدند و بازی عزیز را به نظاره می‌‌نشستند و برایش کف‌‌ها می‌‌زدند باز ساموئل خاچیکیان بود که اولین پیشنهاد را کف دست عزیز گذاشت تا در یکی از فیلم‌‌های او رل کوتاهی به عهده بگیرد. ساموئل که عزیز را به خاطر حرکات اکشن‌‌اش دوست ‌‌داشت گمان می‌‌کرد که می‌‌تواند بعد از آقابلور و امامعلی حبیبی از کشتی، این بار به فوتبال ناخنک بزند و اصلی را نیز سینمایی کند. عزیز به محض شنیدن خبر خوشحال شد و با خود گفت «از فوتبال که برای ما آبی گرم نمی‌‌شود شاید شانس‌‌مان در سینما زد و آنجا به نان و نوایی رسیدیم.»

در فیلم اول که یک اثر جنایی-پلیسی بود و از قضا بزن و برقص آبگوشتی هم نداشت آرتیست نقش اول را «بوتیمار» به عهده داشت و عزیز نقش مکمل بود. اما از شانس بدش استقبالی از آن نشد. وقتی خبر رسید که فدراسیون فوتبال ایران او را به خاطر حضور در سینما از اعزام به همراه تیم ملی ایران به مجارستان محروم کرده خیلی‌‌ها شاخ درآوردند و کار چنان بیخ پیدا کرد که وقتی در بوداپست اعضای تیم ملی فوتبال به ملاقات با شاه رفتند او نگاهی به جمع انداخت و گفت «پس دروازه‌‌بان‌‌تان اصلی کو؟» فدراسیونی‌‌ها گفتند «قربان او را به خاطر حضور در فیلم‌‌های سینمایی که مخالف آماتوریسم است محروم کردیم.» شاه پاسخ داد «آخر فیلم به فوتبال چه ربطی دارد؟ سینمای او چه ضرری به تیم ملی و فوتبال زده است که جریمه‌‌اش می‌‌کنید؟» و چنین شد که بعد از بازگشت تیم ملی از مجارستان، عزیزآقا بخشیده شد و به تیم ملی بازگشت.

عزیز که برای حضور پربار در سینما، حتی آموزش ژانگولربازی در موتورسواری و پرش با اسب را هم به رزومه خود اضافه کرده بود تا در سینمای اکشن کم نیاورد در حالی که قرار بود با امامعلی حبیبی باهم در فیلم آدم وحوا بازی کنند در معیت تیم ملی ایران به شوروی رفت و همین باعث غیبت او در این فیلم شد. او که از هر چیزی قاشقی به دهن می‌‌زد وقتی که با سینما اُخت شد یکبار هم هوس کرد که زندگی خود را تبدیل به فیلمنامه‌‌ای به نام «دروازه‌‌بان» کند و با فردین در آن همبازی شوند. حتی یک روز هم با آقافردین در امجدیه تمرین گلری کردند اما این سناریو به نتیجه‌‌ای نرسید و پرونده گلر آرتیست ایرانی در پرده نقره‌‌ای بسته شد. گلری که روی هوا قیچی می‌‌زد و از اینکه رسانه‌‌ها به او لقب گربه‌‌وحشی بدهند ابایی نداشت خود به نوعی سینما و تیارت بود.

کدخبر: ۴۷۱۳۲۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر