ابتکارات و اشتباهات یک سیاستمدار وطنپرست
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در هفت اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در حادثهای بزرگ در تاریخ سیاسی معاصر محمد مصدق به مقام نخست وزیری رسید. سیاستمدار ۷۲ساله وطنپرست که از اشرافزادههای قاجار بود (خواهرزاده فرمانفرمای بزرگ ) و بچه محله سنگلج تهران که در انتهای دوره احمدشاه مناصب سیاسی متعددی را تجربه کرده بود. والی خراسان، والی آذربایجان، وزیر امور مالیه، وزیر امور خارجه و…او در مجلس پرشور پنجم یار غار سید حسن مدرس و از مخالفان جمهوریت و همین طور تغییر سلطنت به خاندان پهلوی بود.
اما از سال ۱۳۰۷با گسترش و تثبیت دیکتاتوری رضاشاه منزوی شد و از سیاست دورماند. او پس از گذراندن دورهای از تبعید و بازداشتهای کوتاه مدت و هراس همیشگی از کشته شدن به دست ماموران رضا شاه که حتی او را به فکر خودکشی هم انداخته بود، ناگهان در سالهای پس از شهریور۲۰ به مهمترین بازیگر صحنه سیاست ایران بدل شد. همتای قوامالسلطنه و رزم آرا. او در سال ۱۳۲۲ توانست بار دیگر نماینده مجلس بشود و آنجا بود که با استفاده از فضای آزاد پس از شهریور۲۰،با تکیه بر قدرت سخنوری پرهیاهوی خود رگ خواب مردم را به دست آورد.
او مخالف بزرگ نفوذ انگلیس در ایران و عمالشان (مثل سید ضیا طباطبایی ) و از مخالفین سرسخت خاندان پهلوی بود. در نگاه او سلطنت منصبی تشریفاتی و قدرت باید در دست نخست وزیر و دولت و مجلس باشد. او در سال ۱۳۲۸ با یار غارش دکتر حسین فاطمی جبهه ملی را تشکیل داد و با بازآموزی درسهای مجلس پنجم و دوران فعالیت موفق ضد اعلام جمهوریت، شیوه مرحوم مدرس را سرلوحه خود قرار داد و توانست یک فراکسیون کم تعداد اما بسیار موثر را در مجلس رقم بزند.
او بانی لایحه ملی شدن صنعت نفت بود و در چشم مردم به نماد بزرگ ملیگرایی و وطن پرستی بدل شده بود. کینه کارگزاران انگلیس از او بینهایت بود و در توصیفاتشان او را با بدترین کلمات ممکن مینواختند. وقتی آیتالله کاشانی در سال ۱۳۲۸ به ایران بازگشت مصدق در اتحاد با کاشانی قدرت جناح خود را باز هم افزایش داد. اوج فعالیت او در دوران صدارت رزم آرا بود که از همه شیوهها برای به زمین زدن دولت رزمآرا استفاده کرد و در نهایت با ائتلافی مرموز با طیفهای مذهبی به ترور رزمآرا رضایت داد.
در نهایت پس از ترور رزمآرا و ملی شدن صنعت نفت و دوران کوتاه صدارت علا، محمد مصدق به نخست وزیری رسید. بزرگترین مخالف پهلوی در مقام نخست وزیر. این اتفاق بسیار بزرگی بود و در بطن جامعه ایرانی ولوله عجیبی به پا کرد. مصدق کابینه خود را با در نظر گرفتن ملاحظات دربار بست و چهار پست را به وزرای درباری اختصاص داد اما بقیه مناصب به تکنوکراتهای تحصیلکرده نزدیک به جبهه ملی رسید. او بلافاصله با گروههای قدرتمندی پیش روی خود مواجه شد.
قوانین اصلاحات ارضی او زمیندارها و خانهای عشایر را علیه او متحد کرد و تغییر قوانین مالیاتی اعیان و ثروتمندان را به خون او تشنه کرد. حتی متحدان سیاسیاش مثل مظفر بقایی که یک ملاک بزرگ بود به سمت مخالف او تغییر مسیر داد. مصدق بلافاصله کارزار ملی شدن نفت را در مواجهه با انگلیس پی گرفت. انگلیسیها برای زمین زدن صنعت نفت ایران، تکنسینهای خود را از ایران خارج کردند، خرید نفت را تحریم کردند و ناوهای خود را به سمت خلیج فارس حرکت دادند.
مصدق اما عقب ننشست. امتیازی به انگلیسیها نداد. به نیویورک رفت و سخنرانی پرشوری انجام داد و همان جا این فرضیه اشتباه در ذهنش شکل گرفت که شاید بتواند با تکیه بر آمریکا از محاصره انگلیس و شوروی خارج شود. او در شورای امنیت و دیوان لاهه جنگ حقوقی را تقریبا از انگلیسیها برد. مصدق دربازگشت به ایران همه کنسولگریهای انگلیس را تعطیل کرد. تحریمها شرایط اقتصادی ایران را متزلزل کرده بود اما مصدق این پیرمرد پرهیاهو و دوست داشتنی، تصمیم گرفت که اقتصاد کشور را کنترل کند.
شیوه اقتدارگرایانه کنترل او بر اقتصاد که با محوریت ترفندهایی منطبق بر اصول سوسیالیستی ملایم، بنا شده بود کم کم مخالفان قدرتمندتری را مقابل او قرار داد. بهخصوص طبقه سنتی بازاری و روحانیت که در حرکات دولت مصدق نوعی سکولاریسم سوسیالیستی را احساس میکردند که مالکیت و فضای بازار آزاد را مورد مخاطره قرار داده بود. انتخابات مجلس در زمستان ۱۳۳۰ دولت مصدق را وارد فاز جدیدی از دردسر کرد.
مخالفان او به همان شیوه دموکراتیک موردنظر او، وارد مجلس شدند. سی نماینده جبهه ملی در اقلیت قرار گرفتند. مصدق این گونه سال ۱۳۳۰ را گذراند و در بهار سال ۱۳۳۱ مصدق ایدههای جدیدی را در سر میپروراند: محدود کردن هرچه بیشتر قدرت دربار و در اختیار گرفتن پست وزارت جنگ و حتی کنترل مجلس! همه این خرده حوادث ماجرای بزرگ سی تیر ۱۳۳۱ را رقم زدند که داستانش بماند برای فردا.