۱۰۰قصه از لابهلای تاریخ| مثلث همیشه ناسازگار

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | وقتی آیتالله خمینی در مهرماه 57 از عراق راهی پاریس شد، قطبزاده و بنیصدر بیشترین نزدیکی را با ایشان داشتند. در سالهای قبل قطبزاده و بنیصدر انجمن اسلامی دانشجویان در اروپا را کنترل میکردند. نفر سوم این گروه حسن حبیبی بود که خب عمیقا و به لحاظ کاراکتر با دو نفر دیگر تفاوت داشت.
بنیصدر اهل سخنرانی و تئوری و اینطور چیزها بود و قطبزاده اهل مسافرت و سازماندهی و جوش و خروش. قطبزاده در دهه چهل در آمریکا اقامت داشت و وقتی در یک مهمانی به اردشیر زاهدی حمله فیزیکی کرد، به کانادا رفت و بعد از ارتباط گرفتن با آیتالله موسی صدر و محافل نزدیک به قذافی عازم پاریس شد و آنجا به رقیب بنیصدر تبدیل شد.
در آنسو در آمریکا ابراهیم یزدی و مصطفی چمران تشکلهای دانشجویی اسلامی در آمریکا را کنترل میکردند. در طول دهه چهل بین این دو گروه تعارضات و اختلاف منافع جدی رخ داد. هرچند که هر دو گروه به سمت نهضت آزادی متمایل بودند و امام موسی صدر وجه مشترک این دو گروه بود. اما گروه مقیم آمریکا به شریعت اسلامی تقید بیشتری داشتند. برعکس بنیصدر و قطبزاده که در مورد احکام اسلامی خودشان را چندان ملتزم نمیدانستند. شاید به خاطر سالها زندگی در فرانسه!
با بالاگرفتن انقلاب در زمستان 56 و بهار 57 هر دو گروه متوجه اهمیت نقش آیتالله خمینی شدند.قطبزاده ترتیب اولین مصاحبه بینالمللی آیتالله خمینی را در بهار 57 داد و ابراهیم یزدی هم خودش را به عراق رساند. درست در روزی که آیتالله خمینی از عراق اخراج شده بودند و درصدد ورود به کویت بودند که خب بعد نظرشان به سمت پاریس برگشت. در پاریس ابتدا خانهای ویلایی توسط قطبزاده در محله ورسای برای ورود آیتالله خمینی خریداری شد (بعد از چند روز بنا به دلایلی به نوفل لوشاتو عزیمت کردند).
هزینه خرید آن خانه آنقدر بالا بود که هنوز هم کسی نمیداند قطبزاده چطوری این پول را تامین کرده بود. شاید از طریق امکانات مالی که توسط امام موسی صدر برایش تامین شده بود و یا حتی به خاطر روابط نزدیک قطبزاده با قذافی. به هرحال بین این دو نفر یعنی قطبزاده و بنیصدر و البته دکتر یزدی یک مسابقه برای نزدیک شدن هرچه بیشتر به آیتالله خمینی راه افتاده بود.
این سه نفر که سپهر بینالمللی انقلاب را تشکیل میدادند و از عوامل نفوذ و بازتاب رسانهای حوادث انقلاب در رسانههای بزرگ جهان بودند، روابطشان با هم بسیار تیره بود. قطبزاده و بنیصدر، یزدی را قبول نداشتند و در عین حال با یکدیگر هم سرناسازگاری داشتند. در پرواز به سمت تهران این سه نفر در هواپیمای آیتالله خمینی حاضر بودند. در واقع اجاره هواپیما و گرفتن مجوزهای پرواز و همه کارهای اداری را این سه نفر انجام دادند. بهخصوص یزدی و قطبزاده که برای کارهای عملیاتی انرژی فراوانی داشتند.
در تهران بلافاصله و در هیاهوی ماه اول پیروزی انقلاب هر سه نفر منصبهایی را دریافت کردند. مهندس بازرگان که خودش هم فرد متدینی بود به وضوح به بخش اروپایی این مردان تحصیلکرده اعتماد کمتری داشت و تکیهگاه دولت موقت را بر دوش چمران و یزدی انداخته بود. در همین دوران است که شیوه خاص قطبزاده و یزدی در مورد مسئله حجاب جنجالی شد. از محمد منتظری نقل شده است که:
«من به اتفاق آقای هاشمی، روزی در منزل بنیصدر، مشغول گفتوگو بودیم. نزدیک ظهر دیدیم خانمی که حجاب هم ندارد، میز غذا را میچیند. بعد از اینکه میز غذا آماده شد، بنیصدر به ما تعارف کرد که غذا آماده است. برای صرف غذا سر میز نشستیم. همان خانم با لباس بسیار نامناسب و زننده روبهروی ما نشست.
آقای بنیصدر گفت ایشان خانم بنده هستند. پس از صرف غذا، من بنیصدر را کنار کشیدم و به او گفتم که اگر خانم شما همواره اینگونه در انظار ظاهر میشود، مصلحت نیست که جلوی شخصیتی مثل آقای هاشمی که روحانی است اینگونه بیحجاب بنشیند. بنیصدر گفت که من اصولا عادت ندارم به زنم بگویم که شما برو در اتاق دیگر بنشین و یا جدا از ما غذا بخور و نمیتوانم او را مجبور کنم که تو حتما باید یک نوع حجاب خاصی را داشته باشی.»
حمید داوودآبادی هم خاطرهای از قطبزاده دارد در بهمن 1358 در اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری که هم قطبزاده و هم بنیصدر کاندیدا شده بودند و حضور در ستاد قطبزاده: «صادق قطبزاده از درِ ساختمان وارد شد. تا آن زمان او را از نزدیک ندیده بودم. تیپ جذاب و قشنگی داشت. بلوز آستینکوتاه و شلوار آبی رنگ لی برتن داشت.
با دیدن ما که پوسترهای او را در دست داشتیم، جلو آمد و با تکتکمان دست داد و روبوسی کرد. خیلی بشاش و خوش برخورد بود. درحالی که مشغول روبوسی با او بودم، چشمم افتاد به خانمی که پشت سر او وارد پارکینگ شد. زنی تقریبا بیست - سی ساله، درحالی کاملا بیحجاب بود، پیراهن آستینحلقهای و دامن بسیار زنندهای هم برتن داشت، جلو آمد و با خندهای جلف، با ما سلام و احوالپرسی کرد.
باورم نمیشد که اینزن، همراه قطبزاده باشد. قطبزاده به ما خسته نباشید گفت و امید داد که تلاشمان بیفایده نخواهد بود. سه - چهار جوان ریشویی که محافظ او بودند، پهلوی ما ماندند و قطبزاده درحالی که میخندید، همراه زن، دونفری از پلهها بالا رفتند. من که شنیده بودم قطبزاده زن ندارد و مجرّد است، شوکه شدم. جلو رفتم و به یکی از محافظانش گفتم:
- ببخشید برادر … این خانم همسر آقای قطبزاده بود؟
که ابروانش را درهم کشید و با عصبانیت گفت:
- بهتو چه بچه، کارت رو بکن زود برو.»
در واقع اين دختر، نامزد قطبزاده بود. نامش «كرول جروم» اهل كشور كانادا و خبرنگار شبكه سي.بي.سي بود. او بعدها كتابي در مورد قطبزاده نوشت به نام «مردي در آينه».
آن انتخابات را قطبزاده به شکل بسیار بدی به رقیب اصلی خود یعنی بنیصدر باخت. شکستی که برای او بسیار گران تمام شد…