کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۱۹۴۹۵
تاریخ خبر:

۵۰روایت از دهه۶۰؛ دختر کونگ‌فو‌کار محله هفت‌حوض

50روایت از دهه60؛ دختر کونگ‌فو‌کار محله هفت‌حوض

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | تشکیل کمیته‌ها در ذات خودشان تصمیم تیزهوشانه‌ای از سوی سران انقلاب بود تا حاکمیت را در تثبیت قدرت خود یاری کنند. در تمام جنگ‌های خیابانی سال‌های 59 تا 61 کمیته‌ها در صف مقدم بودند. مشکل اما در مفهوم ورود این نهاد به مسئله اصلاحات اجتماعی و امنیت اخلاقی رخ داد. این‌که در گشت‌های امر به‌معروف و نهی از منکر میزان ورود آنان به جزئیات و یا حریم شخصي آدم‌ها چقدر می‌تواند باشد.

این «چه‌قدر» به یک مسئله مهم برای طبقه متوسط و جوانان بدل شد و رسیدن به تعادل امروزی سه دهه زمان برده است. بی‌جهت نیست که در سینما و به‌تازگی در وی‌او‌دی‌ها فیلم‌ها‌ی متعددی درباره این اختلال ساخته شده است. مثل شب یلدا، زن زیادی‌، آشغال‌های دوست‌داشتنی، طلای سرخ‌، مطرب‌، نهنگ عنبر، هزارپا‌، بمب و سریال‌هایی مثل می‌خواهم زنده بمانم و… این فیلم‌ها و مجموعه‌ها جدا از مبالغه‌های احتمالی بازتاب یک مسئله خیلی مهم و حیاتی در کشور بودند که در دهه شصت در نیمه اول دهه هفتاد و در نیمه دوم دهه هشتاد در کشور احساس می‌شد.

جالب این‌جاست که چهره‌های رسانه‌ای اصولگرا در تحلیل‌های معاصرشان روایت‌های دیگری را مطرح می‌کنند. مثلا مشرق‌نیوز دو سال قبل در این مورد نوشته است: ‌«نکته مهمتری که باید نسل جوان به آن آگاه باشد، درباره برخورد کمیته با دختران و پسران جوان است. پرسش داشتن یا نداشتن رابطه‌ توسط ماموران کمیته در ابتدای دهه شصت، برای دخالت در امور شخصی افراد نبود.

سازمان مجاهدین خلق تا عمق سازمان‌ها و نهادهای استراتژیک کشور نفوذ کرده بود و بسیاری از دختران و پسران جوان وابسته به این سازمان در خانه‌های تیمی متصل به این گروهک تروریستی زندگی می‌کردند. پرسش درباره پیوند زناشویی توسط اعضای کمیته انقلاب اسلامی یک روش استراتژیک امنیتی برای دختران و پسرانی بود که در خانه‌های تیمی زندگی می‌کردند و هر کدام از این خانه‌های تیمی پتانسیل انجام اقدام مسلحانه علیه منافع شهروندان را دارا بود.» خب می‌توانم بگویم این تمام ماجرا نیست.

جدا از وظایف این گشت‌ها در کشف مشروبات الکلی و مواد مخدر، ‌بازخواست روابط جوانان در پارک‌ها و معابر عمومی به امری رایج در آن سال‌ها بدل شده بود و مدام تشدید هم می‌شد. ادغام کمیته‌ها با نیروی انتظامی در سال 68 هم تفاوتی در اصل ماجرا نکرد. بازداشتگاه خیابان وزرا جایی بود که به‌سادگی می‌شد گذرت به آنجا بیافتد. اتومبیل سازمانی گشت‌های اخلاقی نیسان پاترول‌هایی بودند که از سال 1364 در پارس‌خودرو تولید می‌شدند و عبارت 4wd برای اولین‌بار روی بدنه این گشت‌ها حک شدند.

دهه شصت شخصا برای من دهه‌ای شگفت‌انگیز و استثنایی است که از زیستن درآن بسیار خشنودم اما نباید انکار کرد که شرایط برای زندگی معمولی طبقه متوسط به لحاظ قوانین اجتماعی بسیار سخت شده بود. انکار این واقعیت فایده‌ای ندارد.برای اتمام این بحث حساس‌،‌ بگذارید خاطره‌ای از حمید داوودآبادی را نقل کنم که در خبرگزاری فارس هم نقل شده است:

«زمستان سال 1363 در گشت «امر به معروف و نهی از منکر» که زیر نظر «کمیته انقلاب اسلامی» فعالیت داشت، مشغول شدم.‌بعضی‌ها که از این گشت دل خوشی نداشتند، آن را به‌نام «گشت نکیر و منکر» و یا «گشت مایکل جمع‌کن» معرفی می‌کردند. چون آن زمان تب خواننده سیاه‌پوست آمریکایی «مایکل جکسون» بدجوری جوان‌ها را گرفته بود و عکس او بر روی لباس و برخی اجناس زیاد به‌چشم می‌خورد و از مهمترین وظایف گشت، جمع‌آوری آنها بود.

یکی از مسئولین امور پشتیبانی، با وجودی که سابقه زیادی در گشت و عملیات داشت، به هیچ‌وجه اجازه نداشت به گشت بیاید. علت این مسئله را از او جویا شدم که گفت: «یک روز بی‌سیم زدند که در میدان نبوت (هفت‌حوض) درگیری شدیدی بین عوامل گشت با یک خانم رخ داده و سریع باید به اون‌جا اعزام بشید. ماجرا از این قرار بود که خواهران گشت، همین‌طور که پیاده در میدان هفت‌حوض می‌رفتند، به دختر جوونی که وضع حجابش خیلی خراب بوده، تذکر می‌دن.

اون‌هم خیلی محترمانه و آروم. حالا اون خانم از جایی عصبانی بوده یا هرچیز دیگه، شروع می‌کنه به خواهرهای گشت فحاشی کردن. اونا هم بهش تذکر می‌دن، که یک‌دفعه محکم می‌زنه توی گوش یکی از خواهرها. خواهرهای دیگه تا می‌رن جلو که باهاش برخورد کنند، می‌گیره هرسه تاشون رو می‌زنه وسط پیاده‌رو ولو می‌کنه. مردم هم از خدا‌خواسته که یک نمایش مفت و باحال گیرشون اومده، دور اونا جمع می‌شن و با سوت و کف دختره رو تشویق می‌کنند. یک واحد دیگه گشت اعزام می‌شه که دختره هر چهار تا خواهر و چهار تا برادر رو می‌زنه و نقش زمین می‌کنه.

من اون روز سرتیم گشت بودم. به محل که رسیدیم، دیدم اوضاع خیلی خرابه و هرآن امکان داره مردم شلوغ کنند؛ واسه همین تا پیاده شدیم، دختره با پررویی تموم رفت تا خواهرها رو بزنه و به سرنوشت بقیه دچار کنه. دیدم این‌طوری نمی‌شه، همین که حواسش به جای دیگه بود، با قنداق اسلحه «MP-5» زدم پشت گردنش که با صورت خورد زمین.

تا افتاد، یک دست انداختم توی موهاش و با یک دست دیگه لنگش رو گرفتم و انداختمش زیر صندلی عقب پاترول. خودم نشستم روی صندلی و پاهام رو محکم گذاشتم روش که تکون نخوره و به راننده گفتم سریع گازش رو بگیر برو واحد عملیات.ولی چشمت روز بد نبینه؛ یک ‌دفعه دیدم احضاریه از دادسرا برام اومد.هیچی دیگه، آقای قاضی بنده رو به‌ جرم این‌که در حین ماموریت، به زن نامحرم دست زدم، به 60 ضربه شلاق محکوم کرد.

جات خالی، شلاق‌ها رو نوش‌جون کردم و از اون روز به‌بعد هم به ‌حکم قاضی، حضورم در عملیات و گشت کاملا ممنوع شد.نگو خانم، استاد کونگ‌فو بود و برادرانش در تهرانپارس یک باشگاه آموزش کونگ‌فو داشتند و خود این دختره هم توی باشگاه استاد خانم‌ها بود. جالب‌تر این بود که فهمیدم آن دختر و برادرهایش، دختر و پسر‌خاله‌های یکی از دوستان و بچه‌محل‌هایم هستند که زمستان سال 62 در عملیات خیبر در جزیره مجنون به‌شهادت رسیده بود.»

کدخبر: ۵۱۹۴۹۵
تاریخ خبر:
ارسال نظر