یادداشت| در بازار بردهفروشان

روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی| « زندانها بازارهای بردهفروشی شده بودند. اداره امور زندان، بیصبرانه، در انتظار مشتری به سر میبرد و این کلمه، بیش از پیش، در راهروها و سلولها به گوش میخورد و کمترین شائبه استهزاء و تمسخری هم در میان نبود… البته مشتریهایی که زندانیان کاروان را از روی پرندهها گلچین میکردند، مشتریهای خوب و گوهرشناسی نبودند. دلالها کارشان را بهتر انجام میدادند. به این شکل که دستور میدادند جنس، زنده و عریان، در برابرشان رژه برود. آری، کلمه «جنس» درست همان کلمهای بود که بیخنده به زبان میآوردند.» (مجمعالجزایر گولاگ، ترجمه عبدالله توکل، ص 677)
این کتابی از وصف تاریخ نیست، بلکه خود تاریخ است. جایی که الکساندر سولژنیتسین از طریق گزارشها، مصاحبهها، خاطرات روزانه و اسناد قانونی، به عنوان انسانی که هشت سال از عمرش را در گولاگهای استالین زندانی بود، وضعیت زندگی در اردوگاههای کار اجباری شوروی سابق، میان سالهای 1918 تا 1956 را تشریح میکند.
او در این کتاب شرحی مبسوط و گسترده ارائه میدهد از اردوگاهها، زندانها، مراکز ترانزیت زندانیان، پلیس مخفی، خبرچینها، جاسوسان، بازجویان و همچنین حکایت شجاعت و قهرمانی در دوره حکومت ضدبشری استالین؛ جایی که اسرار زنده ماندن، از قضا نه از رهگذر امید که در ناامیدی محض، نهفته است.
این افسر سابق ارتش سرخ که در 1970 جایزه نوبل ادبی را دریافت کرده بود، کتابش را در سال 1973 نوشت و در یک نشر زیرزمینی منتشر کرد، اما یکسال بعد، از سوی دولت شوروی به خیانت متهم، دستگیر و سپس تبعید شد. با این وجود، اثرش بهطور رسمی در 1989 منتشر و سپس در مدارس روسیه تدریس شد.
نویسنده، خشم اخلاقیاش را تبدیل به روایت حماسی بیش از 220 انسان درماندهای کرد که مانند خودش در گولاگهای استالین محکوم به عذابهای غیرانسانی بودند. آنچه در پشت صحنه جمهوری سوسیالیستی شوروی در حدود بیش از 50 سال جریان داشت، از این رو نفرتانگیز و غیراخلاقی است که استالین همواره شعار «برابری طبقاتی» و «عدالت برای کارگران» را تبلیغ میکرد.
بدون شک برای درک آینده، نیاز به مطالعه گذشته خواهد بود تا دریابیم وعدههای چپگرایانه و سوسیالیستی به ظاهر جذاب و عدالتخواهانه در عمل تا چه حد میتوانند تاریک و پوشالی باشند.«مجمعالجزایر گولاگ»، این کتاب دلهرهآور، تکرار همان کلیشهای است که در تاریخ بارها اینگونه متجلی شده: «با نیاّت خیرخواهانه به جهنم درآیید!».
لنین و استالین، طی سالهایی که رهبر روسها بودند به هیچ قشری رحم نکردند: موسیقیدان، شاعر، سیاستمدار، دانشمند، کشیش و کشاورز! آن هم فقط به این دلیل که هر اندیشهای مستقل از حزب ممنوع بود. کتاب در واقع یادآور این حقیقت است که این فرهنگ آسیبزا، خودتخریبگرانه هم هست؛
فرهنگی که به توجیهات نابخردانه رهبران کمونیست و حتی سکولارهای چپگرا در غرب، اعتبار و فضای کافی برای ارتکاب به شرارتهایشان میدهد. این اثر در سال 1366 با ترجمه عبدالله توکل به فارسی ترجمه شد و نشر مرکز ترجمه دوبارهای از آن را در سال 1401 به قلم احسان سنایی اردکانی منتشر کرد.